انسان به کالا تبدیل شده است
گفتوشنودی با محسن کسرائی، در مورد بلاگرها
(منتشر شده در شماره ۱۷۸ ماهنامه ستاره شرق)
هستی کیاست
با آغاز دهه نود و رایج شدن گوشیهای هوشمندِ تلفن همراه، شبکههای اجتماعی، جایگزین رسانههای سنتی شدهاند. شبکههای اجتماعی با سروصدای زیادی روزبهروز افزایش مییابد. گرایش به شبکههای اجتماعی در سرتاسر دنیا همچنان رو به رشد است. شبکههای اجتماعی در چند سال گذشته تحت سیطره کامل سلبریتیهای مجازی (بلاگرها، اینفلوئنسرها، واینرها و…) قرار گرفتهاند. آنها تعیین میکنند چه بپوشیم؟ چه بخریم؟ چطور رفتار کنیم؟ بلاگرهایی که پیش از این (در قالب وبلاگنویس) در یک حوزۀ مشخص و به شکل جامع فعالیت میکردند و به مخاطبانشان در انتخاب محصول موردنظرشان کمک میکردند، تبدیل به افراد خوش رنگ و لعابی شدند که تنها «حسرت» مخاطبانشان را به دنبال خود دارند. رشد قارچگونه این دست بلاگرها چه تأثیراتی را بر سبک زندگی جامعه خواهد گذاشت؟ بلاگرها، الهههای شبکه اجتماعی، تبدیل به الگوهایی برای سبک زندگی شدند و مخاطبانشان تلاش میکنند جزءبهجزء زندگی آنها را در زندگی خود پیاده کنند.
مدتی بود که موضوع سلبریتیهای شبکههای اجتماعی ذهن من را به شدت مشغول کرده بود، وقتی با سردبیر نشریه در همین خصوص صحبت کردم ایشان هم تشویق کردند که موضوع خوبی است و میتوانی دربارهاش تحقیق کنی و یا مصاحبه، من هم تصمیم گرفتم ابتدا نظر چند کارشناس را دراینباره جویا شوم. مصاحبۀ پیش رو با محسن کسرائی دانشآموختۀ حقوق و علوم سیاسی صورت گرفته است.
ممنون از اینکه دعوت ما را پذیرفتید. چرا شدت علاقۀ تعداد زیادی از جوانان برای بلاگر شدن، اینفلوئنسر شدن و… روزبهروز در حال افزایش است؟ شما این اتفاقات را چگونه تحلیل میکنید؟
عرض ادب و احترام دارم خدمت شما و همۀ همکاران محترمتان و همچنین مردم شریفی که گفتگوی ما را مطالعه میکنند و ممنونم از دعوتتان، امیدوارم که گفتگوی خوبی در کنار هم داشته باشیم.
سؤالی که پرسیدید موضوعی است که نهتنها جامعۀ ایرانی بلکه غریب اتفاق کشورهای مختلف را درگیر خودش کرده، قبل از اینکه مشخصاً پاسخ سؤال شما را بدهم باید خدمت شما عرض کنم که ما باید در باب سلبریتیهای social media (شبکههای اجتماعی) بر یک پیشفرض با همدیگر توافق کنیم: آن پیشفرض اصالت داشتنِ «بدننمایی» در بین بلاگرها، اینفلوئنسرها و…است. حتی در صفحات بلاگرهایی که کار آموزش و تولید محتوا هم انجام میدهند معمولاً از زیباترین و خوشاندامترین افراد استفاده میشود، میبینیم که بدن، حکم یک اصل را برای سلبریتی مجازی شدن دارد.
