درگذشت دکتر بسکی، فرصتهایی که سوخت و فرصتهایی که هنوز هست…
بابا بسکی هم رفت. بزرگی دیگر از بزرگان سبزوار که اگرچه به عنوان پدر طبیعت ایران شناخته شد، اما فرزندی شایسته از فرزندان دیار سربداران بود که این خاک همیشه به امثال او میبالد. هرچند کمتر از وجود چنین فرزندانی بهره برده باشد.
اسرارنامه، امید برومندی:
بابا بسکی هم رفت. بزرگی دیگر از بزرگان سبزوار که اگرچه به عنوان پدر طبیعت ایران شناخته شد، اما فرزندی شایسته از فرزندان دیار سربداران بود که این خاک همیشه به امثال او میبالد. هرچند کمتر از وجود چنین فرزندانی بهره برده باشد.
دکتر بسکی سالها دور از زادگاهش زیست و دور از این شهر به خاک سپرده شد. هرچند این دوری به معنی قهر او با سبزوار و سبزواریها نبود، بلکه اتفاقا او تا آخرین روزهایی که سلامتی داشت و روی پای خود بود رفتوآمدهایی به منطقه سبزوار داشت و یا همشهریان سبزواریاش را با آغوش باز در شهر محل سکونتش گنبد کاووس میپذیرفت.
او حتی در آخرین سفرهایش به منطقه سبزوار، طرحهایی برای ایجاد باغات میوه و درختکاریهای گسترده در ششتمد، داورزن و خود سبزوار را مطرح کرده بود که خبرهایش در آرشیو رسانههای شهرستان موجود است. اما دست تقدیر و البته فرصتسوزیها و تأخیر و تعللها یا شاید بهتر است بگوییم درک نکردن فوریتها، از سوی مسئولان وقت شهرستان و نیز از سوی نهادها و انجمنهای مردم نهاد سبزوار اجازه نداد که طرحها و ایدههای دکتر بسکی به موقع در شهر زادگاهش اجرایی شود.

حالا پدر طبیعت ایران در شهر گنبد کاووس به خاک سپرده شده است. اما آیا این پایانی بر همه فرصتهای قدرشناسی از وجود چنین مفاخری است؟ آیا سبزوار دیگر نمی تواند از وجود چنین فرزندانی بهره ببرد؟
اتفاقا برعکس، یک مزیت مهم وجود بزرگان این است که مقام و منزلت معنوی آنان حتی بعد از مرگ نیز ادامه مییابد و بسته به میزان هوشیاری مردم شهرهای زادگاهشان میتوانند منشأ ایجاد و ادامه برکاتی بشوند.
هرچند بهتر این بود که تا دکتر بسکی در قید حیات بود ارتباط موثری از جانب مسئولان و حتی مقدم بر مسئولان از سوی انجمنهای موثر و قدرتمند مردمی سبزوار با این پدر دلسوز و مهربان طبیعت ایران برقرار میشد و زمینه حضور و فعالیتهای بیشتر او در شهر زادگاهش فراهم میآمد و حتی ترتیبی اتخاذ میشد که او دست کم زادگاهش را برای تدفین پیکرش بعد از وفات انتخاب کند، اما حالا هم هنوز میشود کارهایی کرد.

۱- اگر آرامگاه دکتر بسکی درسبزوار نیست، بنای یادبودی که میتوان برایش ایجاد کرد و نیز تندیسی از پیکره و یا المانی مفهومی در ارتباط با او. مانند بنای یادبود ملاحسین کاشفی که مقبره اصلی او در شهر هرات افغانستان است و در اینجا بنای یادبود زیبایی برایش طراحی شده است. وقتی این حرف را میزنم ناخودآگاه به یاد سردیس زیبایی میافتم که چند سال قبل به دست هنرمند پیکر تراش سبزوار آقای هادی عارفی در کارگاه مجسمهسازیاش ساخته شده بود، اما بعدها که عارفی از آن کارگاه نقل مکان کرد و به دلیل حجم بزرگ سردیس نتوانست آن را منتقل کند، کسی از آن سردیس زیبا مراقبت نکرد و به دست تخریب سپرده شد. تاریخ شهر ما پر از این غفلتهاست.
اما فکر میکنم باز هم میشود کاری کرد. هنوز هادی عارفی و دیگر هنرمندان تجسمی توانمندی در این شهر هستند که میتوان از آنان برای ساخت تندیس، سردیس و سایر المان های مفهومی با موضوعیت دکتر بسکی دعوت به عمل آورد.
