دیدگاه‌ها برای عوامل سقوط قاجار و به قدرت رسیدن رضاخان بسته هستند
تاریخ انتشار : سه شنبه 29 مهر 1393 - 19:05
-

عوامل سقوط قاجار و به قدرت رسیدن رضاخان

حسین قدرتی – سبزواریان.کام: ناصرالدین شاه قاجار کشوری را که تا مغز استخوان فساد گرفته بود و هر پاره‌اش به عنوان امتیاز در اختیار یکی از اجانب بود، با یک مشت رجال بی‌اطلاع و خائن به جانشین خود مظفرالدین شاه، آن «طفل مسن و بچه مدرسه دوازده ساله بهانه گیر» که از رعد و برق

mashrote001حسین قدرتی – سبزواریان.کام: ناصرالدین شاه قاجار کشوری را که تا مغز استخوان فساد گرفته بود و هر پاره‌اش به عنوان امتیاز در اختیار یکی از اجانب بود، با یک مشت رجال بی‌اطلاع و خائن به جانشین خود مظفرالدین شاه، آن «طفل مسن و بچه مدرسه دوازده ساله بهانه گیر» که از رعد و برق به عباس سید بحرینی پناه می‌برد، بازگذاشت.

مظفرالدین شاه، که در میان فساد دربارش بزرگ شده بود، نه تنها تدبیر و جربزه پدر را نداشت، بلکه مردی ساده لوح و ضعیف النفس و از اطلاعات سیاسی و تاریخی، که لازمه کشورداری است به کلی بی‌بهره بود.
خلوتیان و اطرافیان وی پست فطرت و فاسد بودند و صدراعظم، امین السلطان، که به قول اعتماد السلطنه «بلایی بود که به جان دولت و ملت افتاد» علناً از نظر بیگانگان تبعیت می‌کرد و بدین قرار «حکومت اعلانیه حراج مَناسِب و القاب و مناشیر و فرامین بدست کهنه فروشان داخله و خارجه به معرض بیع می‌رسید».

ظلم و جور و سرکشی در همه جا ادامه داشت و در دوران کوتاه پادشاهی او نیز بقیه منابع حیاتی کشور در مقابل دریافت وام به بیگانگان واگذار شد.

ایران در فجر انقلاب مشروطیت یک کشور زراعتی کاملاً آسیایی عقب مانده بود. در دهات و در میان عشایر چادرنشین وضع خان‌خانی و پدر سالاری همچنان ادامه داشت و در ایالات جنوب شرقی مانند کرمان و بلوچستان هنوز آثار غلامی و بردگی به حد کافی وجود داشت. اصول اداره سیاسی کشور به فرمانروایی مطلق و غیر محدود (ظل الله) و بر (رعیت) نهاده شده بود.

مردم در پنجه قهر و استبداد شاه و وزرا و در زیر فشار مأمورین حکام و خوانین می‌نالیدند. کسانی که در محل خود امیری مستقل محسوب می‌شدند، تا زمانی که از طرف شاه معزول نشده بودند با کمال قدرت، بر جان و مال و ناموس مردم تسلط داشتند و اگر گاهی در گوشه‌ای از کشور امیر و یا شاهزاده‌ای بر ضد حکومت مرکزی سربلند می‌کرد، چندان مورد اعتنا نبود و فوراً سرکوب می شد.

روحانیان، که خود دارای ضیاع و عقار فراوان شده بودند؛ در امور دنیوی مردم دخالت می‌کردند. فقر و بدبختی و بیچارگی و سکوت مطلق کشور را فرا گرفته بود. خشکسالی و قحطی و گرسنگی و وبا و طاعون و دیگر بیماریهای واگیر، هرازگاهی کشت و کشتار می‌کرد. بار سنگین مالیات‌ها و عوارض و رسوم و خدمتانه و پیشکشی و تعارف بر دوش ملت افتاده بود.

روستائیان و پیشه‌وران تهیدست گروه گروه به روسیه و ترکیه و مخصوصاً برای کار کردن در معادن نفت قفقاز می‌رفتند. در چنین احوالی محمدعلی میرزا ولیعهد، که بایستی تاوان همه بی حالی وخوشگذرانی پدران خود را بدهد، در تبریز تحت تربیت معلم روسی خود، شاپشال، یکی از اعضای وزارت امور خارجه روسیه به سر می‌برد.

