کد خبر : 23162
دیدگاه‌ها برای نیویورک پایان راه نیست/ چرا روحانی خندان بود؟ بسته هستند
تاریخ انتشار : پنجشنبه 11 مهر 1398 - 2:37
-

نیویورک پایان راه نیست/ چرا روحانی خندان بود؟

محمد قوچانی، سردبیر سازندگی در گزارشی که در ابتدای آن آمده است: «این گزارش یک گزارش تحلیلی است و هر آن‌چه در آن آمده است براساس گمانه‌زنی‌های سیاسی و کنار هم گذاشتن اخبار رسمی است» درباره سفر رئیس جمهور به نیویورک،‌ملاقات‌های روحانی و حواشی آن نوشت: چگونه رئیس‌جمهور به نمایندگی از حاکمیت ملی کشور ابزار

محمد قوچانی، سردبیر سازندگی در گزارشی که در ابتدای آن آمده است: «این گزارش یک گزارش تحلیلی است و هر آن‌چه در آن آمده است براساس گمانه‌زنی‌های سیاسی و کنار هم گذاشتن اخبار رسمی است» درباره سفر رئیس جمهور به نیویورک،‌ملاقات‌های روحانی و حواشی آن نوشت:

چگونه رئیس‌جمهور به نمایندگی از حاکمیت ملی کشور ابزار مذاکره را از دستان ترامپ گرفت و چه کسی در آخرین لحظه پای میز نیامد؟  آیا مکرون شکست خورد؟ روحانی چگونه بیانیه اروپا درباره دخالت ایران در ماجرای آرامکو را بیاعتبار ساخت؟ چرا اصولگرایان عاقل از مواضع روحانی تشکر کردند و چرا اصولگرایان جوان دچار هیجان و سردرگمی شدند؟ و معنای «بیشتر در برابر بیشتر» چه می‌تواند باشد؟

حسن روحانی هنوز بر فراز آسمان بود که بیانیه ی سه کشور اروپایی؛ انگلیس، آلمان و فرانسه علیه ایران منتشر شد و هنوز بر زمین فرود نیامده بود که برخی خود را باخته بودند و فکر می کردند بازی تمام است و دیگر راهی برای دیپلماسی وجود ندارد. اما رئیس جمهور خونسرد بود و اهمیتی برای بیانیه اروپا قائل نبود و هنوز به دیپلماسی امید داشت. حق هم با او بود. نه تنها دیپلماسی پایان نیافته بود که تازه شروع شده بود و بازی به اوج خود رسیده بود: ۱۵ دیدار رؤسای دولت های جهان با رئیس دولت ایران در حالی که به جز معدودی از آن ها همه در محل اقامت حسن روحانی صورت گرفت و همه برای ایران یک پیام داشتند: دعوت به گفت وگو… از رئیس دولت پاکستان که پیام آور دولت عربستان بود تا رئیس دولت سوئد که در پی تقویت مناسبات صنعتی ایران و سوئد بود و فعال ترین مرد از میان سیاستمداران امانوئل مکرون جوان ترین رئیس جمهور فرانسه بود که از فرط هیجان زدگی در میان محل اقامت دولت ایران و آمریکا در هروله بود و هرچه میدوید کمتر می رسید. «مکرون» جوان است و جویای نام و سعی می کرد با خوش بینی افراطی پیام های طرفین را به یکدیگر برساند؛ بر همین اساس از کند کردن لبه ی انتظارات طرفین از یکدیگر ابایی نداشت تا مذاکره جوش بخورد. روحانی اما با اعتماد به نفسی بالا از موضعی بالاتر برخورد می کرد. در دیدار با آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان با یادآوری روزگاری که او در مقام رهبر حزب اقلیت آلمان با دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران (حسن روحانی) دیدار کرد و با تحسین رشد سیاسی و موفقیت مرکل، یخ دیدار را شکست. آنچه روحانی در این برخورد انجام داد نمادی از یک مذاکره حرفه ای بود: تلاش برای عادی سازی و صمیمی شدن و عدم اضطراب و خشم از بیانیه اروپا بدون کاستن از موقعیت شخصی خویش. نشان دادن قدمت حضور روحانی در سیاست و به رخ کشیدن تجربه روحانی و این که صدراعظم آلمان با یک رئیس جمهور مقتدر سخن می گوید. هرچه مرکل خواست روحانی از موضع محکم جواب داد. روحانی بعداً در گفت وگو با فاکسنیوز بخشی از آن گفت وگو را فاش ساخت: ما به مطالبات انسان دوستانه آمریکا از ایران پاسخ مثبت دادیم، اما آن ها فقط تشکر کردند. تشکر کافی نیست. باید پاسخ انسان دوستی، انسان دوستی باشد.

