تاریخ انتشار : سه شنبه 28 مرداد 1393 - 14:22
-

ما مفاخرمان را می پوشیم‎!!!

تا به حال از خودمان پرسیده ایم که حرف حساب ما در مورد نخبگان و مفاخر شهرمان چیست؟ اصلا سهم ما از این بزرگان چقدر است؟! حب و بغض هایمان در مورد این بزرگان، چقدرش واقعی و از سر شناخت و چقدرش ساختگی و از سر جوگیری است؟! همین که بیهقی و شریعتی و اسرار

farhad-torabi

فرهاد ترابی – فوق لیسانس علوم سیاسی

تا به حال از خودمان پرسیده ایم که حرف حساب ما در مورد نخبگان و مفاخر شهرمان چیست؟
اصلا سهم ما از این بزرگان چقدر است؟!

حب و بغض هایمان در مورد این بزرگان، چقدرش واقعی و از سر شناخت و چقدرش ساختگی و از سر جوگیری است؟!
همین که بیهقی و شریعتی و اسرار و کاشفی و دولت آبادی سبزواری اند یعنی متعلق به ما هستند؟
یعنی اگر از ده جلد کلیدر، یک جلدش را هم نخوانده باشیم، حق داریم در مورد دولت آبادی، با حرارت حرف بزنیم؟

خیام متعلق به آن نیشابوری است که تا آخر عمرش، ممکن است یک رباعی هم از او نخوانده باشد ،یا فیتزجرالد که با ترجمه ی رباعیات خیام به انگلیسی او را به مغرب زمین معرفی کرد؟
هنوز بعد از دویست سال در حلقه ی شعری که فیتزجرالد برای خیام پایه گذاری کرد، هرساله خیام دوستان گرد هم جمع می شوند، شما کدام حلقه ی ادبی را سراغ دارید که بیست سال دوام آورده باشد؟

بیهقی متعلق به علی اکبر فیاض و سعید نفیسی است، یا آن همشهری فرهیخته ای که حتی یک بار هم این کتاب را لمس نکرده است؟
دولت آبادی متعلق به آن ویراستاری است که هنگام ویرایش ترجمه ی زوال کلنل تا انتها اشک می ریزد، یا کسی که جای خالی سلوچ دولت آبادی به گوشش نخورده است!

خالق کلیدر متعلق به حمید فرخ نژاد بازیگر توانای سینمای ایران است، که در همین سینما بهمن سبزوار گفت: «من وقتی کلیدر را خواندم تا مدتی نمی توانستم از حال و هوای شخصیت های این رمان سترگ خارج شوم.
در کوچه و خیابان مردم را گل ممد و بیگ ممد و خان عمو و بلقیس و مارال و عمو مندلو می دیدم… و آرزوی من این است که روزی نقش گل ممد را بازی کنم!»

چرا هنوز سنت غلط دوران مدرسه را رها نکرده، پز روشنفکری می دهیم؟
نام نویسندگان و تاریخ تولد و نام کتاب هایشان را برای امتحان حفظ می کردیم و بعد از امتحان هم تا دو ساعت بعد فراموش می کردیم و خلاص!

می خواهید صداقت مسئولان فرهنگی و هنری و سیاسی شهرمان را در مورد مفاخر این دیار تست کنید، کاری ندارد. جلسات بیهقی خوانی برپا کنید و از این بزرگواران هم دعوت کنید، ببینید چند نفر می آیند!
و چند نفر تا انتها می مانند و گوش می دهند!
بیهقی که معلوم الحال و ضد انقلاب و فلان فلان شده نیست که ترسی داشته باشند!

بعضی ازمسئولان ما، مفاخرمان را به جای خواندن و فهمیدن و نشر دادن، مانند یک کت و شلوار شیک و مارک دار می پوشند، تا هنگامی که در مراسمی بر صندلی های ردیف جلو جلوس می کنند دیده شوند، و درشمار اهالی فرهنگ و ادب درآیند و معلوم است بعد از انتهای مراسم، به خانه نرسیده باید این کت تنگ را از تن در آورند و نفسی راست کنند.

فرهنگ و ادبیات و سینما و هنر باید دغدغه و مسأله ی طرف باشد!
باید از آن لذت ببرد و کیف کند تا بتواند کاری انجام دهد!
رئیس یک نهاد فرهنگی وقتی می تواند برای کنسرت موسیقی اصیل در این شهر دل بسوزاند که خودش وقتی شجریان و ناظری و بنان و… گوش می دهد آن را با هیچ چیز دیگری در این دنیا تاخت نزند!

باید عشق کفتر باشی تا بفهمی که یک کفترباز، در سرما و گرما و در زیر انفجار فحش و لیچار همسایگان، چطور با عشقی دیوانه وار حرکت کبوتران جَلدش را در آسمان رصد می کند!

حوزه ی ادبیات و هنر، بایگانی اداره ی ثبت اسناد نیست، که هر کسی را بگذاریم بتواند ورودی و خروجی را ثبت کند!

رئیس انجمن سینمای جوان شهرمان را دعوت کنید تا در مورد سینمای ایران ده دقیقه صحبت کند!
از کسی که قرار است مشوق جوانان شهر در ورود و ساخت فیلمهای کوتاه باشد، بپرسید چند فیلم خوب تاریخ سینمای جهان را که نه، تاریخ سینمای ایران را به شما معرفی کند!
از او بپرسید تا به حال به پشت صحنه ی چند فیلم کوتاه در کوچه پس کوچه های سبزوار رفته و به سازندگان جوانش خسته نباشید گفته است؟!
مگر می شود عشق فیلم نبود و برای رشد و ترقی هنر یک شهر گامی برداشت؟!

