کد خبر : 15285
دیدگاه‌ها برای موسیقی؛ شعر؛ زندگی… بسته هستند
تاریخ انتشار : پنجشنبه 1 شهریور 1397 - 8:22
-

موسیقی؛ شعر؛ زندگی…

الداغی شعر را می‌شناسد و می‌تواند ایهام بیافریند و از استعاره و تشبیه استفاده کند اما انگار حوصله این‌جور کارها را ندارد. مستقیم می‌رود سر اصل مطلب. بی‌پرده و بی‌چتر زیر باران می‌رود؛ راحت! خیلی جاها حرف‌هایش آن‌قدر بی‌ریا است که انگار بدون استفاده از زبان شعر دارد با تو حرف می‌زند: به گمانت که

الداغی شعر را می‌شناسد و می‌تواند ایهام بیافریند و از استعاره و تشبیه استفاده کند اما انگار حوصله این‌جور کارها را ندارد. مستقیم می‌رود سر اصل مطلب. بی‌پرده و بی‌چتر زیر باران می‌رود؛ راحت! خیلی جاها حرف‌هایش آن‌قدر بی‌ریا است که انگار بدون استفاده از زبان شعر دارد با تو حرف می‌زند:

به گمانت که هنوز، در دلم جا داری؟

چه خیالی باطل؛ دل من دریایی ست؛ جای هر کرکس نیست، دل تو هر جاییست؛ دل تو هرزه‌دل بوالهوسی ست…

الداغی در سایه‌ خارش راحت نشسته و خیلی راحت حرف‌ها و درد دل‌هایش را گفته.

یک روز

در یک مکان نامعلوم

یک شخص

به نامردی خودت

از راه می‌رسد…

آن روز

گریه‌ات تماشایی است!

دعا هم که می‌کند، دعایی است از ته دل. کلاً آدمی راحت است و بی‌ریا. شعرش هم انگار خودش است. در دعایش می‌خوانیم:

از خدا می‌خواهم

که دلش شاد شود

آنکه مرا

این‌چنین غمگین کرد

باغ عشقش پر بار

چرخ کامش به مدار

همه فصلش چو بهار

«در سایه خار» الداغی، انگار مقدمه‌ای است برای رسیدن به «چسب زخم». خودش را گرم می‌کرده تا به چسب زخمش برسد.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بسته شده است.