در دیدار با عمران خان نخست وزیر پاکستان هم پیام مذاکره با عربستان با استقبال حسن روحانی مواجه شد، اما این جا هم روحانی از موضعی مقتدرانه و بالاتر از یک واسطه به عربستان پیام داد: واسطه مهم نیست ایران می تواند صلح را در خلیج فارس تضمین کند. آن جا که روحانی در نطقش گفت: ما همسایه شما هستیم نه آمریکا و در روز واقعه ما تنها هستیم. بدیهی بود که موضوع حمله یمن به آرامکو موضوع اصلی همه گفت وگوها بود. همان که در بیانیه اروپایی ها آمده بود. بیانیه ای که دقیق و مؤثر نبود و همان طور که روحانی در هواپیما گفته بود چیز مهمی نبود. هیچ یک از سران اروپا هم اصراری بر آن نداشتند. آن قدر استناداتشان ضعیف بود که هر یک آن را بر گردن دیگری و سرانجام فرانسه میانداختند و می گفتند مستقلاً تحقیقاتی درباره آرامکو انجام نداده اند و متکی به آمریکایی ها بوده اند و شاید بتوان در مقام تحلیل به این نکته اشاره کرد که این باج امانوئل مکرون بود به دونالد ترامپ یا بن سلمان که با تلاش مکرون برای حل ماجرا مخالفت نکنند. این گونه شد که آن بیانیه جز یک بیانیه نبود و روحانی هم به فرنگی ها گفت در تهران خیابان پاستور منتظر استنادات آنان درباره آرامکوست. درواقع اعتبار بیانیه اروپا را زیر سؤال برد و حتی آنان را به پس گرفتن بیانیه با حمایت از «طرح صلح» هرمز دعوت کرد.

اما خنده های روحانی که قرار بود ترامپ و بن سلمان را عصبانی کند بیش از همه رقیبان سیاسی اش را خشمگین کرد. وقتی نخست وزیر انگلیس او را به گلاسکو (محل تحصیل روحانی) دعوت کرد یا زمانی که مکرون ۱۴ دقیقه از وقت جانسون را گرفت و نخست وزیر انگلیس را ۱۴ دقیقه پشت در نگه داشت تا رضایت روحانی برای مذاکره را به دست آورد تنها راه بی اهمیت ساختن موضوعی که او با هیجان از آن سخن می گفت؛ خنده بود. وقتی جانسون پس از معطلی بسیار وارد اتاق شد مکرون هنوز بر مذاکره اصرار می کرد و جانسون یک ضرب المثل انگلیسی به کار برد: شما هر دو (ترامپ و روحانی) تا لب استخر آمده اید کافی است که یک نفر شما را هول بدهد تا به آب بزنید! آن یک نفر مکرون بود یا دلش می خواست باشد، اما روحانی کسی نبود که هول شود؛ به قول یک کارشناس مسائل استراتژیک «شاید استخر خالی بود!»

برخورد روحانی در اوج حرفه ای گری بود. با گارد باز و از موضع مختار. روحانی نشان می داد که با اختیارات کامل سخن می گوید. برخلاف اپوزیسیون ایرانی که در گوش ترامپ خوانده بود که رئیس جمهور در ایران کاره ای نیست و برخلاف اصول گرایان تندرو که در تهران می خواستند همین معنا را القاء کنند، روحانی در چارچوب نقشه راه مقام رهبری سخن می گفت: اول بازگشت به معاهده هسته ای و آنگاه مذاکره در چارچوب ۱+۵.

