کد خبر : 31418
تاریخ انتشار : شنبه 14 خرداد 1401 - 17:08
-

روایتی از سبزوارِ سالِ ۱۳۲۱

گفتوشنودی با نویسندۀ رمان «دشت شوریده»

(منتشر شده در شماره ۱۷۹ ماهنامه ستاره شرق)

به بهانۀ چاپ رمان «دشت شوریده» با نویسندۀ سبزواریِ آن کامبیز حضرتی تماس گرفتیم. با این نیت که نویسندۀ با استعداد سبزواری را در رسانۀ محلی، به مخاطبان معرفی کنیم. حضرتی دانشآموختۀ کارشناسی ارشد فلسفه هنر از دانشگاه علامه است نزدیک به دو دهه سابقۀ فعالیت مطبوعاتی، ادبی و سینمایی دارد. تاکنون در مجلاتی چون داستان، چلچراغ، ۲۴ و همشهری جوان و روزنامههایی چون ایران و همشهری قلم زده و یک کتاب با ترجمۀ او چاپ و منتشر شده است: «معمای کلبۀ سفید» نوشتۀ مارجری آلینگهام. اولین رمان نوآر (سیاه) ادبیات جنایی انگلستان.

اولین بار چه زمانی سراغ داستان رفتید؟ چقدر طول کشید تا اولین اثرتان چاپ شد؟

از حدود سال‌های ۷۵ که آن‌وقت دانش‌آموز مقطع راهنمایی و ساکن سبزوار بودم به نوشتن شعر مشغول شدم و گاه‌گاه داستان هم می‌نوشتم. داستان‌هایی که به موضوعاتِ روز خودم و مشکلات مالی یک نوجوان مربوط می‌شد. آن موقع شعر در ذهن من جدی‌تر بود اما امروز علیرغم توجه به ادبیاتِ موزون فکر می‌کنم رمان بیش از هرگونۀ ادبی جامعه و درونیات افرادش را توضیح و تشریح می‌کند. رمان با مسائل اساسی یک جامعه یا یک کاراکتر در ارتباط است و باید برای تمام شخصیت‌ها جایی در نظر بگیرد. برای همین است که رمان محصول دموکراسی است و در جامعۀ ما نیز بعد از مشروطه و تفکرِ آزادی‌خواهی، پای رمان و داستان‌نویسی به شیوۀ نوین باز شد.

در مورد رمان اخیر بفرمایید. از ایدۀ داستان تا اینکه قصه چطور شکل گرفت در ذهنتان؟

نوشتنِ رمان «دشت شوریده» بیش از سه سال و نیم از من زمان گرفت. نوشتن داستان کلاسیک ـ منظورم داستانی است که زمان، مکان و موضوع آن دارای وحدت و انسجام است ـ کاری سخت و گاه نفس‌گیر است و طاقت و طراحی بالایی می‌خواهد؛ اما در عوض چنین رمان‌هایی با نسل‌های مختلف ارتباط برقرار می‌کنند و از آنجا که قصه‌گو هستند دیرتر کهنه می‌شوند. من تلاش کردم در این رمان وحدت سه‌گانۀ نوشتار کلاسیک را رعایت کنم. داستان این رمان در زمستان سال ۱۳۲۱ و یک سال بعد از رفتن و کنار گذاشتن رضاشاه از سلطنت آغاز می‌شود. در ابتدای سلطنت محمدرضا به‌عنوان شاه جوان زمینه برای شورش علیه دولت مرکزی مهیا شده است؛ بنابراین موضوع این رمان شورش یاغی‌ها علیه دولت مرکزی در یک زمان و مکان مشخص است.

