دیدگاه‌ها برای دل دانشگاه برایش تنگ خواهد شد! بسته هستند
تاریخ انتشار : شنبه 9 آبان 1394 - 10:50
-

دل دانشگاه برایش تنگ خواهد شد!

سبزواریان – علی ششتمدی: خیلی چیزها هست که تا وقتی «هستند»، ارزششان فهمیده نمی‌شود، مثل: امنیت، سلامتی، پدر و مادر و …. آدم‌هایی هم هستند که این خاصیت را دارند! آدم‌هایی که چنان تشکیلات منظمی را در مجموعه خود ایجاد می‌کنند که بیننده خیال می‌کند، این نظم، یک مسئله ذاتی است! مثل موسیقی متن در فیلم،

norollah-razavi03سبزواریان – علی ششتمدی: خیلی چیزها هست که تا وقتی «هستند»، ارزششان فهمیده نمی‌شود، مثل: امنیت، سلامتی، پدر و مادر و …. آدم‌هایی هم هستند که این خاصیت را دارند! آدم‌هایی که چنان تشکیلات منظمی را در مجموعه خود ایجاد می‌کنند که بیننده خیال می‌کند، این نظم، یک مسئله ذاتی است! مثل موسیقی متن در فیلم، زمانی که به‌قدری این موسیقی با محتوا سازگار است، که ما متوجه نمی‌شویم اصلاً موسیقی در کار است!

سال‌ها پیش، در دوران نوجوانی که به‌عنوان یک داستان‌نویس تجربی، در انجمن اداره ارشاد رفت‌وآمد داشتم و درست زمانی که درگیر تأسیس اولین مؤسسه داستانی سبزوار بودیم، یک رئیس در اداره ارشاد که ما دل‌خوشی از او نداشتیم! می‌گفتند خودش اهل تئاتر است و به هنرهای دیگر بهایی نمی‌دهد! می‌گفتند فامیلش «رضوی» است و کنار آمدن با او کار مشکلی است! اما سال‌های بعد که همان‌جا رفتیم و «رضوی» نبود، تازه فهمیدیم که آن زمان چه خبر بوده!

دوران دانشگاه اما فرق می‌کرد. من به‌عنوان کسی که ۸ سال دانشجو بودم و ۶ تا مدیر فرهنگی را درک کرده بودم، معیارهای بهتری برای قضاوت داشتم! در ضمن آن‌که، در چند صد کیلومتری اینجا، در شهرهای دیگری، بارها توصیف زیرزمینیِ دانشگاه تربیت‌معلم سبزوار را شنیده بودم! یک راهرو، پر از اتاق‌هایی که هرکدام، پاتوق یک گروه فرهنگی، سیاسی یا اجتماعی است، جایی پر از فعال‌ها و نشریه‌ها و حرف‌ها و بیان‌ها! درجاهای دیگر، «زیرزمینیِ دانشگاه تربیت‌معلم سبزوار» اتوپیای یک امور فرهنگی بود! در جشنواره‌های کشوری هم نسبت به جمعیتش حرف‌های زیادی برای گفتن داشت! از یک کانون با چند صد عضو فعال تا نشریه‌ای با عمر بیش از ده سال و تیراژ بیش از ۱۰۰۰ نسخه که در کل سطح شهر توزیع می‌شد!

و روزی دست تقدیر، گام‌های من را وارد همان زیرزمین کرد! همان اتوپیای خاطراتم! همان مردی که یک روز «آدم بدِ» ماجراهای فرهنگی بود و آن روزها من فهمیده بودم، رفتار و مدیریتش چه ارزشی دارد! همکاری مستقیم با چندین مدیر فرهنگی و اصطکاک شدید با مدیران دیگر این حوزه، معیارهای خوبی دستم داده بود، رفتار کسی را درک کنم که مجموعه‌ای را ساخته بود شبیه یک بهشت فرهنگی!

البته این به معنی این نیست که او جای انتقاد نداشت و بی‌عیب یا بی اشتباه بود، بلکه به این معنی است که «رویکرد» درستی داشت و بهترین درک را از جامعه فرهنگی، در مجموعه تحت مدیریتش پیاده کرده بود! برای همین بافاصله بهترین مدیر فرهنگی بود که می‌شناختم و از فعالیت‌هایش خبر داشتم. مطمئنم مجموعه‌ای که ساخته بود و کارنامه فعالیت‌هایش، حاصل یک کارمندیِ اداری صرف و نامه‌نگاری روزانه و تفکرات رسمی نبود. بلکه نتیجه‌ای بود از فهمی عمیق و منحصربه‌فرد از فعالیت‌های فرهنگی و مدیریتی برای تأمین منابع اقتصادی این فعالیت‌ها! کاری که مدیران دیگر، غالباً در آن دچار ضعف شدیدی هستند!

یک روز از استاد بزرگی که همه سبزوار می‌شناسندش شنیدم که گفت: «من را بازنشستاندند! البته ما ادبیاتی هستیم و این را نباید بگوییم اما عبارت دیگری را نمی‌توان به کار برد.» و نورالله رضوی از دانشگاه حکیم سبزوار رفت! امیدواریم قضیه «بازنشستانندگی» نباشد! چراکه دانشگاه او را در خاطره‌اش به یاد خواهد داشت و این یاد، با ذهن‌ها کاری خواهد کرد که با نوستالژی آن اتوپیای فرهنگی، همیشه از وضع موجود ناراضی باشند! اما هر کس می‌آید، یک روز هم باید برود!

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بسته شده است.