مکرون شگفت زده شده بود: واقعاً همین؟ و جواب روشن بود: همین. مکرون می پرسید که چه زمان؟ روحانی می گفت: همین الان. بعداً روحانی در گفت وگوی خبری خود در تهران گفت هر وقت به من می گفتند کی مذاکره کنیم میگفتیم ۱۰ دقیقه دیگر… البته پس از اعلام لغو تحریم ها! با خونسردی و شفافیت خیره کننده روحانی دیگر این مکرون بود که در راهروها رفت و آمد می کرد.

روحانی اما همچنان خونسرد در اقامتگاه خود در نیویورک نشسته بود و با رؤسای دولت ها دیدار می کرد. پیام ها مشابه بود و پاسخ ها نیز مشابه و خنده ها هم… وقتی جانسون با اعتمادبه نفس روحانی را به مذاکره می خواند روحانی از احتمال سقوط جانسون در اثر اختلافات در انگلیس بر سر برگزیت می پرسید و جانسون گفت: مشکلی نیست؛ خودم حلش می کنم. وقتی جانسون مطالبه ای از روحانی طرح کرد روحانی گفت دخالت شما کار را بدتر می کند. و مکرون همچنان در راهروهای ساختمان های سران سازمان ملل متحد در هروله بود.

سرانجام مکرون پس از رفت و برگشت و دیدار با ترامپ به یک صفحه کاغذ رسید. نمی توان گفت در آن صفحه چه نوشته شده بود، اما می توان حدس زد که این مبنای یک «تفاهم اولیه» بود برای بازگشت به معاهده هسته ای و آن گاه برگزاری نشست ۱+۵؛ نشستی که نمی توانست در جایی جز محل اقامت حسن روحانی برگزار شود، چراکه رئیس جمهوری ایران استدلال کرده بود که به علت محدودیت های اعمال شده دولت آمریکا او نمی تواند محل اقامت خود را ترک کند و حتی به عیادت مجید تخت روانچی نماینده ایران در سازمان ملل متحد برود. پس این آمریکا بود که باید در معیت ۱+۵ به دیدار ایران می آمد. نمی توان گفت که چرا مکرون به هدف خود نرسید، اما می توان گفت که قطعاً این حسن روحانی نبود که میز را بر هم زد و قطعاً می توان گفت که چون همیشه این دونالد ترامپ بود که بازی را بر هم زد. همان طور که در آخرین روزهای حضور آمریکا در برجام خلف وعده کرد و راه پیشنهادی فرانسه (برای «گفت وگو درون برجام») را با خروج نابهنگام و بی اطلاع پاریس، از بین برد.

ما از میزان صحت و دقت نقل قول های امانوئل مکرون اطلاعی نداریم. فقط می توانیم فرض کنیم که او در پی جوش دادن معاهده بود. اما آن چه روشن است مطالبات ایران بود: اول ـ لغو تحریم ها دوم ـ فروش نفت ایران. خواست طرف مقابل را هم می توانیم حدس بزنیم: اول ـ نساختن سلاح هسته ای دوم ـ مدیریت بحران منطقه. پاسخ ایران به مطالبات طرف مقابل روشن بود: از همان زمان که رهبری ایران ساخت سلاح هسته ای را حرام اعلام کرده بودند و روحانی این پیام را در نطق سازمان ملل هم بیان کرد و از آن فراتر در برابر تصویب معاهده هسته ای در مجلس آمریکا ایران هم می توانست فتوای رهبری را در مجلس به قانون بدل کند و در برابر مدیریت بحران منطقه هم ایران گذشته از آمادگی برای به کار بردن نفوذ سیاسی خود برای پایان دادن به جنگ یمن، این پیام را در نطق رئیس جمهور در سازمان ملل مخابره کرد که آماده معاهده صلح با عربستان هم هست.

