نگاهی به آرای شریعتی پیرامون روحانیت
خبرگزاری فارس – گروه کتاب و ادبیات: «رابطه ذهنی شریعتی با روحانیت یکی از ظریفترین و کشف نشدهترین ابعاد شخصیت اوست. …شریعتی برخلاف آنچه گفته میشود درباره او و هنوز هم عدهای خیال میکنند، نه فقط ضد روحانی نبود، بلکه عمیقا مومن و معتقد به رسالت روحانیت بود و نسبت و روابط او با روحانیت
خبرگزاری فارس – گروه کتاب و ادبیات: «رابطه ذهنی شریعتی با روحانیت یکی از ظریفترین و کشف نشدهترین ابعاد شخصیت اوست. …شریعتی برخلاف آنچه گفته میشود درباره او و هنوز هم عدهای خیال میکنند، نه فقط ضد روحانی نبود، بلکه عمیقا مومن و معتقد به رسالت روحانیت بود و نسبت و روابط او با روحانیت همانچیزی است که گفتم. او میگفت روحانیت یک ضرورت است. یک نهاد اصیل و عمیق و غیر قابل خدشه است و اگر کسی با او مخالفت بکند یقینا از یک آبشخور استعماری تغذیه میشود.» سخنرانی آیتالله خامنهای در ۳۰خرداد ۱۳۶۰
دربارهاش فراوان نوشتهاند … درباره خودش، زندگیاش، کتابها و سخنرانیهایش و عقایدش. خوب یا بد، از سر تمجید یا تکفیر، با حب یا بغض. از همان سالهایی که بود و میزیست و سخن میگفت و مینوشت و فریاد میزد، حرفش بر سر زبانها بود. به لطف همین اظهار نظرهای متناقض، دوراناش تمام نشده و سخن گفتن از آراء و عقایدش هنوز مشتری دارد. «شریعتی»! مخصوصاً داستان او و روحانیت!
دعوای تاریخی دوستان و دشمنان سنتی شریعتی هم اینروزها عموماً بر سر موضعگیریهای او درباره روحانیت است، نه بر سر سنی بودن یا وهابی بودن یا ضد مذهب بودناش! که اینها همه را اگر «کویر» را ورق بزنی و «علی» و «فاطمه فاطمه است» را دمی از نظر بگذرانی و «حج» و «نیایش» را مزمزه کنی، خواهی دید که دغدغه دین و دینداری، به معنایی ورایِ معنایِ رسمی و رایج زمانهاش از کلمات این مرد میجوشد. حرف و حدیثهای دیروز اگر چه هنوز هم گهگداری به گوش میرسد اما خوب که نگاه کنی دیگر خریداری ندارد و تاریخ مصرفشان گذشته. بحث این روزها بحث شریعتی و روحانیت است. گو اینکه از حرفهای دکتر هم بوهایی به مشام میخورد.
برای کسانی که روزهای پرتلاطم نوجوانی و جوانیشان را غرق دردریای کلمات آثار او بودهاند، پس از گذشت این سالها انتظار نمیرود که سخن تازهای برای شنیدن وجود داشته باشد. مخصوصاً اگر وسط این دعوای شریعتی و روحانیت هم تکلیف خود را بدانند. اما چهبسا این گوش پُر و چشم سیر هم از قضای روزگار این یکی را از قلم انداخته باشد. نوشتهای که در میان آثار دکتر به عمد یا بد اقبالی، مهجور و ناشناخته مانده است، و آدمی میماند که آن، نه بیان عقاید دکتر درباره روحانیت که دفاعیهایست جانانه و پرشور از علمای اسلامی، اجتهاد و حوزههای علمیه!
آنان هم که تا به امروز جز حرف و حدیثها و قضاوتهای دیگران درباره شریعتی سخنی از او نشنیده و کلامی از او نخواندهاند هم تکلیفشان روشن است. چه بسا این نسخه فوری و کوتاه بیشتر به کار ایشان بیاید(!) تا دست از ارجاع به شنیدهها بردارند و فکر و دل به سخن خود او بسپارند. باشد که قضاوتهاشان از چارچوب ناقص شنیدهها و برچسبها بدرآید.
