سپاس اقای دکتر حسینی عزیز. شما نمادی از آزادگی آگاهی شهامت ایمان و عمل برای من هستید.
سرفراز و پاینده باشید.
سبزواریان – دکتر سید اوالفضل حسینی: در بخش اول به تفاوت انقلاب با کودتا، نهضت و اصلاحات پرداخته شد و انقلاب اسلامی ایران در کنار بعضی انقلابات دیگر مطرح شد. در بخش دوم، نکاتی در باره ی رهبری انقلاب، مردم و ایدئولوژی انقلاب گفته شد. اکنون نکاتی پیرامون شعار اساسی(اهداف انقلاب) در زیر می آید: [divider]
سبزواریان – دکتر سید اوالفضل حسینی: در بخش اول به تفاوت انقلاب با کودتا، نهضت و اصلاحات پرداخته شد و انقلاب اسلامی ایران در کنار بعضی انقلابات دیگر مطرح شد.
در بخش دوم، نکاتی در باره ی رهبری انقلاب، مردم و ایدئولوژی انقلاب گفته شد. اکنون نکاتی پیرامون شعار اساسی(اهداف انقلاب) در زیر می آید:
[divider]
شعارهای اساسی انقلاب در واپسین روز های منتهی به پیروزی، عبارت بود از ” استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی“.
الف- منظور از استقلال، نفی استعمار و تسلط قدرت های خارجی بر کشور بود. یعنی استقلال از بیگانگان. یعنی عدم وابستگی به بلوک های قدرت جهانی (بلوک شرق و شوروی و نیز بلوک غرب و آمریکا). به همین خاطر هم بود که ایران سریعاً به یکی از کشور های مهم غیر متعهد (به آن دو بلوک ) تبدیل شد و به صورت پایگاهی برای نهضت های آزادی بخش درآمد.
تعبیر برخی، از استقلال، خودکفایی در نیاز های اساسی (تولیدات کشاورزی وصنعتی ونظامی …) بود. برخی از بزرگان، بر استقلال فرهنگی بیش از سایر جنبه ها تاکید داشتند (مانند شهید مطهری).
اکنون می توان میزان تحقق آن هدف و شعار اصلی را مورد ارزیابی قرار داد. در این زمینه اگر نگاهی تحلیلی داشته باشیم، نباید از این که فلان امام جمعه به صورت شعاری در خطبهی نماز به قدرتهای بزرگ حمله می کند، استنتاج کنیم که، استقلال محقق شده است.امروز واردات کالاهای مختلف می تواند شاخصی از استقلال محسوب شود.
نوع معاملات ما در عرصهی تجارت جهانی، نوع مواضع ما در جبهه بندی های شورای امنیت سازمان ملل متحد، میزان تاثیر پذیری ارزش ریال ایرانی دربرابر تحریم ها، میزان تاثیر گذاری نمایندگان ما در مجامع جهانی، عدم وابستگی به نفت و…، استقلال ما را در جهان نشان می دهد.
واقعیت این است که بیشترین مقالات علمی در کشور در شیمی تولید می شود و ما بیشترین مواد مورد نیاز در آزمایشگاهها و از جمله آزمایشگاههای شیمی را از خارج وارد می کنیم.
واقعیت این است که ما همچنان “سوزن میخی” و خودکار و… را ( که تکنولوژی پیچیدهای هم ندارند) از چین وارد می کنیم.
واردات کالاهای چینی، تقریباً بیشترین ضربه را بر تولید داخلی می زند. نهادهایی که بر صادرات و واردات نظارت و کنترل دارند، زیر سوالند. واگذاری حق انصاری واردات برخی کالاها به اشخاص و سازمان ها در سال های پس از جنگ تا کنون، مسالهدار است و ظاهراً بسیاری را هم یارای نقد این رویه نیست.
