نوروزِ آن روزها
شهین شادی در روزگاران نهچندان دور، روزهای منتهی به عید نوروز حال و هوای به خصوصی داشت؛ مثلاً مقوله خانهتکانی، خرید لباس اهل منزل، تهیه خوراکیهای عید آن دوران، در نوع خود و در مقایسه با نوروز این دوران، بینظیر و بیبدیل به حساب میآید. شالوده اصلی خانهتکانیها عبارت بود از سابیدن و شستن فرش
شهین شادی
در روزگاران نهچندان دور، روزهای منتهی به عید نوروز حال و هوای به خصوصی داشت؛ مثلاً مقوله خانهتکانی، خرید لباس اهل منزل، تهیه خوراکیهای عید آن دوران، در نوع خود و در مقایسه با نوروز این دوران، بینظیر و بیبدیل به حساب میآید.
شالوده اصلی خانهتکانیها عبارت بود از سابیدن و شستن فرش که در هر کوی و برزن، مادرِ خانه، چادر به کمر بسته همراه خرد و کلان اهلبیت که پاچهها را ورمیمالیدند، از دلوجان فرشها را پارو میکشیدند و با همسایهها به رقابت در این امر خطیر میپرداختند و حاصل کار و زحمتشان را لولهکرده از پشتبامهای خانه خود به کوچه پهن مینمودند که این امر، خود نشانگر میزان تعاون و همکاری اهل منزل با یکدیگر بود؛ سپس نوبت ملافههای لحاف و تشکها میرسید که از بس سالیان متمادی استفاده شده بود، عمر به آخر رسانده و سابیده و تور و نازک شده بود و به همین جهت مهارت خاصی در شستوشو میطلبید تا به دوام و بقای خویش ادامه دهند.
پس از رفتوروب منزل اگر حوصلهای در میان بود از هر صد خانه شاید یک خانهای، امر گردگیری و درخشان نمودن وسایل مستعمل صورت میگرفت و اسباب و اثاثیه جابهجایی مختصری پیدا میکرد. بحث بعدی، نونوار کردن سر و وضع ظاهری و لباس کودکان قد و نیم قد خانه بود که پدر و مادر تمام قوای فکری خود را به نحو احسن به کار میبستند تا چون سالیان گذشته به خیروخوشی این بار سنگین را از دوش خود وا کنند؛ کودکانی که بنا به اقتضای سن شان، در حال رشد بودند و استخوان میترکاندند و نیاز به لباس اندازه جدید داشتند پدر و مادر با تردستی خاص خود، بدون اینکه آب از آب تکان بخورد لباسهای کودکان را طوری مبادله و تعویض میکردند که کودکان با خرسندی و بدون چونوچرایی این مرحله را نیز پشت سر میگذاشتند، اما کودک اول خانه – این مورد چه اولاد ذکور و چه اناث، خوشبختانه بدون قائل شدن تمایز جنسیتی – که رعنا شده بود و به مرحله توقف در قد کشیدن رسیده بود و خیال پدر و مادر از این باب هم راحت بود چراکه از قبلترها به خاطر آیندهنگری خویش، پوشاک عهد شباب خود را برای چنین روزی در نظر گرفته بودند تا فرزندانشان در همان لباس به گذران باقی عمر خود بپردازند. البته هرچند مادر خانه سعی میکرد بنا به رسم نوروزهای ماضی، درز و شکاف لباسهای مندرس را کوک و بست مینمود و البته جورابها سرنوشتی منفک و مجزا از این قضیه داشتند و ترجیح داده میشد شکل و شمایل بالفعل خویش را حفظ کنند تا غیرعادی جلوه ننمایند… خانی از خانهای نوروزی بدین ترتیب با خوشی و خرمی پشت سر گذاشته میشد.
