کد خبر : 16886
دیدگاه‌ها برای نامه‌ی ۴۱۰ فعال فعلی و سابق دانشجویی خطاب به روشنفکران بسته هستند
تاریخ انتشار : شنبه 19 آبان 1397 - 13:40
-

نامه‌ی ۴۱۰ فعال فعلی و سابق دانشجویی خطاب به روشنفکران

۴۱۰ فعال فعلی و سابق دانشجویی در نامه‌ای سرگشاده خطاب به «فعالان فکری و اجتماعی، روشنفکران، اساتید و دانشگاهیان» با تاکید بر این که «می‌خواهیم مصرانه پای فشاریم بر اینکه مسایل جامعه ایران، تنها و تنها از «درون» و با تکیه بر پتانسیلِ موجودِ داخلی، قابل حل و فصل است»، نوشتند: «نیازمند تجدیدنظری در رویکردهای

۴۱۰ فعال فعلی و سابق دانشجویی در نامه‌ای سرگشاده خطاب به «فعالان فکری و اجتماعی، روشنفکران، اساتید و دانشگاهیان» با تاکید بر این که «می‌خواهیم مصرانه پای فشاریم بر اینکه مسایل جامعه ایران، تنها و تنها از «درون» و با تکیه بر پتانسیلِ موجودِ داخلی، قابل حل و فصل است»، نوشتند: «نیازمند تجدیدنظری در رویکردهای غالب فکری ـ سیاسی هستیم؛ نوعی چرخش پارادایمی که به جای انتظار تغییرات کلان در سیاست، مستلزم اصلاح از پایین با بازگشت به امر اجتماعی است».

متن کامل این نامه که حاوی به همراه اسامی امضاکنندگان که نسخه‌ای از آن به انصاف نیوز ارسال شده است در پی می‌آید:

به نام خدا

فعالان فکری و اجتماعی، روشنفکران، اساتید و دانشگاهیان عزیز!

اوایل سال گذشته بود که یکی از مراکز تحقیقاتی کشور فهرستی از صد مساله و بحران کشور را اعلام نمود. فهرستی که مسایلی چون فقر و نابرابری، بی‌تفاوتی اجتماعی، پیامدهای بحران آب و نابودی محیط زیست، فساد سیستماتیک، سوء مصرف مواد، کالایی شدن علم، نزاع‌های سیاسیِ جریان‌های قدرت و… در آن دیده می‌شد. به این فهرست صد مساله‌ای، شاید بتوان ده‌ها مساله و بحران دیگر را افزود. بحران هایی که رفته رفته همه سرمایه‌های کشور را چوب حراج زده و از آینده و امید، جز تصویری مبهم و مه‌آلود چیزی بر جای نگذاشته است و شاهدیم هر روز با شتاب بیشتری به عقب بازمی‌گردیم. از طرفی، ناتوانی و فقر حاکمیت در حل مسایل و پافشاری بی‌فایده‌اش برای کوچک‌نمایی فجایع رخ داده، ما را بدان‌جا رسانده تا از درک رایج از سیاست، روی گردانیم و دل و دست و قلم و زبانمان را با شما و رو به شما به کار گیریم. دولت در معنای اخص و حاکمیت در معنای اعم کلمه، خواسته یا ناخواسته از حل مشکلات اساسی کشور ناتوان است. بنیادی‌ترین مساله کنونی ما، حفظ جامعه ایران و تدبیر سامانِ زندگی مردمانی است که بار رنجی هزاران ساله را به دوش می‌کشند. مساله امروز جامعه ایران، اجتماعی است و حل آن نیز جز از مسیر بازگشت به جامعه ممکن نیست. جامعه ایران و مردمانش همه‌ی هم و غم ما و همه‌ی امید و آرزوی هنوز بر باد نرفته ماست. همین «ما» که در «اکنون» و «اینجا» و «هم‌کنارِ یکدیگر»، ایستاده‌ایم و پهلو به پهلو، رنج و مشقتِ زمانه را «با هم» تاب می‌آوریم؛ «ما»یی که بنای ترک صحنه نداریم.

با شما سخن می‌گوییم!

