کد خبر : 307
تاریخ انتشار : شنبه 24 خرداد 1393 - 4:47
-

مصاحبه اختصاصی با دکتر رحیمی: انسان با انصاف معنا پیدا می کند

 پس از گذشت چند روز، سرانجام دیدار و گفتگو با دکتر ابوالقاسم رحیمی، همان استاد ادبیات فارسی معروفی که مدتی است، تیتر اول رسانه های الکترونیکی شهرستان گشته، فراهم شد؛ محل مصاحبه، منزل ایشان. آن چه در همان لحظه ی بازکردن در، جلب توجه می کرد، نگاهی پر مهر بود و تواضعی که در ظواهر

mosahebe-rahimi01 پس از گذشت چند روز، سرانجام دیدار و گفتگو با دکتر ابوالقاسم رحیمی، همان استاد ادبیات فارسی معروفی که مدتی است، تیتر اول رسانه های الکترونیکی شهرستان گشته، فراهم شد؛ محل مصاحبه، منزل ایشان.

آن چه در همان لحظه ی بازکردن در، جلب توجه می کرد، نگاهی پر مهر بود و تواضعی که در ظواهر باز نمی ماند. پس ازآن، خانه ای که در عین سادگی غریب اسبابش، گویی فرهنگسرایی بود، در قلب یک آپارتمان!

نکته: با توجه به تاکید چندین باره دکتر رحیمی، متن مصاحبه بدون هیچ گونه تغییر و ویرایش ادبی و خبری منتشر می گردد.

ـ جناب آقای دکتر، ضمن تشکر از این که درخواست مصاحبه ی سایت سبزواریان را پذیرفتید؛ حدود ده روزیست که مصاحبه ای با شما در دو سایت محلی منتشرشده و بحث ها و گفتگوهای زیادی را به وجود آورده که هنوز هم ادامه دارند. مایلیم که دراین باره از زبان خود شما بشنویم؛ اگر آن افراد را منصف نمی دانید، چرا مصاحبه با آنان را پذیرفتید؟

ـ قبل از هرچیز به شما خوش آمد میگم؛ خوش آمدید و لطف کردید و اجازه بدید با کمال احترام، پیشاپیش درخواست کنم که مصاحبه با این برادرتون رو کامل کامل و بدون هیچ حذفی منتشر کنید؛ حتی لحن من رو هم تغییر ندید؛ دلیل داره که این خواسته رو مطرح می کنم. بازم خوش آمد میگم و از مهربانی و لطفتون متشکرم. منِ بنده ی خدا از کجا می دانستم که دوستان چنین رفتاری خواهند داشت و مصاحبه ی من رو با وجود قول های مؤکدی که از اون ها گرفتم، برخلاف قولشون ناقص چاپ می کنند؛ من به هیچ وجه انتظار نداشتم، مصاحبه ای که قرار بود تمام و کمال منتشر بشه، بی اون که حتی یک کلمه از اون حذف بشه، ناقص منتشر بشه. از طرفی باید بگم هر کسی باید مصاحبه رو بپذیره؛ این یک وظیفه ی انسانیه؛ یکی از نشانه های درستی یک مسئول، باور داشتن به الزامِ مصاحبه دادنه و مبادا که کسی مسئول باشه و نتونیم ازش سؤال بکنیم؛ اصلاً مسئول یعنی مورد سؤال. با گفتگو و مصاحبه، بسیاری از مفاهیم، منتقل میشه؛ بنابراین رفتار دوستان ما ای کاش چنین نبود، والا مصاحبه هیچ اشکالی نداره.

ـ در جوابیه ی شما که همین چند روز پیش، به صورت تکمیلی و بدون آمدن در تیتر، در یکی از همان سایت ها منتشر شد، شما گفتید که هم در شکل و هم در محتوای مصاحبه، تغییراتی صورت گرفته. آیا این واقعیت داره؟ چون تغییردر محتوای یک مصاحبه در عرف رسانه ای، اوج بی اخلاقی به حساب می آید.

