تاریخ انتشار : شنبه 15 فروردین 1394 - 16:39
-

مگسان و عرصه سیمرغ

سبزواریان – فرهاد ترابی: قشنگ کامکار در مصاحبه‌ای؛ از استاد محمدرضا لطفی همسر سابقش که حدود سی سال پیش از هم جدا شده بودند گفته بود و از احترام ویژه‌ای که برای استاد قائل بود. از یاد نکوی او و اینکه بعد از شنیدن خبر درگذشت استاد افسرده شده است. قشنگ کامکارها، رخشان بنی‌اعتمادها و

farhad-torabi02

کارشناس ارشد علوم سیاسی

سبزواریان – فرهاد ترابی: قشنگ کامکار در مصاحبه‌ای؛ از استاد محمدرضا لطفی همسر سابقش که حدود سی سال پیش از هم جدا شده بودند گفته بود و از احترام ویژه‌ای که برای استاد قائل بود. از یاد نکوی او و اینکه بعد از شنیدن خبر درگذشت استاد افسرده شده است. قشنگ کامکارها، رخشان بنی‌اعتمادها و جهانگیر کوثری‌ها و خیلی‌های دیگر که وارث اصالت و آنی هستند؛ سال‌هاست در رسانه ملی جایی ندارند. سهیل محمودی‌هایی که شعرهای پر از جوش‌وخروش و خون را با تمام وجود خود می‌خواندند و مخاطبان را به وجد می‌آوردند، رفته‌رفته به کنجی خزیدند.

رسانه ملی به‌جای دعوت از بیضایی‌ها، تقوایی‌ها، مشیری‌ها، سایه‌ها، شجریان‌ها و …، منتظر ماند تا یکی‌یکی این اساتید جلای وطن کنند؛ یا روی در نقاب خاک کشند و او با وقاحتی بی‌مانند حتی خبر درگذشت‌شان را هم اعلام نکند. رفته‌رفته به‌جای میهمان‌های استخوان‌دار و باسواد و پرمایه، مدعوین و کارشناسان من‌درآوردی و میان‌مایه، یکی‌یکی به شبکه‌های سیما گسیل شدند؛ تا عرصه از استادان جدید خالی نماند.

mehdi-hashemi-golab-padineh01مجریانی که همه چیز میهمانان خود را می‌دانستند و از آوردن نام استاد کنار اسمشان، پشت دوربین ریسه می‌رفتند؛ کم‌کم خودشان را بالاتر از این نوخاستگان یافتند و شروع به دلبری نمودند. اصلاً قرار بود آدم‌هایی دعوت شوند که چیزی برای عرضه نداشته باشند؛ یعنی خودِ خودِ مردم باشند؛ حتی بیچاره‌تر و گرفتارتر از مردم کوچه و خیابان تا مجری‌ها بتوانند خودی نشان دهند در مقابل این میهمان‌های بخت‌برگشته و دوربین ندیده.

مجریانی که گاه در قامت شاعر، گاه در قامت مصلح اجتماعی، گاه در قامت یک انسان کامل، احساس کردند می‌توان با رندی و طراری و با چاشنی بغض‌های پوشالی رو به دوربین، هم در دل مخاطبان و مسئولین جا کرد و هم از هدایای پنهان و پیدای اسپانسرهای متمول برنامه‌ها بهره‌مند شد. آن‌ها حال‌وروز خاک خورده‌های این راه را دیده بودند و نمی‌خواستند که در انتهای راه با دستان خالی از رسانه بروند که می‌دانستند جز این رسانه‌ی بی‌دروپیکر جایی برای عرض‌اندام ندارند و باید به چند لایک بی‌مایه در فضای مجازی دل خوش کنند.

فرزاد حسنی و آزاده نامداری هم جزء همین گروه بودند که خودشان را آن‌قدر جدی گرفته بودند که رسانه ملی را تالار عروسی خود می‌پنداشتند و شعر عاشقانه برای هم می‌سرودند و رو به دوربین با وقاحتی بی‌مانند و مشمئزکننده، نقش زن و شوهرهای مقرب پروردگار را، به بدترین شکل ممکن اجرا می‌کردند؛ چراکه نقش بازی کردن هم هنری است که در وجود این مدعیان دروغین نبود.