نسل انقلابآفرین و نیز همهی شهروندان این کشور حق دارند که مسوولان را در این باره بازخواست کنند. دستگاههای نظارتی مثل مجلس هم – به خاطر نحوهی تایید صلاحیتشان در انتخابات و…- اساساً کارآیی لازم را در زمینهی نظارت ندارند.
نمونه ای از آنچه در نامهی رحیمی معاون اول احمدی نژاد(پاکترین دولت تاریخ!) در باره ۱۷۰ نماینده آمده است، می توان درسها آموخت. تا نماینده ای مستقل نباشد، نمی تواند به استقلال بیندیشد. تا استقلال قوا به رسمیت شناخته نشود، پیوندهای نامبارک شبکهی فساد آفرین، استقلال کشور را به مخاطره می اندازد. منافع ملی ما، در این گونه شبکه ها به خطر می افتد. تا کنون زیان های زیادی از این جهت بر کشور وارد شده است و ما را در رسیدن به آرمان استقلال ایده آل، زمین گیر کرده است. راه اصلاح ، این است که نهادهای مختلف در حوزه وظایف خود عمل کنند و در حوزهی کاری دیگر نهادها عمل نکنند.
ساده بگویم: پاسبان بر بالای منبر خطابه نگوید و روحانی، هفت تیر و باتوم بر کمر نبندد. ” که هر چیزی به جای خویش نیکوست”.
این را هم بگویم که تعریف از استقلال هم، دقیقاً به همان معنی و شکلی که در آغاز انقلاب، گفتمان رایج بود، نیست. درست است که هر کشوری لزومی ندارد که سازندهی تمام آن چیز هایی باشد که مصرف می کند. اما در نظر من “سوزن میخی” یک نماد است. می توان آن را در روستای پدری من هم تولید کرد و به همهی مدارس، ادارات، خانه ها و… کشورمنتقل کرد.
منافع ملی ایجاب می کند که دیدگاه استرتژیک نسبت به آیندهی کشور وجود داشته باشد. اگر آزادی نقد وجود نداشته باشد، استقلال هم نخواهد بود. استقلال و آزادی با هم رابطه دارند.
ب- آزادی، هم شعار و هم هدف مهم دیگری در مبارزه با نظام شاهنشاهی بود.
آزادی به معنای بی قیدی نیست. معلوم است که آزادی هرکس تا آنجاست که آزادی دیگران را محدود نکند و به حقوق دیگران تجاوز نشود. اصولاً محصور و محدود و محبوس کردن انسان های آزاده و خوب در دوران شاه، یکی از مهمترین عوامل در افتادن مردم با آن نظام بود.
برای مردم، توجیه ناپذیر بود که شخصیت هایی مثل آیت الله منتظری، آیت الله طالقانی و دکتر شریعتی در زندان باشند. البته شاه، آزادی های اجتماعی را در حدی که به روشنگری علیه سلطنت نینجامد، می پذیرفت، ولی در زمینهی آزادی سیاسی، نه. (همان که شریعتی می گفت آزادی ته، به جای آزادی سر).
شاه، ظل الله یعنی، سایهی خدا بر روی زمین است. همه می بایست سر بر آستان او که موهبت الهی – یعنی سلطنت- را از جانب خدا دریافت کرده است، بسایند. آزادی مدح و ثنای دستگاه حکومت و خدایگان شاهنشاه آریامهر، آری و آزادی نقد دربار، هرگز. آزادی تملق، آری و آزادی اندیشه، نه. آزادی ته آری، و آزادی سر، نه!
شعار آزادی در مقابل استبداد حکومتی که با زیر پا گذاشتن قانون به حقوق شهروندانش تجاوز می کرد، داده می شد. آزادی در دوران جدید جزء حقوق انسان است. هر انسانی به عنوان یک شهروند در چهارچوب قوانین دارای حق است و حاکمان در چهارچوب قوانین بایستی پاسخگو باشند.
آزادی در برابر استبداد بود و این به معنای مقید کردن حکومت به قانون بود. به معنی مشروط کردن قدرت حاکمان، به چار چوب های قانونی بود. حاکمانی که مطلقالعنان بودند. حاکمیت مطلقه، روش همهی حکومت های ماقبل قانون بوده است.