ـ ببینید، این دوستان  گفته اند ما اصل و محتوای اصلی مصاحبه رو در حداکثر ممکن آورده ایم؛ اما من حرفم اینه که وقتی من با تأکید بسیار، ازشون قول گرفتم که بدون حذف حتی یک کلمه، مصاحبه رو منتشر کنند و حتی گفتم، یا همه ی مصاحبه رو چاپ کنید و یا هیچ کلمه ای رو چاپ نکنید؛ چرا باید مصاحبه، نه تنها ناقص چاپ بشه، که همون متن ناقص، با وجود ناقص بودنش، باز رو سایت بره، بعدا باز سایت محترم دیگه ای همون مصاحبه ی ناقص رو منتشرکنه و جالب تر از همه این که، توی سامانه های پیام رسان و از طریق تلفن همراه، با لحنی خاص تبلیغ بشه که مصاحبه ی خواندنی با “استادی که وقت مطالعه ندارد” رو درفلان سایت بخونید.
انگار که دستی است و قصدی است در خراب کردن یک بنده ی خدا که یک صداست در برابر صداهای بسیار دیگه که از خداوند می خوام هم اون ها باشند، هم این صدا.
جالب تر از همه این که وقتی به این دوستان با تماس های چند باره یادآوری میشه که متن مصاحبه ناقص چاپ شده، تا چندین روز همون جوابیه ی من رو هم منتشر نمی کنند. جوابیه ای که من در اون سعی کردم چندان آشکار از نقایص دوستان یاد نکنم و بگم در شکل و محتوای مصاحبه تغییر به وجود آوردند؛ من حتی به اختصار از نام این دوستان یاد نکردم و این در حالی بود که به راستی در حق من بی انصافی بزرگی صورت گرفته بود؛ آخه ما آدم ها تا جای ممکن باید اهل مدارا باشیم و ویژگی رعایت هم دیگر رو داشته باشیم. واقعا من نمی تونستم و نمی تونم باور کنم که ما می تونیم این جور هم باشیم.
شکی نیست که انسان با نقصان همراهه؛ من، شما، همه نقص هایی داریم؛ مهم اینه که وقتی نقصمون رو فهمیدیم، دست برداریم از رفتاری که درست نیست، اما دوستان ما، خیلی جالبه، نه تنها کاستی در کارشون رو نپذیرفتند، حتی از این که من رفتار اون ها رو غیرمنصفانه دونسته بودم، آزرده شدند.
ای کاش مصاحبه کامل چاپ می شد تا نه این دوستان و نه من، هیچ کدوممون، به چنین حال هایی دچار نمی شدیم. حتی الان نمیدونم آیا جوابیه ای که خود من پیگیری کردم و در دانشگاه منتشر شد باعث شد دوستان جوابیه رو در سایتاشون بذارن، یا این که آخرش حاضر شدن وظیفشون رو انجام بدند. نمی دونم.

ـ شما در جوابیه ی خودتان از مناظره گفته بودید؛ برخی از دوستان از موضوع مناظره پرسیده اند؛ دقیقا منظور شما چیست؟

ـ موضوع مناظره یکی همون موضوع هایی است که به صورت ناقص در مصاحبه منتشر کردند و نظرات من در برخی از موارد به هیچ وجه اونجوری که گفتم، بازتاب نیافته.

مثلا دلایل من درباره ی برخی از مسایل منتشرنشده، همچنین خواست های من منعکس نشده و مسائل دیگه. اما آن چه برای من توی این مناظره مهم تره، اینه که چرا باید چنین فضایی باشه؟ فضایی که مصاحبه ی یک شهروند رو، بر خلاف خواستش و بر خلاف قولی که داده اند، ناقص چاپ کنند، جوابیه ش رو چندین روز منتشر نکنند، گاهی حتی برخی از دوستان به تلفن هاش جواب ندند، همین جا اجازه بدید، از اون دوست عزیزی که با وجود اختلاف نظر با من، جواب می دادند سپاسگزاری کنم، داشتم عرض می کردم، وقتی هم که جوابیه رو منتشر می کنند، گاه تیتر نمی دند و با ابهام و گنگی تمام فقط می گند: + تکمیلی.