مهران مدیری در مراسم نکوداشت و تودیع پورمحمدی مدیر سابق شبکه سه، به شوخی گفت آقای پورمحمدی از هر کس خوشش می‌آمد حمایتش می‌کرد و از هرکس هم که خوشش نمی‌آمد؛ پدرش را درمی‌آورد. تازه این پورمحمدی بود که گل سرسبد مدیران و برنامه‌سازان تلویزیون به‌حساب می‌آمد. این خوش آمدن‌های سلیقه‌ای در فضای مسمومی که فقط به پاچه خاری راه می‌داد؛ بچه زرنگ‌هایی را وارد کار کرد که رگ خواب حاجی‌های رسانه دستشان بود؛ تا با تظاهر به سوپر دینی و قایم شدن پشت اوراد و الفاظ دهن‌پر کن مذهبی، کار خود را پیش ببرند و بار خود را ببندند.

اما وقتی فتیله‌ی این خوش‌رقصی‌ها فروکش کرد و هنگام تقسیم غنائم رسید؛ به جان هم افتادند و یکی دیگری را بچه‌ننه صدا می‌کرد و از حدود چهل فایل صوتی می‌گفت و دیگری از نگاه همسر سابقش به سازمان منافقین می‌پرسید! زوج الگو و همه‌چیزتمام رسانه ملی، از دلبری‌های چندش‌آور، به خودزنی روی آورده‌اند؛ تا مگر مجال بیشتری برای دیده شدن و رفتن روی جلد نشریات زرد پیدا کنند. خدا را چه دیدی شاید از این دوئل یکی به سلامت گذر کرد و موردقبول مجدد بزرگان! رسانه قرار گرفت و بساط عیش و نوش امن فراهم گردید.

homa-rosta-hamid-samandarianشرم باد بر رسانه‌ای که از مهدی هاشمی و گلاب آدینه به‌راحتی عبور می‌کند؛ تا زوج‌های موفقش آزاده نامداری و فرزاد حسنی باشند… رسانه‌ای که عشق شورانگیز هما روستا و استاد حمید سمندریان را ندید و نفهمید. شرم باد بر رسانه‌ای که به‌جای دعوت و آماده کردن شرایطی برای آمدن اصغر فرهادی‌ها، کیارستمی‌ها، شهرام ناظری‌ها به تلویزیون و هنگام تحویل سال، ترجیح می‌دهد ایل‌وتبار فلان مدیر موسسه را به تلویزیون بیاورد تا مردم در لحظات پایانی سال از تبلیغات مؤکد و گل‌درشت آن‌ها از فلان آقا، به‌طور کامل مستفیض شوند.

هنرمند و شاعر و مصلح اجتماعی و آهنگساز و خواننده و منتقد و… نیاز به ریاضت و سعی و تلاش و ممارست و تزکیه دارد. نمی‌توان با گرفتن یک میکروفن در دست و گرفتن چند ژست، منوچهر نوذری شد، نمی‌توان با یکی دو تحریر، استاد محمدرضا شجریان شد، نمی‌توان با سرودن چند بیت شعر، شفیعی کدکنی شد. هر صداپیشه‌ای که منوچهر اسماعیلی نمی‌شود. او باید عمرمختار و آنتونی کوئین را توأمان درک کند؛ تا صدایش با روح و جان ما بازی کند. نورسیده‌های مغرور سیما آن‌چنان از موضع عاقل اندر سفیه با مخاطبان خود روبه‌رو می‌شوند؛ که تو گویی همین حالا از سفر من الحق برگشته‌اند و می‌خواهند خلق وامانده در ابتذال را با خود به آسمان هفتم ببرند.

رسانه ملی از سر غیظ و دشمنی با بزرگان عرصه هنر و فرهنگ این دیار پرگهر، به آدم‌هایی میدان می‌دهد که از هنر فقط ژست‌ها و عکس‌های سلفی و قراردادها و پول‌هایش را می‌شناسند و جز به دیده شدن به هر قیمتی به چیز دیگری فکر نمی‌کنند. به ادبیات استفاده‌شده از سوی برخی مجریان این رسانه علیه هم نگاه کنید؛ تا ابتذال پنهان‌شده در پشت واژه‌ها را به‌وضوح ببینید!

یکی از مادر سیده و نذر مایه می‌گذارد که کدهای مذهبی است و در نزد ایشان کاربردهای بسیار دارد؛ دیگری می‌گوید باز پشت یک زن قایم شدی که می‌داند زن در نگاه مخاطبش چه جایگاهی دارد. تا خط تولید کوتوله پروری سیما از کار نیفتد و به آدم‌های اصیل این حوزه مجال بروز و ظهور داده نشود، هر سال شاهد این قبیل خودزنی‌های افشاگرانه خواهیم بود و این قصه، تازه آغاز شده است.

منتشر شده در بهارنیوز

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۱
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
کاظم شبانی دوشنبه , ۳۱ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۸

سلام مطلب بسیار خوبی بود ولی ای کاش ادبیاتش دوستانه تر بود درود بر تو فرهاد عزیز

نظرات بسته شده است.