دیدگاه‌ها برای تلظّی بسته هستند
تاریخ انتشار : یکشنبه 11 آبان 1393 - 1:36
-

تلظّی

تقدیم به عزیز بابا، حضرت علی اصغر (ع) الحمدالله برف سنگین و پرباری باریده، هوا هم یکباره سرد شده بود، رانندگی خیلی آزار دهنده، برف پاکن هم ناز می‌کرد ، یکی در میون کار می‌کرد. به زحمت جای پارکی پیدا کردم و پس از کلی تقلا و با توکل، قفل فرمون را به شترم بستم. در را

talazzaتقدیم به عزیز بابا، حضرت علی اصغر (ع)

الحمدالله برف سنگین و پرباری باریده، هوا هم یکباره سرد شده بود، رانندگی خیلی آزار دهنده، برف پاکن هم ناز می‌کرد ، یکی در میون کار می‌کرد.
به زحمت جای پارکی پیدا کردم و پس از کلی تقلا و با توکل، قفل فرمون را به شترم بستم.

در را بازکردم، سوز سرما زد تو صورتم و با گذاشتن پام تو حوضچه آبی که زیر ماشین جمع شده بود؛ گل بود به سبزه هم آراسته شد.

دستامو کردم تو جیبم و دویدم به سمت مسجد، شوق رسیدن به گرمای روضه امام حسین (ع)، سرعتم را دو چندان کرد.
پرده ورودی را به کناری پس زدم ، هرم گرمای مجلس بر جانم نشست.

همینجور که کفش های خیسم را داخل پلاستیک می کردم با چشمام دنبال جایی کنار بخاری مجلس می گشتم، دیدم؛ گرا رو ثبت کردم و به سمتش رفتم، چند تا پا لگد کردم تا رسیدم؟ خدا می داند!
نشستم و کم کم جابه جا شدم، گرمای مسجد را کاملاً درک کردم و عنایتی از سوی صاحب مجلس بشه و گرمای حقیقی حسین (ع) را درک کنیم.

مداح داشت صحبت میکرد و روضه حضرت علی اصغر (ع) می گفت:
میدونید تلظّی کردن یعنی چی؟

وقتی یه ماهی از آب بیرون بیافتد سه مرحله براش ممکنه اتفاق بیافته :
۱- اوّلش روی زمین بالا و پایین میپره و هی تکان میخوره و لبانش رو مدام باز و بسته میکنه؛ ولی اگه همون موقع بندازنش توی آب، زنده می مونه
۲- بعد از یه مدتی که ماهی بیرون از آب باشه، ماهی دیگه اونطوری تکان نمی‌خوره و فقط لبانش رو باز و بسته میکنه و باله و دُم خود رو تکان می‌دهد؛ در این شرایط هم اگر ماهی رو به آب بندازن، ماهی بازم زنده می مونه
۳- در این مرحله، ماهی دیگه هیچ تکانی نمی‌خوره و فقط لبانش رو باز و بسته می‌کنه؛ ولی دیگه اگه به آب بندازنش هم زنده نمی مونه…

در زبان عرب به این حالت میگن تلظّی

—-

… به نزدیکی خاکریز بعدی که رسیدیم پیک فرمانده گردان رسید:
بهزاد، آقا مرتضی گفت چون این خاکریز آخریه و دشمن روی اون دید مستقیم داره، نمیشه ستون رو از روی اون عبور داد، سمت راستتون یه بریدگی هست و همه گردان ها باید از دشت جمع بشن و از این بریدگی عبور کنند، تو هم سر بریدگی واستا تا یه وقتی بچه ها گرداناشون قاطی نکنند…

هنوز می‌خواستم سئوالم رو ازش بپرسم، که تو تاریگی گم شد و به طرف ته ستون رفت…
خودمو به بریدگی رسوندم، عرض بریدگی کم بود و چهار ستون از هر گردان یک ستون، بایستی ازش رد می‌شدند.

آهسته به بچه ها می‌گفتم:
گردان اسدالله از این طرف؛ گردان اسدالله از این طرف
تقریبا در گوشی با بچه ها حرف می‌زدم…

سخت مشغول بودم و مواظب و چون همون شب به گردان اسدالله مامور شده بودم خیلی از بچه را رو نمیشناختم و بایستی خیلی دقت می‌کردم.
یه دفعه، یکی گفت بهزاد بیا، بیا اینجا، از پشت سر بود، برگشتم کسی نبود ولی صدا تکرار می‌شد…
از بریدگی خارج شده و به عقب برگشتم به سمت صدا، هنوز چند قدمی دور نشده بودم که جیغ وحشتناک خمپاره ای و متعاقباً پرتاب…

با کتف رو زمین ولو شدم، بر اثر موج انفجار گیج شدم، سرم را به طرف انفجار برگردوندم، شعله آتشی دیده می شد، تا چشمام روبراه شد بلند شدم به سمت انفجار لنگان لنگان دویدم، صدای ناله و ضجه می اومد، خدایا چه می‌دیدم…

خمپاره درست جایی که چند لحظه قبل ایستاده بودم فرود اومده بود، جنازه بچه ها تیکه پاره رو هم ریخته بود.

اصلا حواسم نبود، منوری در کار نبود ولی محوطه بریدگی خاکریز روشن بود، برگشتم به عقب و چندمتر آن طرف تر یه کوله آرپی‌جی آتش گرفته بود و دقت کردم کوله حمل موشک آرپی جی، پشت یه بسیجی می‌سوخت.
هر لحظه یکی از خرج های آر پی جی داخل کوله پشتی گر می‌گرفت…

آتش کوله از یک طرف؛ آتش بازی خمپاره های دشمن از طرفی دیگه، نمی‌شد نزدیکش رفت.
خدایا چکار کنم، به اسم و فامیل نمی شناختمش اما تمام وجودم برایش می سوخت…

از کمر به پایینش نبود، یعنی ترکش بی رحم خمپاره…
و تو روشنایی آتش، صورتش رو می دیدم، هرچه من بی تاب بودم او آرام بود…

هنوز موی صورتش سبز نشده بود.
آخ…

لب هاش باز و بسته می‌شد…
لب هاشو به هم می‌زد…
و بهش نرسیده، چشمان و لب هاش برای همیشه بست.

ولی آتش همچنان می سوخت…
همین جور که هنوزدارم می سوزم.

… و لب های علی اصغر حسین رو دست باباش

صل الله علیک یا ابا عبدالله الحسین، و علی اولاد الحسین…

وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُون
و کسانیکه ظلم کرده اند خواهند دانست؛ به زودی به کدام بازگشتگاه باز خواهند گشت…

الهم اجعل عواقب امرنا خیرا
ششم محرم ۱۴۲۶
تهیه و تنظیم: امیر مسکنی

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بسته شده است.