روحانی گامی جلوتر از خط قرمز مقام رهبری برنداشته بود: مذاکره فقط در چارچوب معاهده هسته ای در صورت بندی ۱+۵ تنها زمانی امکان داشت که طبق معاهده هسته ای تحریم ها لغو و فروش نفت ایران آزاد شود. روحانی حتی هنگامی که از «بیشتر در برابر بیشتر» گفته بود و نیز در محتوای فنی بحث ها، یک لحظه بر سر توان بازدارندگی ایران (به خصوص موشک ها) چانه نزده بود. «بیشتر» ایران در برابر «بیشتر» آنان می توانست همان چیزی باشد که محمدجواد ظریف گفته بود: امضای پروتکل الحاقی و تبدیل فتوای رهبری به قانون در مجلس ایران در برابر لغو دائمی و ابدی تحریم ها در کنگره آ مریکا…

این گونه بود که حسن روحانی در مقام رئیس جمهوری اسلامی ایران به عنوان نماد حاکمیت ملی سخن می گفت، پیام هایی که اصولگرایان تندرو یا اپوزیسیون به او می فرستادند هیچ یک در رئیس جمهور اثری نداشت و هیچ نیرویی جز عقل سیاسی مانع از آن شکل مذاکره نبود.

همان عقلانیتی که مانع از «چکِ سفید امضا» به مکرون می شد چراکه او نتوانسته بود حتی اجازه ۱۵ میلیارد دلار تسهیلات مالی برای ایران را از آمریکا بگیرد، چیزی که ولادیمیر پوتین در آن تردید کرده بود و آ نگلا مرکل درباره منابع آن از فرانسه سؤال کرده بود. روحانی به ترامپ هم اعتماد ندارد چراکه تجربه کره شمالی را در نظر داشت و موقعیت سیاسی متزلزل ترامپ در آمریکا (قرار گرفتن در معرض استیضاح) و موقعیت اخلاقی متزلزل تر او (در عمل به تعهدات) سبب میشد که نتواند قبل از اعلام به اقدام ترامپ اعتماد کند.

مهم ترین نقد بر حسن روحانی بی توجهی او به خوب و بد نزد افکار عمومی است، اما این مهم ترین نقطه قوت اوست. بی توجه به هیجان زدگی، جوزدگی و بی هراس از محبوبیت های بادآورده از راست و چپ به آن چه تشخیص میدهد در توازن قوا و با لحاظ کردن اوج بدبینی مذاکره حرفه ای را انجام می دهد. هیچ خنده یا شوخی یا خشم یا عصبانیتی نیست که از دست حسن روحانی در رفته باشد یا دست کم در این سفر آن چه رخ داد غیرارادی نبود. زبان بدن روحانی در درجه اول دشمنان ایران از تل آویو تا ریاض را در قلب نیویورک عصبانی می کرد: مردی که قرار بود اجازه ورودش به نیویورک داده نشود، مردی که مجبور شد کم ترین سطح همراهان را با خود به آمریکا برد و مردی که کشورش با وجود شدیدترین تحریم های تاریخ همچنان رئیس دولت ـ ملت ایران است، می خندد! مهم ترین ضعف روحانی این است که پوپولیست نیست که اگر پوپولیست بود مانند محمود احمدی نژاد در آمریکا سفرهای پیامبرانه می کرد تا مردم آمریکا را به اسلام فرابخواند. محمود احمدی نژاد ۷۰ نفر را با خود به آمریکا می برد و روحانی ۷ نفر را از دفتر خویش بیشتر همراه نبرد.