آزادی به معنای مدرن آن، محصول مبارزات قرن هاست. انقلاب فرانسه پیام آور آزادی بود. منشور حقوق بشر بر آزادی های فردی و اجتماعی تاکید کرده است. قانون اساسی نیز در بر دارندهی حقوقی است که حکومت ملزم به مراعات آن است.
ما ایرانیان دچار بیماری مزمن استبدادزدگی هستیم. اما به هر حال به خاطر ریشهدار بودن استبداد در ذهن و دل و تاریخ ما، قدر نعمت بزرگ آزادی را آنگونه که باید نمیدانیم. تا سخن از آزادی به میان می آید، عده ای مسوولیت شرعی! پیدا می کنند که در برابر آن بایستند و به طرفداران آزادی اتهام بی بند و باری و… بزنند.
آزادی نقد و اندیشه، راه ارتقا و تکامل اجتماعی است. هر جامعه ای که آزادی نقد سیاسی نداشته باشد، به رکود و استبداد رای حاکمان کشیده می شود. مشکل شاه در سالهای پایانی حکومتش این بود که غرور و استبداد ناشی از پول های نفت، در او سرمستی ایجاد کرد تا آن جاکه حتی دو حزب تسلیمش” ایران نوین” و “مردم” را هم منحل و در حزبی سراسری و یگانه به نام”حزب رستاخیز ملت ایران” ادغام کرد، تا همه فقط یک نوع بیندیشند و در برابر شاه سر تعظیم فرود آورند. در غیر این صورت بیایند گذرنامه شان بگیرند و از ایران بروند!
سیستم تک حزبی، در پس زمینه ذهن عده ای وجود دارد و بر خورد با برخی احزاب، ناشی از چنان اعتقادی است.
آزادی احزاب و نشریات در قانون اساسی به صورت ویژه است. تخلفات آنها در دادگاه علنی و با حضور هیات منصفه باید باشد. این قانونِ مکتوب است، ولی در کشور ما گاه چندین روزنامه و نشریه را قبل از محاکمه بسته اند و عذرخواهی هم نکرده اند. این پدیدهی شگفت به بستن فله ای مطبوعات مشهور است. این گونه رفتارها، لکههای سیاهی در دهه های اخیر کشور ماست که عمدتاً از طریق جناح محافظه کار حکومت حمایت شده است.
آیا می خواهیم خود را اصلاح کنیم؟ با آزادی، هزینه ی اصلاح جامعه کاهش مییابد. با محدودیت های غیر معقول هزینه هایی بر کشور تحمیل می شود که جبران ناپذیر است.
آیا تجربهی پنج سالهی اخیر، کافی نیست؟ آنچه که سبب لطمه زدن به اعتماد ملی شده است، حاصل بی تدبیری در محدود کردن آزادی های قانونی است.
ج- جمهوری اسلامی: اصطلاح جمهوری اسلامی، پس از هجرت امام خمینی از نجف به پاریس جایگزین عبارت حکومت اسلامی شد.
آنجا بود که امام بیشتر در معرض خبرنگاران قرار میگرفت و از مشورت کسانی چون دکتر یزدی، بنی صدر، حبیبی، قطب زاده و… برخوردار شد. آن جا بود که بارقههای امید، بیش از پیش برای ایجاد نظام جدید، درخشیدن گرفته بود. وقتی از امام میپرسیدند که نظام مورد نظرشما برای آیندهی ایران چیست؟ می بایست پاسخ روشنتری نسبت به سالهای نجف میدادند. آن جا بود که جمهوری اسلامی را مطرح کردند.
