کد خبر : 4877
تاریخ انتشار : دوشنبه 15 دی 1393 - 23:20
-

مصاحبه با دکتر سید ابوالفضل حسینی پیرامون شهدای هویزه

دی ماه برای شما، یاد آور چه حادثهای است؟ ۱۶دی ماه ۱۳۵۹ روز شهادت جمعی از جوانان و نخبگان ِ کشورمان در هویزه است. سبزوار، در بین شهرهای دیگر از لحاظِ تعداد شهدای این واقعهی جانگداز، بی نظیر بود. ما پنج شهید والا مقام در آن روز داشتیم. بنده، شاید تنها فردی باشم که با

16day-hoveize15دی ماه برای شما، یاد آور چه حادثهای است؟
۱۶دی ماه ۱۳۵۹ روز شهادت جمعی از جوانان و نخبگان ِ کشورمان در هویزه است. سبزوار، در بین شهرهای دیگر از لحاظِ تعداد شهدای این واقعهی جانگداز، بی نظیر بود. ما پنج شهید والا مقام در آن روز داشتیم. بنده، شاید تنها فردی باشم که با هر پنج شهید، از قبل سابقهی دوستی داشتم و به همین سبب به شدت تحت تاثیر این حادثه دردناک قرار گرفتم.

شرایط روزهای آغاز جنگ در سبزوار چگونه بود؟
پس از شروع حمله‌ی عراق، به سرعت همه، شرایط جنگی را احساس کردند، حتی در سبزوار هم که فاصلهی بسیار زیادی تا مرزهای عراق داشت، شب ها خاموشی برق در معابر داشتیم. ما حتی در همین تاریکی شب 16day-hoveize09جملاتی از امام خمینی را درباره‌ی لزوم دفاع را بر دیوارهای شهر می‌نوشتیم. شهید فاضل زمینه را رنگ می‌زد و من خطاطی می‌کردم. برخی از دوستان دیگر در آن تاریکی نور چراغ ماشین را روی دیوار می‌انداختند و یا…
کمیته‌ی مشترک فرهنگی بین نهادهای انقلابی شهر از قبل تشکیل داده بودیم که مرکب از شهید محمد فرومندی و حجت‌الاسلام جعفری نسب( از سپاه)، حجت الاسلام شریعتمدار(از نهضت سواد آموزی) شهید محمد فاضل و بنده سید ابوالفضل حسینی (از جهاد سازندگی) بود. در شرایط ضروری و در برخی مناسبت‌ها اطلاعیه صادر می‌کردیم و یا مراسمی برگزار می‌کردیم.
در همان روزهای اولیه‌ی آغاز جنگ، حال و هوای محیطِ کار ما، در جهاد سازندگی سبزوار تغییر کرد. جنگ، اولویت یافت و نیروها برای دفاع از تمامیت ارضی کشور بسیج می‌شدند. هنوز تشکیلاتی به نام “بسیج مستضعفین” شکل نگرفته بود. گفتگوها و جلسات در باره‌ی دفاع مقدس بود. شهید فاضل که مترصد فرصت برای رفتن به جبهه بود، از من خواست تا تحلیل خودمان را از شرایط موجود و جنگ بنویسیم. او در این باره بقدری مُصِر بود که حتیٰ شب، برای خواب اجازه نداد به خانه خودمان بروم. به شوخی کلمه‌ی زندانی را بکار برد. من که از این نوع کار های مطالعاتی و تحقیقی مشترک با او در سال های قبل و بعد از انقلاب لذت برده بودم، و بودن با او برایم همه، خیر و برکت بود، تسلیم شدم. حاصل آن، جزوه‌ی ” عراق، جولانگاه بعث” (تحلیلی پیرامون جنگ عراق بر ضد ایران ) شد. جزوه‌ای که احتمالاً در زمان خود، (اوائل جنگ) بی‌نظیر بود.