به لحاظ عناصرِ فضا ـ زمان، داستان چه شرایطی دارد؟

برای من مکان اهمیت بسیار بالایی دارد. من در ابتدا به‌صورت ذهنی پلات یا طرح داستانی «دشت شوریده» را کامل کردم. پس از آن به سبزوار و روستای زعفرانیه رفتم تا اطلاعات مکانی خودم را دقیق‌تر کنم. من سال‌ها در سبزوار زندگی کردم و در این شهر به دنیا آمده‌ام اما نوشتن رمان درباره سبزوار قدیم و روستاهای آن کار چندان آسانی نیست و نیازمند دانستن جزئیات بسیار است. خوشبختانه این سفرهای پژوهشی برای من خیلی مفید بود و اطلاعات زیادی را از محیط گرفتم. البته باید از آقای علی زعفرانیه تشکر کنم که بسیار در طول این سفر و شناسایی زعفرانیه قدیم به من کمک کرد.

رمان «دشت شوریده» بسیار به مکان وابستگی دارد و روستاهای مختلف ازجمله زعفرانیه، علی‌آباد کالخونی، ریوند و خود سبزوار و… را به‌عنوان محل داستانی خود برگزیده است. در این کار کاراکترها در خیابان‌های اصلی شهر و محلات مختلف مثل محله قاضی‌زاده و سبریز در حرکت هستند. من برای شناختن سبزوار قدیم یعنی شناسایی سبزوار و اطرافش در سال‌های اوایل دهه ۲۰، پژوهش میدانی و کتابخانه‌ای فراوانی انجام دادم. یک اشاره‌ای بکنم که شاید برای شما جالب باشد. در بخشی از این رمان آمده است: «ژاندارم تندتر اسب راند. به سمت سبریز رفت. در محلۀ گودانبار مقابل کوچه‌های که به طرف سبریز می‌رفت پیچید. نرسیده به دالان باریکی که شاید بیست متر طول آن بود پیاده شد و اسبش را به دیوار بست. صدیقه را آنجا، کنار اسب منتظر گذاشت. طرف چپ آن دالان کوچۀ خیلی باریک بنبستی بود. پا سست کرد و درکوب اولین خانۀ دست راست را کوبید.» این نشانی که شاید چندان در رمان هم مهم نباشد بر اساس کتاب «یادداشت‌های دکتر غنی» فراهم آمده که در آن از خانۀ محل تولدش در محله سبریز خبر داده است که چنین مشخصاتی داشته و در سال‌هایی نزدیک به زمان رمان من، آن خانه به کسان دیگری واگذار شده است و من آن را به‌صورت خیالی و البته نمادین وارد جهان اثر کردم.

اشاره به جزئیات کردید. با چه جزئیاتی در طول کار درگیر شدید؟

نوشتن کتاب در دورانی که از زمان امروز دورتر است و مخصوصاً اگر منابع دربارۀ آن کم باشد بسیار کار سختی است. من تلاش داشتم اول ببینم چه اتفاقاتی در واقعیت رخ داده؟ شکل محلات سبزوار و روستاهای آن، آن هم از زعفرانیه تا ریوند چگونه بوده است؟ بعد ماجراهای خیالیِ خودم را با واقعیت درآمیزم. برای شما مثالی بزنم: یکی از کاراکترهای من قرار است نیمه‌شب از زعفرانیه وارد سبزوار شود و از دروازه نیشابور (میدان پست و تلگراف فعلی) بگذرد. سؤال من این بود که دروازه نیشابور در ابتدای سال‌های دهۀ ۲۰ شمسی چگونه بوده است؟ آیا این دروازه مثل دروازه‌های شهرهای دیگر است که در طول شب بسته می‌شده است؟ یا نمی‌شده است؟ اگر بسته می‌شده چه مشخصات و ترتیبی داشته است؟ این سؤال علیرغم کوشش‌های من و مشورت با بزرگان و قدیمی‌ها و پژوهش در سفرنامه‌ها و کتاب مختلف به نتیجه نرسید. من البته این مشکل را به طریق داستانی حل کردم و ماجرای دراماتیکی را در این قسمت به کار بستم اما سؤال من علیرغم تلاش‌های فراوان به نتیجه نرسید.