اما بحث محتویات سفرهای که در وسط اتاق – البته روی فرش و نه میز – بنا به وسع مالی مردمان آن روزگار گسترده میشد نهایتاً عبارت بود از نخودچیکشمش و نُقلهای چندرنگ که مخصوص دندانهای پولادین همان دوران بود و بس، در ظرف میوه همه خانوادهها، سیب نقش اصلی را داشت مگر موارد استثنایی که روزگار بر وفق مرادشان بود و پرتقال و خیاری در آن بین خودنمایی میکرد ولی بنا بر توصیه مؤکد بزرگان خانواده موقع تعارف میوه از سوی میزبان، حق برداشت پرتقال و خیار از طرف اعضای ۱۰-۱۲ نفری خانواده فقط مخصوص یکی دو نفر بود تا پدر خانواده از نگاههای میزبان به خاطر احساس شرم و خجالت از نحوه دست برد خانوادهاش به میوههای نوبرانه در امان باشد.
و اقبال نصیب کسی میشد که در تناول این میوههای نوبرانه شانس یارش بوده؛ هر چند که زیر نگاه بقیه اعضای خانواده چنین تناولی حکم خوردن زهرمار را برایش داشت.
اما بحث عیدی دادن و عیدی گرفتن حکایت مهریه رو داشت که کی داده کی گرفته؟!
معمولاً عیدی به کودکانی که در فاصله سنی ۳ تا ۱۲-۱۰ سالگی به سر میبردند تعلق میگرفت البته آنهم تنها از فامیل درجهیک کودک یعنی دائی، عمو و پدربزرگ و نهایتاً به هر بچهای ۱۰ تومان یا ۲۰ تومانی اسکناس تا نخورده و وسوسهبرانگیز تعلق میگرفت که البته قابلیت استرداد به پدر خانواده را داشت.
یعنی باید وجه نقدی را با تأثر و تألم فراوان بی برو برگشت، با دو دست ادب و دو چشم گریان به پدر تحویل میدادی تا در جیب مبارکش بگذارد و دوباره عیدی همان خانواده را پس دهد؛ البته با کلی معادله پیچیده و خاص خود؛ و اما حکایت نوروز بچههایی که مدرسه رو بودند و دانشآموز پایانی نداشت وارد فاز دوم نوروز میشدند یعنی مسئله رویارویی با همکلاسیها و اتخاذ تصمیم برای کم نیاوردن از باب به پا نداشتن کفش نو که فقط مخصوص همان روز بعد از سیزده بود و باید بعد از آن روز بهخصوص، داخل جعبهاش برگردانده میشد تا چندین سال را با آن سپری کند و نیز نوشتن انشائی که موضوعش چگونگی گذراندن تعطیلات نوروز بود.
در باب نوشتن انشاء، دانش آموزان دو دسته بودند عدهای که با اعتمادبهنفس، صادقانه ایام فرخنده خود را به روی کاغذ میآوردند و عدهای که نعوذبالله که اهل دوزوکلک باشند که فقط از قوه تخیل و رؤیاپردازی بسیار بالایی بهرهمند بودند و آنجور که ایام را نگذراند آمار عیدیهای دریافتیهایشان را بالا و چشمغرهها و بایدونبایدها را پایین میآوردند تا سر و گردنی بالاتر از بقیه داشته باشند ولی اینها هیچیک از دید تیزبین معلم پنهان نمیماند و بهجای گرفتن نمره مدنظر از معلم با گرفتن چَک و پسگردنی از معلم به استقبال سال نو میرفتند.
ولی با همه این اوصاف باز مردمان آن دوران، بیصبرانه و با شوق به انتظار نو شدن طبیعت مینشستند و دلشان خوش بود به آن حال و هوا؛ حال و هوای ایام نهچندان ماضی مقایسه شود با حال و هوای ایام حال که با وجود اینهمه تجملات و امکانات انگار عید دیگر نمیتواند چنگی به دل کسی بزند؟!
*منتشر شده در شماره ۱۰۷ هفته نامه ستاره شرق
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