انقلاب چگونه آغاز شد؟

کشور خواب‌آلود ایران از خواب سر بر آورده بود.

«جرقه‌ای لازم بود تا آتش روشن شود»؛ قند در تهران گران شد و تندی صدر اعظم عین الدوله آتش را دامن زد. علاء الدوله حاکم تهران، که مرد بی‌پروایی بود، به دستور صدر اعظم در روز دوشنبه ۱۴ شوال ۱۳۲۳ هـ ق هفده نفر از بازرگانان و دو نفر از سادات را به جرم گران کردن قند و شکر به چوب بست. این کار بهانه بدست مدعیان داد و کشمکش در میان دولت و مردم در گرفت. علاوه بازاریان جمعی از روشنفکران و علمای روحانی و اهل منبر، هر یک به جهتی خاص، به گروه مخالفان پیوسته و در رأس جنبش قرار گرفتند و در مساجد و منابر و مکتبخانه‌ها و زیارتگاه‌ها و بازار به تبلیغات و اشاعهاصول اداره جدید برخاستند. این حادثه مقدمه و پیش درآمد انقلاب شد.

انقلاب بر سر مظالم شاه و درباریان و وابستگی شاه قاجار به دربار روسیه پدید آمد و عنوان برکناری عین الدوله و عزل مسیو نوز بلژیکی و حاکم تهران و تأسیس «عدالتخانه» خواست انقلابیون شد و بازار به صورت تعطیل عمومی درآمد.

صدور فرمان مشروطیت

مردم و علما در ۱۶ شوال ۱۳۲۳ هـ ق به زاویه حضرت عبدالعظیم روی آوردند (هجرت صغری) و جنبش به مشهد و کرمان و فارس و جاهای دیگر سرایت کرد. شاه وعده عزل عین الدوله و تشکیل عدالتخانه را داد و سر و صداها خوابید. اما نه تنها به قول خود عمل نکرد؛ بلکه تظاهرکنندگان را در فشار گذاشت و در نتیجه این عهدشکنی بر دامنه جنبش مردم افزوده شد و علما به قم مهاجرت کردند (هجرت کبری) و عاقبت سه روز بعد، گروهی از مردم تهران در سفارت انگلیس متحصن شدند.

نهضت به تبریز و اصفهان و شیراز هم بسط یافت. عین الدوله استعفا کرد و میرزا نصراله خان مشیرالدوله « با روی نرم و دمی گرم» به جای او آمد، علما به شهر برگشتند و شاه، که از هیجان مردم به وحشت افتاده بود و احساس خطر کرده بود، خواهی نخواهی در ۱۴ جمادی‌الاخر، ۱۳۲۴ هـ ق به صدور فرمان مشروطیت و تأسیس مجلس شورای ملی، مرکب از برگزیدگان ملت، تن داد.

حقیقت آنکه مظفرالدین شاه با همه بیکارگی و درماندگی مرد پاکدل و کم آزاری بود و خود از ته دل مشروطه را می‌خواست و آرزومند استقرار آن بود، اگرچه نه برکنه آن واقف بود و توان اجرای آنرا داشت. هر چه بود مشروطه را داد و از این جهت نام خود را در تاریخ به نیکی جا گذاشت.
با اعطای مشروطیت بست نشینی پایان یافت و روحانیان، که ایران را ترک کرده و به ترکیه عثمانی رفته بودند با استقبال باشکوه مردم مراجعت کردند.

مجلس یکم در ۱۸ شعبان ۱۳۲۴ هـ ق با حضور شاه در کاخ گلستان گشایش یافت و در آخرین روزهای زندگی مظفرالدین شاه (۱۴ ذیقعده ۱۳۲۴ هـ ق) ۵۱ اصل قانون اساسی به امضای شاه رسید.

مظفرالدین شاه در روز ۲۴ ذیقعده ۱۳۲۴ هـ ق درگذشت و محمدعلی میرزا در ماه ذیحجه همان سال به جای پدر نشست.

ادامه دارد…

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بسته شده است.