*این رمان برای چه نوع مخاطبی جذاب خواهد بود؟ سوژۀ اثر چیست؟

سوژۀ این اثر دربارۀ یک یاغی به اسم صمصام است که چندباری تا پای چوبۀ دار رفته است و هر دفعه به دلیلی جان سالم به در برده است. این‌که یک یاغی سرکش هر بار تا پای اعدام رفته و سلامت برگشته، به او گردن‌کلفتی و هیبت خاصی بخشیده که باعث می‌شود رئیس پاسگاه زعفرانیه این اتفاق را تاب نیاورد. «دشت شوریده» رمانی است که به زندگی پرتحرک و پرجنب‌وجوش مردمان خراسان در یک برهۀ تاریخی توجه دارد و پای باورها، خرافات، ترس‌ها و خودخواهی آدم‌ها را به داستان باز می‌کند. این رمان به شیوۀ واقع‌گرا و با حال‌وهوای داستان‌های جاده‌ای، سیر روایت خود را پیش می‌برد تا تصویری قابل درک و ملموس برای طیف‌های مختلف مخاطبان به دست دهد. حدود دو سال پیش برای اولین بار فصل اول این رمان با نام «جان به در بردن از کاروانسرای زعفرانیه» در مجلۀ داستان منتشر شد اما حالا بین این داستان و فصل اول رمان تفاوت بسیاری دیده می‌شود. چرا که رمان تاکنون چهار بار بازنویسی شده است.

با توجه به نزدیکی تاریخی، چه مشابهتی بین وقایع این رمان با حوادث رمان «کلیدر» محمود دولتآبادی وجود دارد؟

از نظر زمانی و مکانی بین رمان «دشت شوریده» و «کلیدر» مشابهت‌هایی وجود دارد. داستان من در سال ۱۳۲۱ و داستان دولت‌آبادی از ۱۳۲۴ به بعد می‌گذرد. او قصد داشته است تا شورش گل‌ممدها را به حوادث بعد از غائله آذربایجان ارتباط دهد و محملی برای شورش‌ها و جنگ‌های طبقاتی با نگاه خان و رعیت پدید آورد؛ اما رمان من اساساً به درگیری خان و رعیت و جنگ طبقاتی کاری ندارد بلکه روند تبدیل شدن صمصام به یک یاغی گستاخ را مدنظر قرار دارد. در همین راستا صمصام برخورد کوتاهی با گل‌ممد دارد اما روند داستان چیزی دیگری است و بیشتر به ادامه شورش‌های بعد از گل‌ممد توجه دارد.

افقِ آینده کارتان چطور است؟ چه تصمیمهایی برای آینده دارید؟

خوشحالم که اولین رمان منتشر شده‌ام دربارۀ زادگاهم؛ سبزوار است. داستان‌های مختلفی را قبل و بعد از رمان «دشت شوریده» نوشته‌ام اما ترجیح دادم اول این کار را منتشر کنم. یک نمایشنامه به اسم «سفر بی‌سرانجام» در دست چاپ دارم و هم‌اکنون در حال نوشتنِ رمان تازه‌ای هستم و تصور می‌کنم دو سال آینده مشغول تکمیل آن باشم. چون رمان نوشتن مثل قورمه‌سبزی پختن است و نیاز دارد که مدام نوشته و بازنویسی شود.

سپاس از صحبتی که داشتیم. اگر نکتۀ دیگری باقی مانده بفرمایید.

برای نوشتن «دشت شوریده» نویسندگان خوبی چون زنده‌یاد اصغر عبداللهی و مرتضی خبازیان‌زاده مدام در کنار من بودند. علاوه بر این‌ها باید از مادرم فاطمه زهرا دانایی‌نیا و پدرم محمد حضرتی تشکر کنم که سخاوتمندانه خاطراتشان را در اختیار من گذاشتند تا تصور روشن‌تری از نسل‌های پیشین مردم سبزوار داشته باشم.

برچسب ها :

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۱
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ناشناس شنبه , ۱۴ خرداد ۱۴۰۱ - ۲۲:۴۲

با درود و تبریک به شما جناب آقای حضرتی از چاپ و نشر رمان دشت شوریده
برایتان آرزوی موفقیت دارم
حسین خسروجردی

نظرات بسته شده است.