با شما که بنا است تا روح ممیز و منتقد اکنونِ جامعه خویش باشید. با شما که قرار است تا پیش قراول نقد ساخت متصلب و راهبر جامعه بحران زده ایران از دالان هزارتوی یأس و ناامیدی باشید. با شما که هنوز می‌توانید تا نگاه‌های همیشه نگران کسانی را که به شما دوخته شده است پاسخگو باشید. با شما که انتظار می‌رود تا در کوران حوادث بس خطیر ملی و بین المللی، کنج عزلت را رها کرده و به میانه خیابان و آغوش مردم گام نهید. با شما سخن می‌گوییم تا یادآور آن باشیم که روشنفکر، روشنفکرِ «حوزه عمومی» است. روشنفکرِ مردمی است وگرنه در غیابِ مردم، اندیشه ورزی تنها و بیگانه و دورافتاده است. از روشنفکری سخن می‌گوییم که در خانه مردم ریشه دوانیده و هویت یافته است. منظور ما از روشنفکر، کسی است که دل در گرو تعالی مردم و میهن دارد. انسانی است که کلیتی به نام جامعه ایران را بر رویکردهای هویتی و گروهی ارجح دانسته، و اندیشه و زندگی اش را در بهزیستی و بهبودیِ مردم و ایران‌شان، در همزیستی مسالمت‌آمیز و همراهی با رنج بشریت در منطقه و هرکجای جهان به کار می‌گیرد. مخاطب ما اکنون روشنفکری است که از انزوای دیرپا و دیرسال به در آمده و انبوه کتاب‌های خوانده و ورق زده را به محک واقعیت و تغییر آن کشانیده است. روشنفکری که گرچه چراغ راه است، اما نه بر فراز، که پیش پای ملت، راه را روشن می‌کند. با شما سخن می‌گوییم تا بلکه خواب‌زدگی سالیان دراز را بتارانیم. با شما سخن بگوییم تا شما را به خویش و به مردم پیوند زنیم. این طناب بریده را باید مرمت کرد. این فاصله خیالی میان روشنفکران و مردم را باید در هم شکست حال که همه چیز دارد از دست می‌رود. ندای‌مان را بشنوید و به میانجیِ قلم و زبانتان، در هم‌کنشی‌ای مشترک با ملت ایران شریک شوید. شراکتی که می‌تواند نوید یک شراکت تاریخی قلمداد شود.

با شما سخن می‌گوییم!

اکنون، «ما» از میان رفته است. مساله «ما» را به مساله «من، تو، او» تقلیل داده‌اند تا امکان هر کنش جمعی در راستای تحقق خیر عمومی را مرتفع کنند. این است که در نتیجه ذره‌ای شدن مناسبات اجتماعی، نداهایی سربرآورده‌اند که حل مسایل جامعه‌ی ایران و مشکلات منطقه را به «اغیار» ارجاع می‌دهند. به کسانی روی آورده‌اند که هیچ نسبتی با «ایران» و هیچ یک از مردمان کشورهای جهان سوم و در صدر آنها مردم بحران‌زده و رنج‌کشیده خاورمیانه برقرار نمی‌سازند. می‌خواهیم مصرانه پای فشاریم بر اینکه مسایل جامعه ایران، تنها و تنها از «درون» و با تکیه بر پتانسیلِ موجودِ داخلی، قابل حل و فصل است. بی‌باوریم به آنکه مسایل ملی ما ابزار دست کسانی گردد که از خلال مسایل جامعه ایران، تحقق منافع خود را ردیابی می‌کنند. بی‌باوریم به آنانی که ایران را چون گوشتِ دمِ توپ می‌انگارند و تنها به فروپاشی آن رضایت می‌دهند. خاطرات نگین استعمار و سایه‌اندازی همواره‌اش بر تن رنجور ایران، مانع از آن شده تا تاریخِ تاریک استعمارگران را به فراموشی سپاریم. بر این باوریم که ایران و همه نیروهایی که دل در گرو روابط جمعیِ ما دارند، می‌توانند علی رغم همه آسیب‌ها و غلبه روح تفرد و جداافتادگی بر زیست ایرانی، دگرباره خویشتنشان را چونان یک ملت بازیابند.