و اما «درباره روحانیت»، تجدید چاپ دو جزوه نسبتاً کم حجم است. جزوه نخست، با عنوان«فلسفه تعلیم و تربیت» که قبلا توسط انتشارات بعثت با همین نام چاپ شده بود و نیز رساله دیگری با عنوان «اجتهاد و نظریه انقلاب دائمی» و «روحانیت راستین و مترقی». که این هر دو، قبلتر توسط «سید هادی خسروشاهی» و با مقدمه وی به چاپ رسیده بود. این سه بخش با همت انتشارات «سپیدهباوران»در یک مجموعه گرد آمده و نام کلی «درباره روحانیت» بر آن نهاده شده است، البته بخش سوم با عنوان جدید«روحانیت یا علمای اسلامی».
*ضلع اول: مکتبخانه، حوزه، دانشگاه
بخش نخست کتاب با رویکردی مقایسهای به شرح و بسط ابعاد و زوایای فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی در نظام آموزشی گذشته-مکتبخانهها و حوزههای علمیه- با مدارس و دانشگاههای نوین پرداخته و با بیان دلایل متعدد و ارزیابی زوایای هر دو نظام اعم از، ساختار تشکیلاتی، مواد درسی، مقاطع تحصیلی، مدرک، اساتید و… به دفاع قاطعانهای از نظام آموزشی حوزههای علمیه برخاسته و آن را زمینهساز دستیابی مسلمانان به دوران پرشکوه (طلایی) تمدن اسلامی دانسته است. او در این بخش نه از خود علم و محتوای آن و سطح علمی مکتبخانه و دانشگاه بلکه از متد و سیستم آموزشی سخن میگوید، متدی که در سطح پرورش-و نه فقط آموزش- دستآوردهای علمی و انسانی بیشتر و سودمندتری را برای اجتماع به همراه داشته است. او همزمان در دل مباحث اصلی خود، به نقد تفکر «علم برای علم» و اندیشه مارکسیستی درباره جهان و انسان پرداخته و اندیشه اسلامی درباره جهان، طبیعت و علوم تجربی و انسانی را اندیشهای مترقیانه و کمالگرایانه دانسته است.
«شعار علم جدید، چنان که نماینده رسمی آن فرانسیس بیکن به عنوان علم آزاد شده از قید کلیسا پس از رنسانس اعلام میدارد، عبارت است از قدرت و رفاه… این دو شعار جبراً دامنه وسعت و فضای جولان و چهرهگاه و جهش و پیشروی آن را محدود میسازد و به تنگنا دچارش میکند در حالیکه اسلام شعار علم را به جای قدرت، حقیقت اعلام مینماید و به جای رفاه، کمال.» این بخش بیشترین حجم کتاب حاضر را دربرمیگیرد.
*ضلعدوم: اجتهاد یا مغز پیشرو مکتب اسلام
در بخش دوم کتاب با عنوان «اجتهاد و نظریه انقلاب دائمی»، شریعتی دگرباره و اینبار از زاویه دیگری به دفاع از نظام علمی حوزه برخاسته و از «اجتهاد» به عنوان عنصر مترقی و پیشرو با زمان در دل مکتب تشیع یاد کرده است و آن را«برجستهترین شاخصه روح علمی و بینش اعتقادی اسلام» دانسته که «موجب میشود اندیشههای اسلامی در قالبهای ثابت زمان متحجر نشود و فهم مذهبی و قوانین و احکام دینی به صورت سنتهای راکد و تعبدهای موروثی و … از حرکت بازنایستد و با زمان و زمانه جدید بیگانه نگردد و همواره نو بماند.» او اجتهاد را مغز پویای اسلام و صاحب نقشی حیاتی به عنوان یک انقلاب دائمی در مکتب اسلامی میداند.