محمود احمدی نژاد برای تبدیل خود به منجی جهان تلاش می کرد و هاله ی نور را دور سر خویش می دید، اما حسن روحانی بدون آن که ذره ای از مقام رهبری خرج کند در چارچوب راهبرد حاکمیت جمهوری اسلامی ایران با طرف مقابل مواجه شد. روحانی البته نمی دانست که در تهران یک روحانی تندرو او را دیوانه می خواند و حتی هنگامی که نطق روحانی با استقبال تندروترین اصولگرای تهران مواجه می شود، اصولگرایان جوان تر به پیر خویش طعنه می زنند و او را هیجان زده می خوانند که ماهیت ژانوسی (دوگانه) روحانی را نشناخته است و او نیز (که دیگر در عصر جوان سالاری اصولگرایان مرجعیت سیاسی سابق را ندارد) مجبور به توضیح می شود که البته توضیحش نشان می دهد دفاعیه اش از روحانی بی منطق نبوده است، اصول گرایان جوان ظاهراً چون کار روحانی را پایان یافته می دانند، فکر می کنند نزدیکی روحانی به حاکمیت در نهایت به ضرر آنان در انتخابات سال ۱۴۰۰ است، اما روحانی دیگر به انتخابات فکر نمی کند. او حتی به آینده سیاسی خود فکر نمی کند و همین رهایی به روحانی اجازه می دهد که طبق عقلانیت سیاسی و نه هیجان های سیاسی تصمیم گیری کند.

روحانی می توانست به نیویورک نرود و هزینه عدم سفر خود به آمریکا را به گردن همین اصولگرایان بیندازد و سفر به نیویورک را نوشدارو نشان دهد که نبود. روحانی می توانست در نیویورک هم جاخالی دهد و تیر عدم مذاکره را روانه اصولگرایان کند. اما روحانی چنین نکرد چون رئیس جمهور همه ایرانیان است. از سوی دیگر روحانی می توانست در مقام یک اصولگرای رادیکال باب هر نوع مذاکره را ببندد و در مقام قهرمان مقاومت از همان ابتدا مکرون را راه ندهد یا با جانسون دیدار نکند یا با مرکل به سبب بیانیه سه جانبه ترش رویی کند. در این صورت برنده نیویورک ترامپ بود: قهرمان مذاکره در برابر کشوری که به مذاکره تن نمی دهد و متهم به نفوذ در پرونده ی آرامکو هم هست، اما روحانی هم سلاح مذاکره را از ترامپ گرفت و او را متهم اصلی فرار از مذاکره اعلام کرد و در این راه حتی به اسم برجام ـ که نماد عصر اوست ـ اصرار نورزید و به رسم آن بسنده کرد و از آن فراتر بیانیه اروپا را درباره آرامکو به چالش کشید و با برخورد فعال و انتقادی با آن اروپا را دچار چالش کرد و به یاد آنان آورد که گرچه راه ارسال سلاح به یمن بسته است اما در خاورمیانه هر کشوری هر سلاحی را بخواهد به دست می آورد به خصوص کشوری مانند یمن که بر میراث سلاح های به جا مانده از دوران اتحاد جماهیر شوروی نشسته است. اروپایی ها می توانند سلاح های عربستان را تشخیص دهند چون خود آن ها را به سعودی ها داده اند، اما در تشخیص سلاح های حوثی ها تخصصی ندارند!

روحانی در مهرماه ۱۳۹۸ در نیویورک وکیل تام الاختیار و همه جانبه ی جمهوری اسلامی ایران بود، از اصلاح طلبان تا اصول گرایان، از دیپلمات ها تا سرداران، از صلح گرایان تا سلحشوران، از حاکمیت تا ملت. آمریکا حتی اگر در جغرافیا، پایان جهان باشد در تاریخ، پایان جهان نیست. برخلاف آن چه امانوئل مکرون گفت نیویورک آخرین فرصت نبود. پایان راه نبود. می تواند آغاز راه باشد اگر اصولگرایان و اصلاح طلبان اندکی از ظرفیتی که روحانی در تقوای دیپلماتیک از خود نشان داد به حاکمیت ملی، مصلحت ملی و منفعت ملی کشور خویش پای بند باشند عجله نمی کنند، تهمت نمی زنند و توهین نمی کنند. این داستان تمام نشده است.

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بسته شده است.