با این پیشفرض سؤال شمارا اینگونه پاسخ میدهم: انسان موجودی است که همیشه به دنبال اثبات وجود خودش به دیگران است، این مدل رفتاری را در کودکان زیاد میبینید. فرض کنید در یک خانواده همه باهم مشغول صحبت هستند و یا تلویزیون نگاه میکنند وقتی کودک آن خانواده میبیند که حواس اعضای خانواده به او نیست، دائم تلاش میکند به طرق مختلف جلبتوجه کند. چرا؟ چون بگوید که من هم هستم و میخواهد وجود خودش را به دیگران اثبات کند. حالا وقتی این کودک، بزرگسال میشود این مدل رفتاری به طرق دیگر خودش را نمایش میدهد و این اثبات وجود داشتن یک بحث کاملاً طبیعی و غریزی بوده و در تمام انسانها با شدت و ضعف قابلمشاهده است. حالا وقتی سیاستگذاران یک کشور این بستر را برای جوانان خودش مهیا نمیکنند که آنها بتوانند ارزشهای متعالی، ارزشهای معنوی و ارزشهای انسانی خودشان را برای اثبات وجود خود به دیگران به بروز و نمود بگذارند، درنتیجه جوان به سمت حداقل ارزش وجودی که آن بحث بدن و جسم است میرود زیرا یک موجودِ زنده و یک موجود بیولوژیک هیچچیزی هم که برای ارائه و اثبات وجود خودش نداشته باشد، اما یکچیزی را دارد و آن جسم و بدن خودش است.
درنتیجه بدننمایی با توجه به شرایطی که عرض کردم در بین بلاگرها، اینفلوئنسرها و… یک بحث غریزی و طبیعی قلمداد میشود.
تعداد زیادی از سلبریتیهای شبکههای مجازی، بلاگرهای خانم هستند. با توجه به صحبتهای شما در خصوص کمبودِ بستر مناسب برای بُروز ارزشهای انسانی که باعث روی آوردن به مشاغلی همچون بلاگری میشود، درواقع متوجه میشویم خلأ بستر مناسب برای رشد خانمها مسبب این اتفاق است؟
حرف شما کاملاً درست است. علتش این است، چون نظام اجتماعی طوری بوده که مردها توانستهاند رشد و تعالی انسانی یعنی ارزشهای غیر بدنی خود را بدون نیاز به عرضۀ اندام، بهراحتی نمایش دهند درواقع یک نظام اجتماعی مردسالارانه در غرب و شرق کرۀ زمین به وجود آمده که از رشد انسانی، تعالی ارزشهای فکری، روحی و معنوی، زنان جامعه را بازداشته! بهگونهای که آنها خودبهخود مجبور به بدننمایی بهعنوان پایینترین سطح از اثبات وجود خود به دیگران شدند و این ظلمی است که باید بپذیریم در کل جهان به زنان حادث شده است.
با توجه به صحبتهای شما برای جلوگیری از مواردی که اشاره داشتید (بدننمایی) برخوردهای قهری و حتی پلیسی و یا بحثی که امروزه خیلی باب شده در خصوص فیلترینگ شبکههای اجتماعی مثل اینستاگرام را میشود بهعنوان راهحل قبول کرد؟
قطعاً اینطور نیست، این یک موضوع فرهنگی است و مباحث فرهنگی را نمیشود با امور قهری مثل زور و امور پلیسی یا فیلترینگ کنترلش کرد یا ممانعت به وجود آورد یا مردم را اجبار کرد به عملی که سیاستگذار میخواهد. اینگونه امکانپذیر نیست و جواب نمیدهد. انسان برای اثبات وجود خودش به دیگران دنبال ارائۀ ظرفیتها و پتانسیلهای خودش است و وقتی بستری مهیا نشده که ارزشهای متعالی را به مرحله نمایش بگذارد، پس به بدننمایی روی میآورد. درنتیجه ما باید بهعنوان راهحل شرایط و امکانات برابری را برای همگان فراهم کنیم که جوانهای ما در کشور به مرحلهای برسند که بتوانند خصلتهای انسانی و معنوی و فضیلتهایی را که مافوق بدن است، مثل آگاهی، زیبایی اندیشه، تفکر و تعهد، مسئولیت و یا تمام استعدادها و مهارتهایی که هر فردی میتواند داشته باشد، بهعنوان اثبات وجود خودش به دیگران بروز دهد و طبیعتاً وقتی این امکان فراهم باشد شما هیچ نیازی ندارید که بگویید، حجابتان را رعایت کنید، در شبکههای اجتماعی چه مدلی رفتار بکنید و چرا حرفهای زننده میزنید؟ چرا بدنتان عریان است؟ و…
اصلاً نیازی به این مباحث نیست. چرا؟! چون ما با مهیا کردن شرایط بروز و نمود ارزشها و فضیلتهای فرابدنی و فراجسمی برای آن جوان، امکان معرفی او به دیگران را فراهم ساختیم. او خودش میفهمد که ارزشهای بدن و جسم در کف و حداقلهاست؛ و کسرِ شأنش میشود که بدن خودش را بهعنوان یک تَشخُّص بهعنوان یک هویت به دیگران معرفی کند.