و نیز در پاسخ به این که آن چه جور جمهوری است؟ می گفتند: مثل همهی جمهوری های دیگر. در همهی جمهوریها استقلال قوا به رسمیت شناخته شده است. در همهی جمهوریها گردش مسوولیت ها در قدرت افراد و احزاب وجود دارد. در همهی جمهوریها…
این که ما تا کجا پیش آمدهایم و نسبت ما با سایر جمهوریها چیست، نیاز به تحلیلهایی دارد که نمی توان در این اندک به آن پرداخت. به هر حال جمهوریها تفاوت هایی هم باهم دارند.
قابل ذکر است که پاکستان قبل از ما، نام جمهوری اسلامی بر خود نهاده است و افغانستان، پس از ما. پس جمهوری اسلامی هم انواعی دارد.
جمهوری اسلامی در ایران با ولایت مطلقهی فقیه و حضور روحانیون شیعه در سمتهای گوناگون و… از بقیهی همنام های خود متمایز می شود. این تفاوت، ایران را هم در جهان و هم در میان دیگر کشور های اسلامی (اهل تسنن) متمایز کرده است.
عبارت “جمهوری اسلامی” بخش دومی هم دارد و آن صفت اسلامی است. در دو دههی اخیر و بعد از پیدایش حکومت اسلامی طالبان (به رهبری ملا عمر) در افغانستان و اخیراً حکومت خلافت دولت اسلامی عراق و شام (داعش)، (به رهبری خلیفه ابوبکر البغدادی)، تنوع قرائتها از حکومت اسلامی افزوده شده است.
بنیاد گرایان “بوکوحرام” و جنایاتشان هم که آبرویی باقی نگذاشته است و تازه تر از همه جنایات گروه جندالله در پاکستان در بمبگذاری در نماز جمعه شیعیان!…
وخدایا ! چه خبر است؟! این همه کج اندیشی و جنایت به نام اسلام و پیروان رسول الله!
قبل از این ها عربستان سعودی نیز مدعی حکومت بر اساس احکام اسلام بوده است و قس علیهذا…
از این کلمه (اسلامی) چه چیزی فهمیده میشود؟ وقتی پای قدرت به میان آید، فهمها گونه گون تر هم می شود. از حوادث شمال آفریقا، تونس و مصر و لیبی و خاور میانه، سوریه و لبنان و یمن و بحرین… و بیداری اسلامی (یا همان بهار عربی ) هم که نتایج متفاوت در آمده است.
فعلاً رقابت های خاص بین ایران و عربستان از طرفی و داعیه ها و بلند پروازیهای ترکیه در بین کشور های اسلامی، وضعیت نگران کننده ای را نشان میدهد. اکنون چند داعیه دار خلافت و ولایت و امارت بر کل مسلمین جهان وجود دارد؟!
و اما، در انقلاب اسلامی، ما، الگوی شیوهی حکومت امام علی را به عنوان شیوه ی اسلامی تلقی می کردیم. تاکیدمان بر نهج البلاغه بود. امام علی شیوهی عادلانه را درحکومتداری، وجههی همت خویش قرار داده بود و نگاهی سیستمی به عدالت در حکومت داشت.
عدالت را سیاست عام معرفی میکرد و خود عمیقاً بدان پایبند بود. عدل را عقل تشخیص می دهد. عقل، مقوله ای ماقبل دینی است و عدل نیز ارزش مافوق (و یا ما قبل) دینی است. یعنی انسان بر اساس عقل و برای تحقق عدل، به دینی گرایش پیدا می کند و یا از دینی روی بر می گرداند.
عدالت در جامعهی بشری، بر مبنای حقوق انسان تعریف می شود. دادن حق هر کس به وی را عدالت می نامیم. در این صورت است که هر چیزی در جایگاه واقعیاش قرار میگیرد. سیستم عادلانه، خود را در قانون عادلانه نشان می دهد. مساوات در برابر قانون یکی از مصادیق اجرای عدالت در جامعه است. در قرائت شیعه از اسلام، عدالت، اصلی خدشه ناپذیر است. متکلمین شیعه نیز مثل معتزله آن چه را عادلانه باشد، مطابق با حکم الهی میدانند.