این در حالی است که مطالبی که در تقابل با منه، توی صفحه ی اصلی برجسته میشه و با تصویر برجسته تر میشه. باور کنید این بحث من تنها نیست، بحث یک شیوه ی برخورد انسانی و اجتماعی است؛ یعنی باید پرسید که چگونه است که می شود علیه کسی در صفحه ی اصلی، با عنوانی خاص و همراه با تصویرش نوشت، اما جوابیه ی او رو تا چندین روز منتشر نکرد؟
اون هم جوابیه ای که هیچ نامی از دوستانِ مصاحبه گر نبرده بودم، حتی برای رعایتشون به اختصار هم از اون ها یاد نکرده بودم. گفتنی است که متأسفانه مصاحبه گر رو یک نفر دونسته بودند، حال آن که چنین نبود و یک نفر نقش اصلی داشت. این واقعا مایه ی درد و اندوهه. انسان با انصاف معنا پیدا میکنه و من گمان می کنم دوستان ما در این مورد انصاف نورزیدند.

ـ بحثهایی درباره ی فایل صوتی و… شده؛ میشه توضیح بدید؟

ـ همینطوره. ازفایل صوتی گفته بودند؛ فایل صوتی رو منتشر کنند، اما نه ناقص مثل متن مصاحبه که اصلاً پیامد خوبی برای دوستان نخواهد داشت؛ من در گفتن آن چه به نظرم حق می رسه، پروایی ندارم و با همه ی کاستی هام، در حالی که امیدم به فضل خداست، از خدای مهربانان می خوام یاریگرم باشه تا بنده ی حضرت حق باشم و لاغیر.
بنده ی حضرت حق، نه برده ی اهریمن ترس. گاهی هم این شعر رو با خودم می خونم تا ازش نیرو بگیرم تا از ملامت ها و …نگران نشم:

که نیم کوهم، ز صبرو حلم و داد  //  کوه را کی در رباید تندباد؟
آن که از بادی رود از جا خسی است  //  زان که باد ناموافق خود بسی است

ـ تیتر آن مصاحبه این بود: «استادی که وقت مطالعه ندارد!» واقعا همین طور است؟
البته فضای این خانه، با این حجم از کتاب در اطراف شما، کتاب هایی که این طرف و آن طرف، روی میز و زمین و غیره هست، خلاف این تیترروگواهی میده؛اما مایلیم از زبان خود شما بشنویم؛ از قول شما نقل شده بود که نهج البلاغه را هم نخوانده اید وغیره، آیا درست است؟

ـچه سوال جالبی! بارها در طول زندگی، این گله از من شده که چقدر خوندن، چقدر درس و گفتگو.
همین قدر می دونم که کار من باید خوندن باشه، که هست و پرداختن جدی به پایان نامه های ارشد و دکتری و حساسیت داشتن به آن چه در اطرافم در حوزه ی روابط انسانی می گذره باشه که باز هم میگم هست. من نمی تونم ونباید نسبت به آدم های اطرافم بی تفاوت باشم.
در مورد نهج البلاغه هم بایدبگم، سوال آن مصاحبه کننده در مورد کتاب های مورد مطالعه در چهارـ پنج سال اخیر بود وگرنه اصلاً نهج البلاغه جزو درس های من بوده؛ اگه شما نهج البلاغه ی شهیدی من رو نگاه کنید، می بینید من حتی این جا و آن جا تشبیه هاش رو درآوردم و چه حس خوبی نسبت به درسهای انسانیش دارم؛ این که باید حقوق مخالف رعایت بشه، این که مردم دو گروهند، یا هم دین تواند یا مثل تو مخلوق خدایند، این که حاکم باید چنان کنه که مردم بتونن بدون لکنت زبان و ترس باهاش حرف بزنند، این که آدم ها حق ندارند دیگران رو از حد معمول بزرگتر کنند و به پاشون بیفتند و غیره، این ها رو هم که گفتم شاهد دارم ها…

mosahebe-rahimi02اما یک نکته می خوام بگم، چرا باید یک فرد انسانی رو بازخواست کنند، اون هم توی زمانی که همه چیز تخصصیه، که چرا فلان رو خوندی و فلان رو نخوندی؟چرا؟ یک کمی به نگاه هامون شک کنیم؛ من چه سودی جز رنج و… از این نقدها و از این موضع گیری هام داشتم و دارم؟

به کدوم نون و نوا رسیدم؟
شما همین حساسیت رو نسبت به کارتن خواب ها و کسانی که نونشون رو از تو زباله ها در میارن هم دارین؟
حرف من برادرانم اولویتبندی بود و هست؛ مطالعه ی من باید در حوزه ی تخصصم باشه و در حوزه ی درد های مردمم. من باید بتونم جامعه ام رو درک کنم، حال آدم ها رو بفهمم. توی همون مصاحبه هم از یکی از مصاحبه گران پرسیدم که شما چرا درباره ی جامعه نمی خونید؟
همون جا گفتم، ادبیات مقاومت، شربت در شربت، حرفی هم توش نیست؛ همین شربت هم، حدی داره و الان باز میگم، توجه ما، تمرکز ما، احساس ما، وجود ما، مهم ترین مسائل ما در این شرایط، تأکید می کنم در این شرایط باید دروهله ی نخست مسائل مربوط به عدالت باشه.