زیرا او توانسته آگاهی، تعهد، مسئولیت، استعدادها، مهارتها، توانایی، دانش و همۀ موارد را بهعنوان اثبات وجود خودش به دیگران ابراز کند. هیچ دلیلی ندارد که به سراغ حداقلترین و حیوانیترین چیز (حیوان نه به معنای توهین، در بحث فلسفه و منطق میگویند انسان، حیوان ناطق است. از این منظر میگویم) که همان بدننمایی است برود و جسم خود را به نمایش بگذارد و او حتی دور از شأن میداند که از جسمش بهعنوان اثبات خودش هزینه کند.
با توجه به شرایط نامناسب اقتصادی که به کشور حاکم است و افراد به دلیل عدم اشتغال به اینفلوئنسری و بلاگری مشغول میشوند و از این راه کسب درآمد میکنند و معیشتشان را میگذرانند حالا با تبلیغات و معرفی محصولاتشان و خدماتشان و یا تولید محتوا و هر چیز دیگر… نظر شما درباره این نوع کسب درآمد چیست؟
برای پاسخ به این سؤال نیاز به یک مقدمه داریم. ببینید در این سیستم اقتصادی سرمایهداری حاکم بر کشور که متأثر از جهان است و در ایران متأسفانه به بدترین نوع خودش هم اجرا شده، بحث تولید سود و منفعت حرف اول و آخر را میزند. کسب پول و منفعت بیحدوحصر حتی روابط انسانی و مفاهیم اخلاقی ما را زیر پا گذاشته و ابر سرمایهدارها با یک پروپاگاندای رسانهای یعنی با تبلیغات عظیمی که در اختیار دارند توانستهاند چیزهایی را بسازند که مردم احتیاج ندارند؛ اما ساخته میشوند تا خواسته شوند؛ یعنی یک رغبت و یک شوق خیالی را در بین مردم در اذهان مردم به وجود میآورند.
ایجاد این رغبت خیالی در بین مردم باعث شده که آنها احساس نیازهای کاذبی را در درون خودشان داشته باشند و برای رفع آنها به سمت خرید محصولاتی که توسط این سیستم تولید میشود و از نیازهای اساسی و حتی لوازم اصلی یک زندگی هم نیست سوق داده شوند تا با خرید و مصرف کالاهای مصرفی متنوع و غیرضرور، سرمایهدارها سودهای بیشتری برایشان به ارمغان آید. مثلاً یک نمونهاش مُد است.
صنعت مُد اصلاً به خاطر همین ایجاد شد که ما آمدیم برای جامعه یک شوق و رغبت خیالی ایجاد کردیم یعنی چیزهایی که مردم نیاز ندارند ساختیم که تقاضا شوند. مثلاً در صنعت پوشاک با حجم تبلیغات وحشتناکی که در جامعه رواج پیدا میکند میبینید که خیلی از خانوادهها لباسی که هنوز قابلاستفاده است را به دور میاندازند چرا؟ چون میگویند این دیگر از مُد افتاده و مُد چیز دیگری را میطلبد؛ یعنی بهجای احساس نیاز اصلی مثل تأمین پوشاک ما به سمت صنعت مُدی رفتیم که نیاز تنوع در پوشاک را در جامعه شکل داده و این تنوع یعنی خرید محصولات بیشتر! و مصرف بیشتر! تا بتوانیم محصولات بیشتر خریداری کنیم و سود بیشتری به جیب سرمایهدارها برود. حالا برای اجرایی شدن این برنامه، سرمایهدارها، کمپانیها و شرکتهای بزرگ نیاز دارند که یک حس رقابت را در بین مردم جامعه ایجاد کنند. رقابت برای بهتر، زیباتر و خوشاندامتر دیده شدن یا به تعبیر دیگر متفاوت و خاص بودن از طریق استفاده از انواع پوشاک، ادکلن، لوازم آرایشی، ابزارهای تجملی و انواع عملهای زیبایی و…
این سرمایهداران مجبورند که تبلیغات را با ابزار رسانه بهخصوص در شبکههای اجتماعی بهوسیلۀ همین بلاگرها، اینفلوئنسرها، سلبریتیهای مجازی و حتی در صداوسیما بهگونهای انجام بدهند تا احساس نیازهای کاذب را در دل جامعه نهادینه کرده و تنوعطلبی در بین آنها را برای مصرف بیشتر که منجر به فروش بیشتر کالاهای مصرفی سرمایهدارها میشود، به ارمغان آورند.
