کد خبر : 6097
تاریخ انتشار : شنبه 2 اسفند 1393 - 16:58
-

حسین ماستیانی، استاد خصائل انسانی

سبزواریان – دکتر سید ابوالفضل حسینی: وقتی شنیدم قرار است برای استاد حسین ماستیانی مراسم نکوداشتی برگزار شود، بیش از حد خوشحال شدم. به این گونه کار ها علاقه دارم و در نمونه هایی از این نوع امور مشارکت داشته ام. مولوی می گوید: چو بر خاکم بخواهی بوسه دادن  //  رُخم را بوسه ده

دکتر سید ابوالفضل حسینی

استاد دانشگاه

سبزواریان – دکتر سید ابوالفضل حسینی: وقتی شنیدم قرار است برای استاد حسین ماستیانی مراسم نکوداشتی برگزار شود، بیش از حد خوشحال شدم. به این گونه کار ها علاقه دارم و در نمونه هایی از این نوع امور مشارکت داشته ام. مولوی می گوید:
چو بر خاکم بخواهی بوسه دادن  //  رُخم را بوسه ده اکنون همانیم.

و حافظ:
ای دوست به پرسیدنِ حافظ قدمی ِنه  //  زان پیش که گویند که از دار فنا رفت

و نیز:
امروز که در چنگ توام مرحمتی کن  //  فردا که شدم خاک، چه سود اشک ندامت

و صائب:
کاش یک بار به سر منزل ما می آمد  //  آن که بر تربتِ ما ریخت گل و ریحان را

نکوداشت بزرگان در زمان حیاتشان، سنتی نیکو است.

[divider]

ماستیانی، نامی آشنا

حسین ماستیانی در سبزوار نامی آشناست و با آثارش در کشور، چهره ای ملی محسوب می شود. همه او را به آثارش و عمدتاً مجسمه هایی که ساخته است، می شناسند.

من اما در سالهای ۱۳۴۹ و ۱۳۵۰ در کلاس درسش نشسته ام. در آن سال ها من دانش آموز سیکل اول دبیرستان ملی سعدی (سبزوار) به ریاست مرحوم ثمینی بودم. ماستیانی معلم نقاشی ما بود. جوان و راست قامت، خوش تیپ و جذاب. به کلاس که وارد می شد، بر روی تخته سیاه، هنر نمایی می کرد. چهره نگاری از پیر و جوان، زن و مرد، حیوان و انسان و هر آن چه که از او خواسته می شد یا خود در حال و هوای آن بود. با چند گچ رنگی بر زمینه‌ی تخته سیاه، مناظر رنگی از طبیعت ترسیم می‌کرد. این بخش، سرمشقی برای آبرنگ و یا کار با مداد رنگی بود.

سرعت عملش در نقاشی دانش آموزان را مبهوت می کرد. برای سلیقه های مختلف، نمونه‌ی کار ارائه می کرد. هر چه که علاقه ات بود: چه سیاه قلم (کنته)، آبرنگ و یا مداد رنگی.

من آن زمان خط هم کار می کردم. و همین باعث شد که تابلو های مدارس و ادارات و کوچه و خیابان ها را نگاه کنم و ببینم که چه کسی نوشته است. آن روزها بیشتر دو نام در زیر تابلو ها دیده می شد: یکی ماستیانی و دیگری مانی. اما من دیگر به درکی از خط رسیده بودم که از دور نوع خط و نویسنده اش را تشخیص دهم. نیازی نبود که نام ریز نویسنده را در پایین تابلو بخوانم. با این حال من کلاس خط ماستیانی نرفتم. گرچه به بهانه‌ی دیدن برنامه‌های سینما هم که بود، سری به خیابان دکتر غنی می‌زدم و گاه دقایقی کنار هنرکده ی ماستیانی می ایستادم و به تابلونویسی اش نگاه می کردم.

اگر اشتباه نکنم ماستیانی در آن سال ها با هنر مندان عرصه های دیگر هنری نیز همراه بود. گریم می‌کرد صحنه آرایی و دکور نمایش نامه ها را هم به عهده می‌گرفت. نمادها می‌ساخت.