بیایید دست شما رو بگیرم و کسی رو نشون بدم که فرزند دارای اختلال روانیش، دوتا دست یکی از والدینش رو شکونده، خونه ی کسی رو نشونتون بدم که اواخر شب فرقونش رو بر می داره و کارتن جمع می کنه و این بنده ی خدا یک زنه، خواهری از خواهران همین جامعه است؛ چرا به این ها حساس نیستیم؟
بیاید به شما بگم چطور یک دانش آموز برای که شرمنده نشه…

حالا ای دوستان عزیز، مگر شهیدان که درود لحظه لحظه ی من بر آنان باد، جز در راه برقراری همین عدالت شهید شدند؟ اونا برای عدالت در جامعه شهید شدند. من واقعا آزرده میشم و فراتر از این، وقتی میبینم کسی تو ظاهر می مونه.

ـ احساس می شه که جداً آزرده هستید.

ـ آخه به یاد میارم اون سخن روانشاد مطهری رو؛ خدا رحمتش کنه این شهید رو که این جمله رو گفت، گمان کنم در کتاب پیرامون انقلاب اسلامی آمده بود، که یک معتقد به مارکسیسم، یک بی اعتقاد به خدا باید بتونه در دانشگاه یک حکومت اسلامی درس بده، بحث کنه و الی آخر؛ حالا اون نظر رو با برخی از نظراتی که دوستان دارند و گذاشته اند مقایسه کنیم.
من خوشبختانه در انقلاب بودم، خانوادم نقش داشتند و آرمان های انقلاب توی ذهنمه؛ نبود خیلی از چیزایی که برخی از دوستان دارن می گند. بعد از انقلاب هم باری، یکی از برادرانم به هر صورت جبهه رفت، تیر بهش اصابت کرد، یکی دیگه از برادرام اونقد توی جبهه ی سمت های ایلام کار کرده بود که…بگذاریم و بگذریم، حس خوبی از گفتن این ها ندارم اما منو به اینجا رسوندند که باید بگم… و حالا شما خود حدیث مفصل بخونید از این مجمل که چه راحت برخی از این دوستان قضاوت می کنند.

ـ اگر نکته ی دیگری در مورد آن رفتار که نسبت به شما داشتند، دارید بفرمایید:

خواهش میکنم. نکته ی دیگه اینکه باید در پایان، از همه ی بزرگوارانی که در تأیید افکاراین برادرشان، در نقد افکارش و یا در ردّ افکارش، وقت گذاشتند، سپاسگزاری کنم؛ این رو گفتم تا بدونیم همه ی کسانی که به منطق و گفتگو باور دارند، جز خیر برای این مملکت نمی خواهند و همه خیرخواه این مملکتند و هم سپاس بسیار دارم، در این مورد، به ویژه از رسانه های محترمی که پیگیری کردند؛ اجازه بدید به ترتیب حروف الفبا بگم: سایت اسرارنامه، سایت سبزوار نیوز و سایت خوب خود شما، سبزواریان، که لطف کردید، شفقت انسانی داشتید و پیگیری کردید تا یک شهروند فرصت بیان حرفهاش رو داشته باشه؛ همچنین تشکر می کنم از دو سایت محترمی که امید دارم نسبت به خلق خدا شفقتشان را بیشتر و بیشتر کنند و به نظر من در شیوه ی کارشون، خوب خواهد بود اگر تجدید نظری داشته باشند…

ـ البته اگر ممکن باشه یکی دو تا سوال دیگر هم مانده است.

ـ خواهش میکنم، خوشحال میشم توفیق خدمت داشته باشم.