سبزوار به واسطه این همه بزرگانی که دارد میتواند موزه یادها و یادمانها باشد. اما متاسفانه ما در این شهر در راستای المانسازی افتخارات و مشاهیرمان خیلی خوب عمل نکردهایم و نهایتا به ساخت مجسمههایی از آنان اکتفا کردهایم. در حالی که ساخت مجسمه تنها یک بخش از کارهای حجمی و تجسمی است که میتوان برای بزرگان انجام داد و ایجاد بناهای یادبود یا المانهای مفهومی که میتواند توسط هنرمندان اتفاق بیافتد، علیرغم جذابیتهایی که خواهد داشت، اغلب مغفول واقع شده است.
۲- میتوان امکان ساخت موزهای برای طبیعت ایران و با یاد دکتر بسکی را در سبزوار پیگیری کرد. حتی اگر بشود همه یا بخشی از وسایل او را به این موزه انتقال داد، از جذابیت بالایی برخوردار خواهد شد. وقتی از موزه میگویم یاد استاد حمید سبزواری پدر شعر انقلاب میافتم که قرار بود موزه آثارش در سبزوار راهاندازی شود اما چه قدر به تاخیر افتاد و چه قدر ساده و راحت مسئولان این شهر از کنار این مهم گذشتهاند. با این حال این سابقه بد نباید باعث فراموشی و دلسردی از پیگیری طرحهای قبلی و انصراف از طرح ایدههای جدید شود. اگر سبزوار زادگاه پدر طبیعت ایران است، پس میتواند محل تأسیس موزه طبیعت ایران و علیالخصوص موزه پدر طبیعت ایران نیز باشد.
۳- برقراری ارتباطات موثر و متقابل فرهنگی با شهر گنبد کاووس و بنیادهای خیریه دکتر بسکی در آن شهر؛ بزرگان همواره یکی از حلقه های پیوند بین شهرها و جوامع مختلف در داخل و یا خارج کشور بوده و هستند. چند سال قبل در همین همسایگی خودمان بین نیشابور و فریومد میامی و شاهرود به واسطه بزرگانی نظیر شیخ حسن جوری، بایزید بسطامی و عطار که مشترکاتی با هم داشتند پیوندهای خواهرخواندگی و برنامههای مشترک فرهنگی برقرار شد که بازتاب های رسانه ای خوبی داشت. دکتر بسکی نیز حتی اکنون پس از وفات و خاکسپاری در گنبد، میتواند حلقه اتصال و برقراری پیوندهای خواهرخواندگی و ارتباطات متقابل فرهنگی و علمی بین سبزوار و منطقه استان گلستان خصوصا شهر گنبد کاووس باشد.
پیشنهادات بسیار بیشتر از این موارد است اما اگر فقط به همین موارد هم توجه شود، باز غنیمت است. به هرحال دکتر بسکی حالا از میان ما رفته است اما از آنجایی که گفته می شود: «سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز، مرده آن است که نامش به نکویی نبرند» مرگ دکتر بسکی یقیناً پایانی بر خاطرات خوب و دستاوردها و ارزشمند انسانی او نیست. فقط باید دید ما همشهریان دکتر بسکی به چه میزان از هوشمندی و ظرافت کافی برای زنده نگه داشتن یاد و خاطر بزرگمرد فقید و نیز بهرهبرداری صحیح فرهنگی از وجود چنین مفاخری برخورداریم؟
در واقع درگذشت دکتر بسکی پدر طبیعت ایران اگرچه تکرار اندوه همیشگی غفلت از بزرگان برای سبزوار و سبزواریها و محروم شدن از همه فرصتهایی است که در زمان حیات چنین مفاخری میتوانست برای دیار سربداران ایجاد شود، اما در عین حال یادآور فرصتهایی نیز هست که هنوز پیش روست و بستگی به نحوه نگرش و مدیریت مسئولان و مردم این شهر دارد که آیا این فرصتهای باقی مانده را بشناسند و قدر بدانند یا آنها را نیز بسوزانند و به فراموشی بسپارند؟
خلاصه کلام اینکه یقین دارم، دکتر بسکی را اگرچه چهره در نقاب خاک کشید هنوز میتوانیم دریابیم و البته دهها و صدها بزرگ دیگر از اهالی همین شهر که هنوز در قید حیاتند ولی سالهاست که چنان که باید و شاید از وجودشان بهره نبردهایم را باید هر چه زودتر و بیشتر دریابیم.
منبع: مجله اینترنتی اسرارنامه
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