مگر می شود کسی سنگ بیهقی را به سینه بزند و از بی توجهی به او بنالد و خود یک فصل از کتاب او را نخوانده باشد؟

تا می گویی بیهقی! می فرمایند بله بله حسنک وزیر، حسنک وزیر…
غافل از اینکه نام این شخصیت را از دوران دبیرستان در ذهن دارند، همان متنی که به خاطر وفور لغات سختش، لابد کلی هم به خاندان بیهقی فحش داده بودند!

چطور به خودمان اجازه می دهیم در حالی که ده جلد از آثار شریعتی را نخوانده ایم، مدام در بوق و کرنا کنیم که آقا ما با دکترمان چه کرده ایم؟!
منظومه ی حاج ملاهادی سبزواری پیشکش!

اصلا حرف حساب یک نویسنده و متفکر مگر چیست ؟!
جز این است که از طریق کتاب هایش با ما حرف می زند؟!
ما چطور می توانیم در حالی که جلو دهان یک نفر را محکم گرفته ایم، برایش جشن و مراسم و بزرگداشت بگیریم؟!

دولت آبادی که در مراسم تولدش جواد مجابی و بهاالدین خرمشاهی، قرآن پژوه بزرگ و نجف دریا بندری پیر ترجمه ی ایران حضور می یابند، به جشن تولد ما نیازی ندارد که بدترین جملات را در یک سایت محلی به او نسبت بدهیم!

او در سن ۷۴سالگی نه شهوت دیده شدن دارد و نه میلی به رسانه ای شدن!

اگر در خبر مربوط به جشن دولت آبادی می گوییم دولت آبادی معلوم الحال است و چه و چه… حداقل انصاف داشته باشیم و کتاب هایش را بخوانیم و نقد کنیم!
نویسنده ای در سن و سال دولت آبادی، چه خطر امنیتی می تواند برای سبزوار داشته باشد که حرمت موی سپیدش را نگاه نداریم .

ما که قرار نیست دیدگاه های کیهان را در سطح محلی بازنشر دهیم!
روزنامه و سایت کیهان به سادگی در دسترس است و نیازی به مجاهدت ما ندارد!
و اگر می گوییم دولت آبادی بزرگ است، از کلی گویی های کلیشه ای حذر کنیم و با رجوع به کتاب هایش، کد های دقیق بدهیم و از او دفاع کنیم.

مفاخر ما نیاز به دیده شدن و خوانده شدن و مهم تر از همه فهمیده شدن دارند!
مسئولین ما اگر درد فرهنگ دارند، کار خاصی انجام ندهند، فقط کتاب های این بزرگواران را بخرند و هدیه بدهند که هیچ چیز برای یک نویسنده بهتر از این نیست که کتاب هایش خوانده شود!

بیهقی در جای جای کتابش، هدف از نوشتن تاریخ پایه ی خود را خواندن آیندگان می داند و در هیج جا اشاره ای نکرده است که این تاریخ را برای این می نویسم که هر از چند گاهی برایم مراسم برگزار کنید و فقط به همان بسنده کرده و بیلان کاری خودتان را پر و پیمان کنید!

باور کنید بعضی از طرفداران دی جی فسنقری در حمایت و طرفداری از جناب دی جی صداقت بیشتری دارند!
حداقل، برای مراسم جشن و شادمانی خود هزینه می کنند و او را دعوت می کنند، اما خیلی از کسانی که «مفاخر، مفاخر» می کنند، حاضر نیستند به اندازه ی پول یک کتاب، برای بُت خود هزینه کنند!

یک انسان بزرگ فارغ از جغرافیای طبیعی، متعلق به جغرافیای فکری انسان هاست و کسی می تواند بگوید که سهمی از اندیشه ی او دارد که پای کلامش نشسته باشد و در پیچ و خم اندیشه ی او، همراه همیشگی اش باشد.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 4 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۴
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
جمال آبادی سه شنبه , ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۶:۱۴

جانا سخن از زبان ما می گویی

در بیان این مطلب و خطاب به مخاطبین فقط همین کافیست که بگوییم :

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند

جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو

که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ

که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

غزل چهارشنبه , ۲۹ مرداد ۱۳۹۳ - ۹:۴۶

فرهاد عزیز لذت بردم انشاالله موفق باشی این روزها گاهی احساس میکنیم که حتی اخلاق هم در پای بعضی مصلحتهای خویش ساخته قربانی میشود

ابوالفضل لعل بهادر پنجشنبه , ۳۰ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۷:۱۶

یا رب این شهر چه شهری است …

فرهاد جان درود بر شما با این نوشته زیبا…
لذت بردم ولی گمان نمی برم که این تکفیریهای فرهنگی گوششان به این حرفها بدهکار باشد!

ترابی جمعه , ۳۱ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۳:۳۲

درود بر شما….دوست نازنینم ….عرصه ی فرهنگ و هنر ,زبان رسا می خواهد .گوش شنوا را, زبان رسا خواهد ساخت!

نظرات بسته شده است.