ـ ما شاهد این هستیم که شما در رویدادهای فرهنگی شهرستان، حضور پر رنگی دارید و وقت زیادی برای مردم می گذارید؛ مردم هم واقعا از آگاهی های شما بهره می برند؛ در این باره بگویید و توضیح دهید که آیا اینها سودی هم برای شما دارد؟

ـ منظور از سود چیه؟

ـ آخه خیلی ها فکر میکنند، آقای دکتر رحیمی، به عنوان یک استاد دانشگاه، چرا باید خودش رو موظف کنه که در این جلسات شرکت کنه تا عموم مردم از آگاهی های او بهره ببرن؟ آیا منفعتی در کار نیست؟

ـ حتما منفعتی در کار هست؛ اما نه منفعت مالی، اگر منظورتون رو خوب فهمیده باشم؛ این وظیفه ی کوچک منه که دانسته هام رو در اختیار مردم عزیزمون قرار بدم. مردمی که اجازه بدید به قول امین پور بگم:

مردمی که چین پوستینشان، مردمی که رنگ روی آستینشان، مردمی که نامهایشان، جلد کهنه ی شناسنامه هایشان درد می کند و…
من نان این مردم رو می خورم و باید در قبالشون مسئول باشم.

ـ وقتی از دانشجویان ادبیات، در مورد تخصص شما پرسیده میشه، اغلب در کنار بلاغت و تسلط به تاریخ بیهقی، به توان شما در نقد روانشناختی و جامعه شناختی متون ادبی اشاره می کنند؛ چه چیزی باعث شده، شما به این مقولات علاقه پیدا کنید و بر روی آنها تمرکز کنید؟

ـ کوتاه بگم، نیاز جامعه، نیاز جامعه، نیاز مردم، نیاز مردم؛ در همین مورد اخیر، آیا اگر ما شناخت عمیقتری نسبت به انسان و جهان داشتیم، چنین رفتارهای ناروایی رو نسبت به هم دیگر گاه در پیش می گرفتیم؟
همین جاست که من بحث اولویت ها رو مطرح می کنم و همین جاست که با احترام به نظرات مختلف و مخالف، اعتقاد دارم باید نخست به بنیادها و اساس ها بپردازیم و ضرورت های اولیه رو تشخیص بدیم. دست یافتن به آگاهی در حوزه ی جامعه و روان آدمی، انسان و جهان، بی تردید رفتار آحاد جامعه رو نسبت به هم دیگه مهربان تر خواهد کرد و ما با بهره بردن از این آگاهی ها بی تردید، گام هامون رو به سوی پیشرفت و سعادت این کشور، استوارتر و با انگیزهای بیشتر برخواهیم داشت.

ـ و به عنوان آخرین سؤال: از نظر شما رسانه های محلی چقدر می توانند در گسترش آگاهی های مردم و در احقاق حقوق شهروندی نقش داشته باشند؟

جوامع کنونی، به ویژه با توجه به وسعت و گسترششون، ناگزیر از داشتن رسانه هستند؛ جامعه از نقصان رسانه ضربه هایی چنان سهمگین خواهد خورد که شدت و گسترهش غیر قابل بیانه؛ در این میان رسانه های محلی، برخوردار از جایگاه ویژه ای هستند، چرا که به طور طبیعی، اهالی یک شهر مراجعه ی بیشتری به اونها دارند.

رسانه راهی است خجسته در رسیدن مردم به حقوقشون.
چشم بینای جامعه در جهان معاصر رسانه ها هستند؛ البته بی درنگ باید بگم رسانه ی مورد نظر من، اون رسانه ایست که خودش رو در قبال حقیقت و واقعیت مسئول بدونه و نسبت به دردهای مردم حساس باشه. همین جا اگر نبود سایت شما و دیگر سایت ها، باور کنیم، که مشکلی اساسی داشتیم؛ تأکید می کنم، سایت سرنوشت ساز، سایتی است که چشم بینای جامعه باشه، سایتی که نسبت به واقعیت ها و دردهای مردم حساس باشه و بازتاب دهنده ی دردهای راستین مردم باشه.

ـ متشکرم از وقتی که گذاشتید.

ـ شما لطف دارید؛ من از شما متشکرم برای زمانی که صرف کردید؛ فقط لطفا همون عنوان قبلی رو که در جوابیه ی خودم، در دعوت به مناظره، گفته بودم رو بیارید که باز هم میگم چنین رفتاری با هیچ کسی نه منصفانه است و نه…

ـ چشم. حتماً.