ایرانِ مطلوب ما اما از دو شکل از ایران‌گرایی یا دو جریانِ نظریه‌ساز درخصوص ایران فاصله می‌گیرد؛ دو شکلی که در نقاط بسیاری به یکدیگر می‌رسند. در شکل اول، ایران نوعی «ماهیت» است. این ایرانِ ماهوی مورد علاقه‌ی پان‌ایرانی‌هاست و تاریخ‌زدوده‌ است. در این ایران کلیتی غیرتاریخی وجود دارد که راه را بر سهمِ هر غیرفارسی‌زبانی در شکل‌دهی به نوعی ایران که صرفا بر یک محدوده‌ی جغرافیایی و نه فرهنگی دلالت می‌کند، می‌بندد. ایرانِ مطلوب ما نه یک ایرانِ فرهنگی که فارسی‌زبانان با آن یگانه‌اند، که ایرانی است از اساس چندفرهنگی، متکثر و به‌گونه‌ای تاریخی ساخته‌شده. در شکل دوم که از شکلِ اول تغذیه می‌شود، با اندیشه‌ی ایران‌شهری روبه‌روییم: این‌بار در هیات دولت-ملت. یک سرزمین جغرافیایی محروس و محافظت‌شده‌ی همیشگی به‌دست دولتمردانِ ایرانی یا ترکانِ ایرانی‌شده. در این شکل از ایران‌شهری، هر خواستی از محافظت از «ایران» به خواستِ برپاییِ دولتی قدرتمند پهلو می‌زند. برای ایران‌شهری‌ها امنیتِ مرزها بیش از امنیتِ اقوامِ متکثر ایرانی اهمیت می‌یابد و درواقع اولی بر دومی مرجح و یا اساساْ شرط تحقق آن است. حال‌ آنکه در فهم ما از ایران و محافظت از آن، هیچ‌ شکلی از تقدم اولی بر دومی همراه با درخواست از دولت همسو نمی‌گردد. در عین آنکه خواستِ محافظت از ایران یعنی برقراری امنیتِ زیستیِ اقوام ایرانی، اما دولت عروه‌الوثقیِ این همبستگی نیست. روشن است که دولت به‌مثابه‌ی یک طناب انسجام‌بخش، تا چه پایه می‌تواند دست‌اندرکار طراحی و اعمالِ مکانیزم‌های سرکوب و هم‌شکل‌سازی شود. ایران مطلوب ما یک ایران تاریخی و از اساس چندفرهنگی‌ست که قدرتِ همبستگیِ خود را نه از مکانیزم‌های سرکوب و هم‌‌شکل‌سازِ دولت، که از ارزش‌های جمعی و تقویت سعادتِ همگانِ متکثر می‌گیرد. ارزش‌هایی که به‌واسطه‌ی تولید گفتارهایِ دامن‌زننده به خیر عمومی برای همگان و تولید نهادها و گروه‌هایی که بتوانند چنین گفتارهایی را تعین بخشند، شکل می‌گیرند.

با شما سخن می‌گوییم!

نیازمند آنیم تا همه نیروها متشکل شوند و خرد جمعی، آشوبناکیِ اضطراب و اضطرار فردانیت را در پناه و حمایت خود گیرد. داغ رخداد دی ماه سال گذشته و قربانی شدن چندی از هموطنان‌مان، از ذهن و ضمیر ما زدوده نخواهد شد. ضروری است حرکات پراکنده به نحوی سامان یابند که هم تجربه‌ی تلخ پیشین تکرار نگردد و هم ظرفیت فورانی اقدامات فردی در جهت سامان بخشیدن به روابط جمعی و در خدمت حل واقعی مشکلات به کار گرفته شود. نیازمند آنیم تا میان دقایق جاری در زندگی مردم و شیوه‌های حل مشکلات پیوندی ناگسستنی برقرار‌ شود؛ چرا که مقصد و مقصود ما، بهزیستی همه کسانی است که دل درگرو ایران دارند. به همین سبب و درست به میزانی که ایده‌هایی همچون عدالت و آزادی را ارج می‌نهیم، جانِ شریفِ هموطنان‌مان را نیز سلامت و بالنده می‌خواهیم. هموطنان ما برای ما نه همچون ابزار، که انسان‌هایی اصیل‌اند که جان و جهان‌شان را شیدا و شکوفا می‌خواهیم. اینکه بتوانیم همه مطالبات را در پرتوِ خیر عمومی و از مسیری روشن و مبتنی بر برنامه‌هایی پیشینی، تحقق بخشیم، هدفی است که برای تجلی‌اش، به حداکثر توانِ ملی احتیاج مبرم داریم؛ تا از این طریق، همه‌ی هزینه‌های احتمالی را تا قدرِ مقدور، کاهش دهیم.

با شما سخن می‌گوییم!