عکس شهدای انقلاب را نیز کشیده بود و فکر می‌کنم تابلویی که از امام خمینی در اوائل انقلاب کشیده بود، هنوز در حسینیه عطارها موجود باشد. پس از آن سال‌ها تابلوهایش را از پشت شیشه در ویترین هنر کده اش در خیابان کاشفی، می شد دید.

اکنون بیش از دو دهه است که ایشان کار های جدی در ساخت تندیس و مجسمه انجام می‌دهد. شاید اولین کار استاد که در یک میدان نصب شد، “مجسمه میدان مادر” بود که با ظرافت خاصی ساخته شده و از نظر این که نوعی احساس را به انسان منتقل می کند، که کم نظیر است.

“مجسمه‌ی حکیم حاج ملا هادی سبزواری” همزمان با برگزاری”کنگره دویستمین سالگرد تولد حکیم سبزواری” در میدان حکیم بر افراشته شد.

آن زمان من مسوول امور فرهنگی هنری و تبلیغاتی کنگره‌ی مذکور بودم و در زمینه‌سازی برای انجام این کار -که در آن زمان آسان هم نبود- اقداماتی انجام دادیم تا با واکنش هایی مواجه نشود.

همکاری استاد با کنگره‌ی حکیم جنبه ای فوق العاده داشت. او به حکیم ارادتی ویژه یافته بود. اثر ماندگار دیگرش در کنگره‌ی حکیم،” تصویر حکیم” است.

تصویر حکیم اثر ماستیانی مبنای کار تبلیغاتی ما بود. در دعوتنامه ها و پوستر مورد استفاده قرار گرفت.

آرم کنگره اثر این جانب بود. خط ها نیز اکثراً کار من بود.

در مورد حکیم و دکتر شریعتی ایشان از هیچ کوششی دریغ نداشته است. “مجسمه ی دکتر شریعتی” در مزینان از آثار خوب ایشان است. “تندیس استاد محمد تقی شریعتی” که در میدان استاد در ورودی مزینان نصب شده نیز گویای علاقه مندی استاد دوست داشتنی ما، به بزرگان اندیشه و حکمت و اخلاق این سرزمین و به ویژه این دیار است. آثاری از استاد ماستیانی در شهر های دیگر زینت بخش میادین است.

کار های فاخر ی هم به دست شاگردان استاد انجام گرفته و می گیرد، که امروز، خود استاد شده اند. نمونه اش همین مجسمه دکتر شریعتی در میدان شریعتی سبزوار است که آقای عارفی ساخته و خوب. و نیز کار هایی که آقای خیرآبادی انجام داده اند.

ماستیانی استاد کمه جوش هم هست! همان غذای سنتی و محلی سبزوار. او بارها با تواضع تمام در جمع هنرمندان در سفر و در حضر این غذا را پخته است.

پای سخنرانی اش که بنشینی، باید با احساس او هم همراه گردی. او تو را هم با خود به عالم دیگری می‌برد. طوری اشعار مولانا را در میان سخنانش سریع می خواند که گویی چون خود، آن را هضم و جذب کرده، مستمعینش نیز بی نیاز از تا ّمل در معانی آن ها هستند.

حضورش در این سال‌های طولانی در مجامع هنری سبزوار، مایه ی تشویق نو آموزان و هنرآموزان و استادان بوده است. طی سال های اخیر چند نوبت از سخنرانی ایشان در هنرکده زرقی استفاده کرده ایم. چند بار نیز به همراه دکتر احسان شریعتی در محل کارگاه به خدا قوتی اش رفته‌ایم.

در تابستان ۹۳ بعد بازگشت از سفر بود که جویای حالش شدم، شنیدم که سوختگی نسبتاً سختی داشته اند و به تدریج بهبود حاصل شد. امید که سال‌ها استاد به سلامت باشند و جامعه، از هنرمندی اش بهره ی فرهنگی ببرد. ان شاء الله.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۱
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
حمید معماری شنبه , ۲ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۳:۳۴

اساس هنر اخلاق است. تا شخص صاحب اخلاق نباشد صاحب هنر نمی شود و ماستیانی نیز چنین است. فردی اخلاقمند و پایبند به اخلاق.

نظرات بسته شده است.