ـ لطفا چشمم نگید؛ فوقش بگید باشه حتماً! عجب حکایتی شد. تن درست و سالم و دلشاد باشید.

ـ باز هم ممنون از شما.

ـ خوبی شماست، خوبی شما…

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 8 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۸
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
بهمن نیابتی شنبه , ۲۴ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۷:۲۶

واقعاً موافقم با این حرفش:«سایت سرنوشت ساز، سایتی است که چشم بینای جامعه باشه، سایتی که نسبت به واقعیت ها و دردهای مردم حساس باشه و بازتاب دهنده ی دردهای راستین مردم باشه.»آفرین بر استاد.

امید گلباز یکشنبه , ۲۵ خرداد ۱۳۹۳ - ۰:۰۹

دکتر یه دونه باشه…………………

سید مهدی دوشنبه , ۲۶ خرداد ۱۳۹۳ - ۰:۴۱

سلام به همگی شهروندان! وخصوصا سلام به دکتر رحیمی عزیز و مهربان و صاحبان این سایت! بسیار تشکر باید کرد بخاطر این مصاحبه که ثابت میکنه وقتی در فضای سالم و به شیوه سالم برگزار بشه ، چه احساس آرامشی در جمع ایجاد میکنه.
اما مطلبی که درکنار این جنجالها قابل تامله ( البته نظر شخصیه ) اینه که باید هوشیار باشیم و این چالشها رو به فرصت تبدیل کنیم. برای اینکه نقاط ضعف احتمالی خودمون رو بهتر بشناسیم و آنها را رفع کنیم. برای بقای اجتماعی یا سیاسی نیاز داریم که قویتر بشیم.
همشهریان گرامی! بحران کمبود آب را هم جدی بگیریم. با آرزوی سلامتی !

دوستدار رحیمی دوشنبه , ۲۶ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۷

ممنون از اقدام شا یسته تون. اون سا یتا یی که علیه دکتر رحیمی از یه نشریه نقل قول می کنن که مصاحبه گراش تو مصاحبه با دکتر توش دس بردن ، خوبه حا لا م بیان مصاحبه با شما رو از سایت شما نقل قول کنن .ممنونتیم سبزواریان ممنون

زهرا دوشنبه , ۲۶ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۳:۵۶

استاد عزیز دل هایی که مملو از حسادت و حقارت است انصاف را نمی شناسد; انسان هایی به مانند شما ما را به انسانیت امیدوار میسازند. وجود شما به زندگی شرف می بخشد.
همیشه زنده و پاینده باشید…

ناشناس چهارشنبه , ۲۸ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۹:۳۴

خدا همه ی مارو به راه راست هدایت کنه تا بخاطر این که یک یا چند نفر هم عقیده ی مانیستند دست به تخریب اونا نزنیم. دلم می سوز برای کسانی که اگر چه می بینند با تخریب و تهمت و افترا راه بجایی نبردند بازهم دست از این روش برنمی دارند. چه خوب بود کسانی که داعیه دین داری دارن متوجه می شدند که « با محبت خارها گل می شوند» . به زور دگنک و با توهین و تهمت نمیشه دوست و همراه پیدا کرد. بهتر به این سی و چند سالی که از انقلاب گذشت نگاه کنیم . با مرگ گفتن کار پیش نرفت. فقط گوینده بدنام شد. دوستانی که انقلاب رو به یاد ندارند و درمیدان های جنگ نبودند گول یک مشت هوچی رو نخورند و باور نکنند که با زور و فحش و ناسزار و خراب کردن این و اون میشه راه بجایی برد. نقطه اوج خشونت طالبانی شدنه . اگه طالبان و داعش و امثالهم جایی در دنیا دارند خشونت و تندی هم جایی درمیان مردم باز خواهد کرد.
« روح پدرم شاد که می گفت به استاد / فرزند مرا عشق بیاموز و دیگر هیچ »

ناشناس چهارشنبه , ۲۸ خرداد ۱۳۹۳ - ۲۱:۲۲

خدا باباتون بیامرزده که این مصاحبه رو گذاشتید اینجا.

ناشناس جمعه , ۶ تیر ۱۳۹۳ - ۶:۵۹

باسپاس ازشماسبزواریان.کام ودرودمی فرستم به آقای دکتررحیمی به خاطر اینگونه بودنش

نظرات بسته شده است.