به دنبال امکان طرح‌اندازیِ نظریه‌ای برای حل بنیادی‌ترین مسایل جامعه ایرانیم. نظریه‌ای که بتواند به رغم همه تعارضات فکری، همه ظرفیت نیروها را حول مساله ایران بسیج گرداند. در نتیجه و به باور ما، باید همه پروژه‌های دیگر را در جهت حل اساسی‌ترین مسایل جامعه ایران به تعویق انداخت. روشنفکرانی که در دانشگاه مأمن و مأوا دارند ضروری است تا زمان‌بندی پروژه‌های‌شان را با زمان مساله مردم ایران کوک کنند. حیاتی است تا بار دیگر مسوولیت خطیر تاریخی-اجتماعی را به روشنفکران گوشزد کنیم. اگر امروز دست روی دست گذاشته و همچون گذشته سکوت اختیار کنیم، ممکن است زمانی برای جبران باقی نماند. اگر هنوز دیر نشده باشد، تکلیف تاریخی را درست در زمان فرارسیدنش باید ادا کرد. از این رو، نیازمند آنیم تا افق‌های فکری با یکدیگر به گفتگو نشسته و حول مساله‌ای واحد و کلان، نظرگاهشان را به سوی مردم بچرخانند. همگرایی و هم‌افقیِ گفتمانی، نیاز کنونی ایران است به شرطی که روشنفکران افق‌های فکری‌شان را فارغ از جدال‌های تئوریک گسترش دهند تا بلکه از خلال آن بتوان مسیری به سوی گفتمانی ملی گشود. فراموش نکنیم که اکنون مساله‌ی ما نه رقابت‌های فکری، بلکه نابودیِ همه‌ی هستیِ مردم است. در نتیجه رقیب را نباید اشتباه شناخت. علاوه بر این، در سطح سیاسی نیز نیازمند همیابی و همگرایی دوچندانیم. بدین منظور که رابطه عمل و نظر گسیخته نشود و از دست نرود. میدان و زندگی مردم، منتظر در آغوش کشیدن پاره‌های نظرورزانه روشنفکران است به شرطی که آن‌ها، اهل خاکی کردن دست و وسعت‌بخشی به دل باشند!

با شما سخن می‌گوییم!

مدت‌هاست که ایران از فقدان برنامه و اصول راهبردی رنج می‌برد. دهه هاست که نوشتن برنامه، همچون دخالت در کار آفریدگار خوانده و پنداشته شده و اساساً شش برنامه توسعه پیشین، گویی آب در هاون کوبیدن بوده است. به نحوی که هر پنج ساله که می‌ایستیم و به قفا می‌نگریم، چیزهای زیادی را از دست داده‌ایم. گرانی، بلای جان مردم شده است و به ویژه اقشار فرودست و لایه‌های تحتانی جامعه، از کارگران روزمزد تا بازنشستگان و فرهنگیان و… بالاجبار روزی چند شیفت کار می‌کنند تا بلکه لقمه نانی نصیب سفره مسکین‌شان شود. بی توجهی به عدالت اجتماعی در نظر و عمل جامعه را به نقاط پایانی تحمل خود رسانده است. این وضعیت بدین شکل نه قابل تحمل است و نه به یقین برقرار خواهد ماند. اما دغدغه ما، چگونی اصلاح ساختاریِ وضع موجود است. وضع موجودی نحیف که رفته رفته می‌رود تا تمامیتش نیست و نابود گردد. آنچه مهم است تبدیل گفتمان ملیِ سطور پیشین به برنامه‌های منسجم و راهبردی است. برنامه‌هایی که از پس اژدهای هفت سر یاس و ناامیدی برآید و توسعه انسانی را جانشین ایدئولوژیِ رشد و رونق اقتصادی صِرف، کند. این گفتمان ملی که توأمان آزادی خواهانه و برابری طلبانه است باید در عرصه تصمیم‌سازی کلان سیاسی-اقتصادی دست و پا درآورد تا ایمان بیاوریم که گفتارهای روشنفکری، کلی‌گویی‌های کلیشه‌ای نیست که بر سردر دکان‌ها می‌آویزند. بلکه تذکارهایی است که تحقیقاً قابلیت عملی و اجرایی شدن داشته و می‌تواند از مسکنت ایران و مردمش جلوگیری کند. برنامه‌ای مد نظر است باید بتواند وضعیت ملی را چاره جویی کند و از ظرفیت ملی‌اندیشی برخوردار باشد؛ به نحوی که برنامه را در خدمت منافع فردی یا جریانی به کار نگیرد.

با شما سخن می‌گوییم!