کسی با پوشاک زیبا و تمیز، بوی معطر، با پاکیزگی و زیبایی مخالف نیست، اما مصرفگرایی نه به معنای خریدوفروش، مبادله و مصرف کردن یک کالا بلکه این فرهنگ مصرفگرایی به تمام مناسبتهای انسانی روابط انسانی تأثیر میگذارد؛ درنتیجه انسان به رابطۀ خواهر و برادری، رابطه همسری، روابط دوستانه و… بهعنوان یک سود نگاه میکند و این روابط تا زمانی تداوم دارد که طرف مقابل به ما سود برساند. انسان اینجا به یک کالا تبدیل شده و به یک فردی که از خود بیگانه است درواقع این بلایی است که سیستم اقتصادی سر این جامعه آورده و شما میبینید که در این حس رقابت برای دیده شدن بیشتر و هزینه کردن از جسم و بدن حتی شخصیترین مسائل هم به نمایش گذاشته میشود. چون ابزاری باشد برای اینکه فرد نشان بدهد که عقبمانده نیست و بر اساس صنعت مُد پیش میرود.
به بیان دیگر سرمایهدارها با ابزار قرار دادن بلاگرها، اینفلوئنسرها و سلبریتیهای مجازی به دنبال القای سبک زندگی لاکچری به جامعه هستند تا با ایجاد رقابت و شوق خیالی نیازهای کاذبی را در دل مردم شکل داده و به خرید محصولات مصرفی سوق داده شوند. در اینجا باز مجدداً تأکید کنم که سوءتفاهم نشود رفاه و آسایش مادی متفاوت از سبک زندگی لاکچری است.
اتفاقاً درباره ازخودبیگانگی انسان است که متفکر بزرگ «لوکاج» بحث «چیز وارگی» یا «شیء وارگی» را پیش میکشد و عامل اصلی آن را تکنولوژی و فناوری میداند (سوءتفاهم نشود ما با تکنولوژی و فناوری مشکلی نداریم ما با بحث فرهنگ مصرفگرایی که در دل جامعه نهادینه شده مشکل داریم).
درواقع ما توهمی از آزادی در انتخاب داریم یعنی فکر میکنیم که داریم پوشاکمان را خودمان انتخاب میکنیم! چی بپوشیم؟ چی بخوریم؟ خودمان داریم انتخاب میکنیم چه لوازمخانگی را تهیه کنیم، درصورتیکه این کاملاً اشتباه است؛ چون همین بلاگرها و سلبریتیهای شبکههای اجتماعی مدلها و الگوهایی برای جامعه طراحی کردند که افراد جامعه انتخابهایشان را بر اساس آنها انجام میدهند. درواقع افراد جامعه متأثر از این فضا و همینطور خود سلبریتیهای شبکههای اجتماعی از فردیت خودشان خارج میشوند.
چه بلاگرها که بهعنوان ابزار سرمایهدارها تبلیغ میکنند، چه مردمی که در تله گرفتار شدند، درواقع خاصیتهای ذاتی خودشان را از دست دادهاند و دیگر توانایی در این انتخابهای شخصی خود ندارند. انتخابها توسط الگوها و مدلهایی که برای ما از طریق شبکههای اجتماعی برساخت شده با توجه با آن برساختها صورت میگیرد و دیگر اصلاً از خودمان توانایی فردی نداریم که بتوانیم تشخّص و خاصیت ذاتی خودمان را حفظ کنیم و بتوانیم به یک انتخاب درست برسیم. درواقع ما در این بازار که کاملاً رقابتی بوده، یک قربانی هستیم و اتفاقاً قربانیان حداکثری این منجلاب کذایی رقابت، زنان هستند و شیء وارگی و نگاه ابزارگونه به آنهاست که باعث شد که این موارد را خدمت شما عرض کنم.