نحوه‌ی اعزام به جبهه چگونه بود؟
دوستان ما غالباً در “دوچاهی” بودند. به محض اطلاع از اعزام، سرِشب به شهر آمدند. فقط فرصتی پیدا کردند تا از خانواده‌های خود سرکشی و خداحافظی کنند. در جهاد سازندگی سبزوار، شرایط خاصی حاکم بود. من هنوز سیمای شهید مصطفی مختاری، شهید مجید مهدوی و شهید حسن فتاحی را در آن آخرین دیدارم، از یاد نبرده ام. شهید محمد فاضل- که جزء دانشجویان پیرو خط امام بود- از تهران به همراه تعدادی از دانشجویان اعزام شد. شهید مجید کریمی نیز- که با خانواده اش در تهران بود- از تهران اعزام شد. در سوسنگرد، گروه اخلاص تشکیل شد. شهید رضا صادقی و آقای علوی‌زاده هم به آنان پیوستند. دو نفر اخیرالذکر، راویان حدیث هویزه بودند. شهید رضا صادقی دوباره به جبهه بر گشت و ۳۸ روز بعد به شهادت رسید.

خبر شهادت را چگونه در یافت کردید؟
در اوائل جنگ، از طریق جهاد دانشگاهی دانشگاه فردوسی مشهد، به سپاه مشهد دعوت شدم تا برای آموزش و اعزام نیرو به جبهه، تشکیلاتی در سپاه بوجود آید. مجلس شورای اسلامی، مصوبه‌ای گذراند که به موجب آن “بسیج مستضعفین” زیر مجموعه سپاه بوجود آید و نیز “سازمان دفاع غیر نظامی ” که از قبل از انقلاب متکفل همچنین وظایفی بود، به آن ملحق شود. بنا بر این تا زمان شنیدن خبر شهادت شهدای هویزه، بطور شبانه‌روزی، در بسیج خراسان (در محل سابق نیروی هوایی، انتهای خیابان نخریسی) بودم. با این که در مشهد خانه اجاره‌ای داشتم، ولی حتی برای خواب هم در همان‌جا می‌ماندم. خبر شهادت که داده شد، به سبزوار آمدم. شرایط مبهمی حاکم بود.

منظورتان از شرایط مبهم چیست؟
از جهات مختلف برای پیدا کردن پیکر شهدا تلاش می‌شد، ولی بی‌نتیجه بود. خانواده‌های شهدا و شهر سوگوارِ ما وضعیت جدیدی را تجربه می‌کردند. خبر همچنان همه‌جا می پیچید. التهاب بیشتر می‌شد. بالاخره چاره‌ای نبود، جز این که “تشییع بی جنازه”‌ی شهیدانمان را برگزار کنیم و چنین هم شد. نه تنها شهر، بلکه استان خراسان بزرگ و کشور تکان خورده بود. “شهید رجایی”، که در آن زمان نخست‌وزیر بود، علیرغم همه‌ی نامهربانی های دیگران، خود را به مراسم رساند(گویا اخلالی در آمدن ِ ایشان بوجود آمده بود.). من که مجری مراسم هم بودم، تاخیر ورود ایشان را به گونه ای پر کردم. حضور شهید رجایی در این مراسم، به راستی مرهمی بر آلام مردم این دیار بود. قبل از سخنرانی به ایشان گفتم که مردم، به احترامشان، ساعاتی در مزار شهیدان مانده اند، گفت ما مدیون این مردمیم. بعداً هم ما فیلمی از سخنرانی ایشان در سبزوار را از طریق صدا و سیما ندیدیم.

16day-hoveize01

در مورد معرفی شهدای هویزه، چه کارهایی تا کنون انجام شده است؟
پس از شهادت آن عزیزان تاکنون نسبتا کارهای زیادی انجام شده است. تقریبا هرساله جهاد کشاورزی سبزوار برنامه‌هایی در سالروز شهادت آنان برگزار می کند و از مقامات کشوری در آن شرکت می‌کنند. برنامه‌های هنری نیز اجرا می‌شود. معمولا هر ساله گروه‌هایی از خانواده‌های شهدا به هویزه می روند. آنجا نیز برنامه‌هایی اجرا می شود. این وضعیت تقریبا به صورت یک روال در آمده است.

شما خودتان در باره‌ی شهدای هویزه چه کار کرده اید؟
من علاوه بر کمک به برگزاری مراسم سال‌های اولیه، دست بکار نوشتن زندگی نامه‌ی شهدا شدم. اکثر آنها نوشته‌ی من است. حتی با آن روش تکثیر، اکثر آنها با دستخط بنده و از طریق جهاد سازندگی سبزوار آماده و منتشر شد. حتی طراحی روی جلد نیز کار ناشیانه‌ی من است. برای هر یک از شهدا زندگی نامه‌ی جداگانه‌ای تنظیم شد. اکنون تصویر جلد این اولین زندگینامه ها که در اولین سالگرد شهادت آنان منتشر شد، در معرض دید شما قرار می گیرد. چندین مصاحبه نیز در سال‌های دهه‌ی اول، در برنامه‌های جهاد سازندگی داشته ام.