با این مقدمات، مشخص است که منظور از صفت اسلامی در عبارت “جمهوری اسلامی” یعنی عادلانه. عدالت اجتماعی، هدف ارسال پیامبران است، اما تحقق آن به عهدهی خود مردم است (لیقوم الناس بالقسط).
نکته ای که لازم به توضیح است، پیشنهاد مهندس مهدی بازرگان است. زمانی که امام جمهوری اسلامی را برای رفراندوم مطرح کرد، بازر گان نظری داد و آن “جمهوری دموکراتیک اسلامی” بود. از آن زمان، رسانههای رسمی بازرگان را به خاطر ارائهی نظرشان محکوم میکردهاند، ولی انگیزه و دلایل آن مرحوم شنیده نشده است.
بازرگان نه تنها نظر سوئی نداشت، بلکه میخواست که بر جنبهی دموکراتیک نظام تاکید شود تا امکان تحقق مردمسالاری بیشتر باشد. و اما امام خمینی تاکید کرد “جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر”. وقتی از ایشان علت را پرسیدند، گفتند که اگر کلمه ی دموکراتیک را اضافه کنیم، به این معنی است که اسلام دموکراسی ندارد.
ایشان با این بیان، قرائت خود از نظام مورد نظرش را ارائه کرد. با ذکر این نکته، فکر میکنم که هم بازرگان و هم امام خمینی، دموکراسی و مردمسالاری را لازمهی نظام میدانسته اند. روش و نظر بازرگان، تعهد بیشتری از حاکمان برای تحقق مردمسالاری طلب می کرد.
در نظر شهید مطهری، نظر اسلام در بین مکاتب موجود، به سوسیالیست های اخلاقی از همه نزدیکتر است.
دکتر علی شریعتی معتقد بود اگر نظامی به نام اسلام بخواهد حکومت کند، باید بر اساس دموکراسی باشد. در نظر شریعتی، در دوران غیبت، حق انتخاب و حکومت، از آن ِ مردم است.
اقبال لاهوری میگوید “من مخالف نظام سلطنتی هستم ولی حکومت جمهوری را هم به این علت تحمل می کنم که جانشینی ندارد.” و “… فقط به این خاطر آن را(دموکراسی را) تحمل می کنم که چارهی دیگری وجود ندارد.”(سونش دینار-ص ۳۱۱ و۲۴۸)
اینها صاحب نظران اسلامی در روزگار ما بوده اند و این هم نظرشان. شما چه فکر می کنید؟ آیا می توان میزان پایبندی مسوولان را به عدالت اجتماعی و مردمسالاری به عنوان شاخصه های نظام اسلامی مورد نقد قرار داد؟
چرا در نگاه برخی، فقط سنگسار کردن و دست دزد را بریدن و…. معیار اسلامی بودن نظام است؟ و چرا این ها را دستور خدا میدانند وآن ها را نه؟ و چرا آن دو را بر این دو مقدم نمی دارند؟
اگر روش بوکو حرام و داعش و…. را اسلامی نمی دانیم، به آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی بیش از پیش ارج بگذاریم.
صفت “اسلامی” در عرصهی حکومت، اساسی ترین موضوعی را که به ذهن متبادر می کند، “سیستم عادلانه” است.
و تاکید می کنم که با تعطیل عقل، تشخیص عدالت نیز ناممکن است.
و عقل، ضمن استفاده از داشتههای خود، تجربهی سایر آدمیان را نادیده نمی گیرد.
سپاس اقای دکتر حسینی عزیز. شما نمادی از آزادگی آگاهی شهامت ایمان و عمل برای من هستید.
سرفراز و پاینده باشید.
متاسفانه اقای حسینی ادم سیاست زده ای هستند. و حتی این سیاست زدگیشون در این وجیزه ی به اصطلاح تاریخی نمایان است.
سپاس دکتر حسینی عزیز مطلب قشنگی ست
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 3 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۳