این نگاه ابزاری به زن از اینجا حادث میشود در نتیجه بلاگرها و اینفلوئنسرها بهعنوان ابزاری برای تحمیل فراموشی ارزشهای فرابدنی به جامعه و ایجاد نیازهای کاذب مشغول میشوند و به تبلیغات میپردازند که بتواند نیازهای کاذب را ایجاد کنند در دل مردم و همچنین اینها را نهادینه کنند. به خاطر همین است که میبینید ما رتبه ۷ در مصرف لوازم آرایشی در جهان هستیم، رتبه ۱۰ را در بحث عملهای زیبایی در جهان داریم؛ چرا؟ چون وقتی ارزشهای وجودی و فرامادی خودمان را فراموش کرده باشیم و با حداقل آن ارزش که میشود جسم، فقط بدنمان را عرضه میکنیم! همچنین در بین ۶۶ کشور برتر در زمینۀ نظام آموزشی هم بهعنوان یک ارزش متعالی حتی اسمی از ایران نیست و ماحصل همۀ این حرفها میشود که شما میبینید ۴۲ نفر در جهان، بیش از سه و نیم میلیارد نفر از سایر مردم جهان ثروتمندتر هستند.
و فقط ۴۲ نفر و زیرمجموعههایشان هستند که با ابزار اینفلوئنسرها و بلاگرها و واینرها و ایجاد نیازهای کاذب در دل جامعه به دنبال فروش محصولاتشان هستند چون مصرفگرایی را در جامعه باب کرده و سود خود را ببرند.
از منظر دیگری به سؤال بپردازیم: چرا بخش زیادی از مردم ما تمایل به بازدید کردن از پیجهای اینستاگرام اینفلوئنسرها و بلاگرها دارند و یا وقتیکه اوقات فراغتی دارند به دنبال کردن آنها میپردازند؟ نظر شما در مورد این موضوع چیست؟
پاسخ این سؤال شما از دو منظر باید داده شود. یک: وقتیکه میخواهیم از بحث جامعه این موضوع را بررسی کنیم.
به قول آدرنو؛ چگونه گذراندن اوقات فراغت مردم افتاده دست ماشینهای سرگرمی؟ که به تعبیر صنایع فرهنگی از آنها یاد میشود… مثل فیلم، تلویزیون، رادیو، مجله و شبکههای اجتماعی و از این موارد. درواقع وقتیکه استفادۀ بد از این صنایع فرهنگی بکنیم اینها ارادۀ تغییر، اصلاح و حرکت را از ما میگیرند و ما را هرچه بیشتر در جهت مصرفگرایی پیش میبرند. آدرنو، یک اصطلاحی دارد که مرتبط با این موضوع است؛ اصطلاح «مسموم کردن اوقات فراغت».
یعنی این سیستم اقتصادی که حاکم است چه جوری میتواند یک جامعه را خراب و بیخاصیت بکند؟ یکی از آن روشها، مسموم کردن اوقات فراغت است. زمانی که ما فرصت مطلوب و خالی گیر میآوریم نباید برای استراحت کردن خوابیدن و به بطالت گذراندن اوقات باشد، بلکه باید یک وسیلهای باشد که ما بتوانیم به رشد و توسعه فردی برسیم، کسب مهارت کنیم، خود را بیشتر رشد بدهیم و در جهت تغییر و اصلاح خودمان و اصلاح جامعه بپردازیم.
اگر فیلمی نگاه میکنیم این فیلم برای بهبود رابطه با دیگران به ما کمک کند، اگر کتابی مطالعه میکنیم، این مطالعه باعث بشود که ما زاویه نگاه جدیدی نسبت به خودمان، نسبت به زندگی، نسبت به سیاست ـ فرهنگ و روابط با دیگران برای ما به وجود بیاورد. اگر موسیقی گوش میدهیم این موسیقیها به ما جرئت ِ حرکت، تغییر و اصلاح خود و جامعه بدهد؛ اما زمانی که جامعه از این ابزار و صنایع فرهنگی درست استفاده نکند در اینجا یک اتفاقی میافتد. جامعۀ ما تحت تأثیر پروپاگاندا و تبلیغات مصرفگرایی قرار میگیرد و جامعه به سمت conformist یعنی به سمت همنوایی و همرنگی میرود. همرنگی و همنوایی با چی؟ ما وقتی در محاصرۀ تبلیغات عظیم برای مصرفگرایی گیر میافتیم، درواقع مخاطب یا مردم یک نوع رفتاری از خودشان بُروز میدهند که دقیقاً منطبق با همان تبلیغات است و به خاطر همین ما همرنگ و همنوا با آن تبلیغات میشویم.