به غیر از زندگینامه چیز دیگری هم هست؟
کارهای بعدی براساس همین زندگینامه‌ها بوده است. خلاصه‌ای از آنها در یک مجموعه نیز منتشر شد. چند سال پیش کتاب “کویر پر ستاره”(مستند داستانی زندگی شهدای دانشجوی شهرستان سبزوار) منتشر شد. نویسندگان آن آقایان حاج محمدعلی فتاحی، حسین کلاته آقا محمدی، شهرام کافی و این جانب سید ابوالفضل حسینی بوده‌ایم.kavir-por-setare
زندگینامه‌های شهدای دیگری را هم که از دوستانم بوده اند، نوشته ام. در این جا فقط از زندگینامه‌ی شهید رضا صادقی که پیام‌آور شهادت گروه اخلاص و همراه آنان بوده است، یاد می‌کنم.16day-hoveize10

اما در مورد شهید محمد فاضل، متن سخنرانی ایشان در مسجد جامع سبزوار را در خصوص حرکت دانشجویان در ۱۳ آبان و تسخیر سفارت آمریکا، با کمک برادر بزرگوارمان آقای دکتر محمود فاضل در سال‌های گذشته به صورتی نه چندان مطلوب منتشر کرده‌ایم. این متن نیاز به ویرایش دارد. امیدوارم که در فرصتی این کار را انجام دهم. همچنین کاری با هم در زمینه‌ی خط شیطان در قرآن و نهج البلاغه انجام داده ایم که متاسفانه مفقود شده است. گویا ایشان آنرا برای انتشار از طریق دانشجویان پیرو خط امام برده بودند، ولی با شهادت شان خبری از آن به دست نیامد. همچنین دستنوشته‌ای از آن شهید در اختیار من بود در تفسیر سوره‌ی ماعون . شاید در آینده بتوانیم ویرایشی از آن را منتشر کنیم. علاوه بر این‌ها کتابچه‌ی” نکوداشت حاج محمد حسین فاضل” (پدر بزرگوار شهید محمد فاضل) را تدوین کردم که آقای دکتر فاضل آن را چاپ کرده‌اند. طی مراسم باشکوهی در بانک ملی ایران شعبه‌ی مرکزی سبزوار، از ایشان تجلیل شد و این کتابچه در این مراسم ارائه شد. در این کتابچه نیز در باره‌ی شهید فاضل نکاتی ذکر شده است.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 4 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۴
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
مهدی سه شنبه , ۲۳ دی ۱۳۹۳ - ۸:۳۱

اخه برادر یکی نیست به این بابا بگه این قد دم از شهدا میزنی چرا تو کاشفی واستادی گفتی صداسیما دروغ میگه مگه صدا سیما مال غیر نظامه…در ضمن همون شهدا برای همین نظام تیکه تیکه شدن یادت نره دکی

م. ع پنجشنبه , ۲۵ دی ۱۳۹۳ - ۱۱:۳۹

آقای حسینی ، یک زمانی حسینی بود الان فامیلش رو مثل عقید هاش عوض کرده شده :
حسینی گنجی مهاجرانی کدیوری
خدا رحمت کند شهیدان عزیمان را که رفتند و نماندند این شرمندگی را از دوستانشان ببینند

مهدی دوشنبه , ۲۹ دی ۱۳۹۳ - ۱۴:۳۴

دکتر آدم متشخص و باسوادی است،فقط مشکلش اینه که مثل خیلی ها نخواسته بنام شهدا برای خودش دکان و دستگاه باز کنه.

1 سه شنبه , ۳۰ دی ۱۳۹۳ - ۱:۱۵

اتفاقا دکتر و امثال دکتر باید می ماندند تا نسل جوان امروز ببینند نسل جنگ فقط نسلی نیست که در قالب تعاریف خشک و بی روح شما تفسیر شده است.

نظرات بسته شده است.