از خلال زبان به مثابه ابزار سیاستی مردمی، راهی به سوی شما می‌گشاییم و منتظر می‌مانیم. منتظریم تا بلکه قلب‌هایمان در این فضای بی‌چشم‌انداز یکدیگر را بازبیابند. بنویسید و قدم به میدان گفتگو بگذارید. این نوشتار، از انبوه بیانیه‌های صرفاً از سر رفع تکلیف‌ نیست. به محض خوانده و شنیده شدنش، از پا نخواهیم نشست چرا که فرصت کم است و «همه چیز دارد از دست می‌رود.» مردم، نگران و مضطرب، توانِ چاره‌جویی را از کف داده‌اند. اینها، همه دارایی و سرمایه ماست. سرمایه‌ای که به قیمتی گزاف به جان و دل، نگهش داشته و می‌داریم. به امر سیاسی که نامِ دیگر امر اجتماعی است باز گردیم. این دو، نه نام قداره‌بندان و نه ملک تاریخی ستم کاران، که نامِ کوچک مردم‌اند و برای مردم و توسط مردم، زندگی جمعی شان را تدبیر و تمهید می‌کنند. آنجا که امر سیاسی و امر اجتماعی درکارند، شما را خواهیم یافت و به یاری مردم، وضعِ مصیبت زده را چاره‌جویی خواهیم کرد.

در مقام جمعبندی به نظرمان می‌رسد تا ایده‌هایی را دگرباره با شما در میان نهیم امید که لحظه‌ای از نگاهتان دور نگردد:

۱) ضرورت درک شرایط خطیر کنونی و وارد کردن آن در تمامی معادلات و پروژه‌های فکری جاری همه روشنفکران دغدغه‌مند؛

۲) ضرورت هم یابی و تجمیع نیروهای روشنفکری در قالب گفتگوهای بین‌الاذهانی حول بنیادی‌ترین مسایل جامعه ایران در پیوند با عرصه کلان تصمیم‌سازی (برای دوری از کلی‌گویی و تبدیل گفتارها به برنامه و راهبرد) ؛

۳) بازبینی در تزهای رایج روشنفکری برای اصلاح (از قبیل دموکراتیزاسیون با رویکرد اصلاح از بالا و سازوکار انتخاباتی؛ کلی‌گویی درباب ضرورت جامعه‌گرایی و تقویت جامعه مدنی بدون برنامه مدون و تحققی و اقدام عملی متناسب) ؛

۴) تقویت پیوندهای اجتماعی میان نیروهای فکری و برساخت یک گفتمان جمعی مؤید لزوم بازگشت به امر اجتماعی؛

۵) بدل کردن گفتمان ملی به برنامه عملی اصلاح بر اساس دستورکارها و موضوعات مشخص؛

۶) فعال کردن پیوندها با متن مردم ازطریق دامن زدن به گفتگوهای افقی و مخاطب قرار دادن سندیکاها و انجمن‌ها و جمع‌های مردم.

۷) نقد گذشته روشنفکران و گروه‌های سیاسی بر مبنای میزان توجه به دو آرمان بنیادین آزادی و عدالت

 و درآخر: سخنی با هم قطاران‌مان!

دوران انتظار برای تغییر ایران و بهبودخواهی به صرف تغییر از بالا سپری شده است. بر این باوریم که از خلال نصایح مشفقانه مسوولان در عرصه‌های کلان سیاست گذاری، آبی برای ایرانِ ستم دیده گرم نمی‌شود. نیازمند تجدیدنظری در رویکردهای غالب فکری ـ سیاسی هستیم؛ نوعی چرخش پارادایمی که به جای انتظار تغییرات کلان در سیاست، مستلزم اصلاح از پایین با بازگشت به امر اجتماعی است. نیازمند توجه و حمایت همه ظرفیت‌های مردمی هستیم. اگر دانشگاه متعلق به مردم و ماحصل زحمت بی‌دریغ یک ملت است، پس ضروری است تا تقلایش را در راه بهروزی همین ملت به کار گیرد. دانشگاهی مردمی است که هدف از دانش‌اندوزی را تحقق خیر عمومِ مردم دانسته و در آن راه ازهیچ کوششی فروگذار نکند. به همین خاطر، شکل‌گیری نهضتی دانشجویی در آغاز این مسیر از ضرورتی دوچندان برخوردار است. نهضتی که بتواند پایه گذار گفتگویی دائمی با مردم و روشنفکران باشد. نهضتی که دالان‌های تنگ و تاریک دانشگاه را تا متن جامعه و تا مرز مردم توسعه دهد. نهضتی که عملاً و پرسش‌گرانه روشنفکران را خطاب قرار دهد و از آن‌ها برنامه و پروژه‌‌شان را برای تقویت پیوندهای اجتماعی و برون رفت از وضع فعلی جویا شود. آنان را به پرسش گیرد و تلاش کند تا به هیات همه آنچه که تاکنون آرزو کرده و اندیشیده، رنگ واقعیت زند. این، تنها سرآغازِ یک راهِ مدنی، علنی و مسالمت‌جویانه است.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بسته شده است.