وقتی این اتفاق حادث شود دوتا آیتم به وجود میآید، یک افرادی که تحت تأثیر این اتفاقات هستند، طرفداران حزب باد، یعنی افرادی هستند بدون هیچ مقاومت، تلاش، آگاهی، دیگر آگاهی، جامعه آگاهی و خودآگاهی و فقط موافق جریان آب شنا میکنند. افرادی کاملاً سازشکار! این افراد همرنگ و همنوا میشوند با آن تبلیغاتی که در شبکههای اجتماعی است. افرادی که هیچ دانشی از مد روز نمیدانند اما آنها را استفاده میکنند، رؤیاها و آرزوهای خودشان را در رؤیاهای دیگری و به تقلید از رؤیاهای دیگری بیرون میکشند و دنبالش میروند درواقع افرادی تُهی از معنا، دانش، آگاهی و بهشدت فردگرا، بهشدت دنبال سود، منفعت شخصی و مصرف بیشتر به دنبال خودنمایی به دنبال عرضه کردن بدن، فراری از جامعه، فراری از وحدت، فراری از مفاهیم اخلاقی و اینها کمکم در دل افراد نهادینه میشود و شکل میگیرد. امروز مردم در هیچ کجای دنیا سرکوب نمیشوند البته استثنا داریم، بهطور اکثریت؛ «سرکوب» نمیشوند بلکه «سرگرم» میشوند. رسانهها از مخاطب خودشان میپرسند که چه برنامههایی بیشتر دوست دارید؟ تا پروژۀ تحمیقِ خودشان را برای مصرفگرایی بیشتر جامعه و پرپول کردن جیب آن سرمایهدارها به مردم تحمیل کند. درواقع جامعه دارد مصرفگرایی را به خود جامعه تحمیل میکند.
دو: از زاویه اصحاب قدرت، دولتمردان:
در بحث فیلترینگ شبکههای اجتماعی که مدتی افکار عمومی را به خود درگیر کرد، بنده گمان نمیکردم و نمیکنم که همچنین خودزنی از طرف مسئولین رقم بخورد، چرا؟ چون سلبریتیها در شبکههای اجتماعی یک ابزاری هستند برای حواسپرتی جمعی، یعنی سیاستگذاران درکل دنیا به نفعشان است که جامعه را به سمت اینفلوئنسرها، واینرها و بلاگرها سوق بدهند، چرا؟ چون میتوانند جامعه را بیسروصدا نگهدارند! بیتفاوتشان کنند! میتوانند آنها را خالی از هرگونه آگاهی: دیگر آگاهی، جامعه آگاهی و خودآگاهی و فاقد از هرگونه دانش و فاقد از هرگونه مسئولیت و تعهد نگه دارند. شما هرچه بیشتر به سمت سلبریتیهای شبکههای اجتماعی بروید و بیشتر وقت را صرف دیدن سلبریتیها کنید، درواقع شما کمتر با تاریخ خود و با اجتماع خودت، با سیاستهایی که تدبیر اداره امور زندگی است و کاملاً در زندگی هر فرد و تکتک آحاد این ملت نقش دارد بیگانه میشوید. این سیاستی است که خیلی از دولتمردان در جهان و بعضاً در ایران دنبالش هستند که جامعه به این سمت برود. چرا باید شبکههای اجتماعی را ببندد و یا فیلتر کند؟ وقتی میتواند با این کار تمام افراد را خالی از معنا کند، خالی از انتقاد کند و بیتفاوت بارشان بیاورد. تا وقتی خطایی انجام میدهند زمانی که اشتباهی انجام میدهند و عملکرد نادرستی دارند هیچ اعتراضی به آنها نشود و یک جامعه بیتفاوت و خالی از معنا شکل بگیرد و این یک خودزنی است اگر قرار شود شبکههای اجتماعی توسط دولتمردان فیلتر شود.
بهعنوان سؤال آخر با توجه به مباحثی که فرمودید راهحل چیست؟
راهحل اصلاً برخورد قهری، برخورد فیزیکی، فیلترینگ و این موارد بههیچوجه نیست؛ یعنی یک موضوع فرهنگی زیرساختها و مباحث عمیقی را میطلبد که با این سطحینگریها اصلاً نمیشود به آنها پاسخ داد بهعنوان راهحل اول باید بگویم شروع کار از ایجاد یک سیستم اقتصادی مناسب است.
زمانی که سیستم اقتصادی کنونی؛ نابرابری، بیعدالتی، تبعیض را در نظام تربیتی، بهداشت و درمان، در اشتغال و برخورداری از منابع و از لحاظ فرهنگی جامعه را فردگرا، سود پرست، فاقد آرمان جمعی بار آورده نیاز به یک مدل اقتصادی مطلوب داریم.
شما در توضیحاتتان فرمودید خیلیها که به اینفلوئنسری به بلاگری و به واینری مشغولند و کسب درآمد میکنند شغل ندارند و خیلی از افراد که شاید فرصت آزاد زیادی به دلیل فقدان شغل داشته باشند اینها را دنبال میکنند. در واقع ما باید ابتدا یک سیستم اقتصادی مناسب را طراحی کنیم.
نمیشود که سیاستگذار عمومی بیاید یک بستری مهیا کند که امکان تجاوز به حقوق بیتالمال و تجاوز به برابریها وجود داشته باشد و بعدش بیاییم ازلحاظ اخلاقی جامعه را کنترل کنیم. مثلاً بگوییم: این کار را نکن! چرا بدننمایی میکنی؟ چرا خودت را عرضه میکنی؟ چرا اینقدر مصرفگرایی را در دل جامعه نهادینه میکنی؟
آنها چارهای ندارند، چون سیستم اقتصادی ما اصلاً جامعه را در جهت امیال سرمایهدارها سوق داده و هرچی هم بخواهیم سخنرانی و همایش برگزار کنیم تا مفاهیم عدالت، اخلاق و برادری را در جامعه بسط دهیم بیفایده است.
چون مدل فوق، جامعه را خالی از معنا، بری از تقوا، بری از جامعهنگری، تهی از وحدت و خانوادهگرایی کرده و افراد تبدیل به اشخاص مصرفگرا و فرد محور شدهاند و ما ناچاریم که این کنترلهای اخلاقی را با مباحث زیر بنایی اقتصادی و تولیدی عجینش کنیم. یک مدل اقتصادی را برای کشور طراحی کنیم تا از مشکلات معیشتی و اشتغال کاسته شود و جامعه هم از لحاظ فرهنگی به سمت فردگرایی و به سمت مصرفگرایی بیشتر و رقابت گذاشتن باهم نرود. تا وقتی این اتفاق نمیافتد شما نمیتوانید با مباحث صرفاً انگیزشی و مصاحبه کردن به جامعه تلنگر بزنید.
عملاً ساختار، دست را باز گذاشته که جامعه به این سمت برود! و از آنطرف بیاییم در قالب شعار و شوآف جامعه را به کنترل مداری دعوت کنیم، بگوییم: این کار را نکند! این کار را بکند! چرا اینطوری کرد؟ این جواب نمیدهد
درواقع باید به طراحی یک مدل مطلوب که تقوا را در یک ساختار تولیدی و اقتصادی برای همگان عجین ساخته و به بازسازی یک مدل puritanisme revolution naire پاکسازی انقلابی / خودسازی انقلابی بپردازیم تا معیشت، اشتغال، مسکن و برخورداری از امکانات عمومی و حداقلهای زندگی همگان تأمین شود.
صرفاً با اصلاح مدل اقتصادی میشود به نقطه فوق رسید و جامعه را به سمت برابری، عدالت، دیگرخواهی، عطوفت، جامعهمحوری و بروز و نمود ارزشهای انسانی، تفکر و آگاهی سوق داد و از طرف دیگر هم باید بستر و شرایط را مهیا کنیم که جوانان ما خودشان بتوانند ارزشهای فراجسمی مانند: اندیشه ـ مهارتها و استعدادهایی که دارند به عرصۀ ظهور برسانند نه اینکه با پستترین و خفیفترین ارزش به نام بدن، خود را در عرصۀ عمومی معرفی نمایند.
برچسب ها :سبزوار
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