در این نوشته نسبتاً کوتاه، شریعتی به کارکرد و نقش مسجد در دوران پیامبر اسلام اشاره کرده و آن را تجسم عملی و روشنِ عجین بودن دین و دنیا در تفکر اسلامی دانسته، که اجتهاد به عنوان مغز این حرکت در دل این جایگاه آغاز میشود اما در کمال تاسف در طول زمان از نقش حقیقی خود فاصله میگیرد: «اما عقیده ما این است که عاملی که حرکت روح اسلامی را در مسیر زمان سد کرد و بینش اسلامی را کهنه و متحجر ساخت مرگ روح اجتهاد است.» روحی که باید آن را به کالبد اسلام بازگرداند تا «جامعههای مرده و بزککرده شبه اسلامی» به «اعجاز مسیحایی آن زنده و بیدار» شوند، از همین روی نسخه حیاتی او برای رهایی از این وضعیت دشوار که ایمان مذهبی و اسلام حقیقی را در قالبهای سنتی و موروثی کهنه محصور ساخته است، بار دیگر گشودنِ «درِ فروبسته اجتهاد فکری و علمی اسلام» است، در ادامه، او به دفاع قاطعانهای از فقه شیعی میپردازد و مینویسد: «خوشبختانه بزرگترین افتخار و امتیاز علمی شیعه در طول تاریخ فکر و فرهنگ اسلام بازنگه داشتن باب اجتهاد بوده است. و برتری فقه شیعی بر دیگر مذاهب فقهی – که پس از ابوحنیفه و مالک و شافعی و احمدبن حنبل بسته شد- در همین است که تحقیقی تازه و استنباط و حتی وضع احکام و قوانین جدید را برای همه عصرها و نسلها بازگذاشتند، تا فهم و فکر و علم نمیرد…»
*ضلع سوم: روشنفکر مسئول و دعوای پدر-فرزندی
بخش سوم و پایانی کتاب پاسخ به پرسشی است درباره موضعگیری شریعتی نسبت به روحانیت شیعه. که در سال ۱۳۵۰ در کتاب «پاسخ به سوالات» چاپ حسینیه ارشاد درج شده بود و این بخش همانگونه که خسروشاهی در مقدمه این بخش آورده است به طور یقین «میتواند پاسخی به تهمتهای ناجوانمردانه کسانی باشد که هنوز هم انتقادهای منطقی و گاهی تند آن مرحوم را مدرکی برای حمله و کوبیدن – تامرحله تکفیر!- قرار دادهاند…» در این نوشتار شریعتی در حد امکان به تمامی ابهامات پیرامون مسئله خود و روحانیت پاسخ گفته و بیش از حد انتظار این نوشته را به اعلامیهای نه برای دفاع از خود بلکه در دفاع از روحانیت راستین و علمای پاکباز شیعه تبدیل کرده است. اگر چه بر نقد همیشگی خود بر آن دسته از روحانیون-«آدمهای نازنین و نورانی و مقدس و غیره!»- پای میفشرد، اما از نوشتهها و سخنرانیهایی میگوید که در آنها به تبیین نظر خود پرداخته و به تفاوت میان عالم اسلامی و روحانی اشاره کرده است. او پیکان انتقاد خود را نه به سوی علمای حقیقی اسلام -روحانیت راستین- بلکه متوجه روحانیون مقدسنمایی میکند «که با سوء استفاده از دوران غیبت و اصل مترقی نیابت امام، خود را به لباس روحانیت جا میزنند…و مرجعیتی کاذب پیدا میکنند.» آنچنانکه «چهرههای علیواری را که اگر باشد باز در میان همین علمای مذهبی و در همین حوزه علمی هست. به محاق میبرند…» شریعتی بر خلاف تصور بسیاری از مخالفان همعصرش دعوای میان خود و روحانیت را به دعوای فرزند با پدر در داخل خانواده تعبیر میکند! او نه تنها به دفاع از عالِم اسلامی میپردازد و او را عامل مبارزه دائم در برابر استعمار میداند که پیشاپیشِ هر نهضت ضداستعماری و هر حرکت مترقیانه و جنبش انقلابی، سردمدار بوده و امضایش پای هیچ قرارداد استعماری و وطنفروشانهای نیست بلکه به انتقاد شدید از روشنفکران و فرنگرفتههای منتقد به مذهب پرداخته و آنان را عاملان قراردادهای ننگین استعماری میداند.
«درباره روحانیت» مجموعهای است تاملبرانگیز از عقاید شریعتی در باب روحانیت و میتواند امیدی باشد برای آغاز قضاوتی برادرانه و منصفانه درباره او و دیدگاههایش، و تکمیل پازلی از عقاید او که به عمد یا سهو قطعاتی از آن در گذر زمان مفقود شده بود. به دیگر سخن درباره روحانیت سهگانهای است که خواننده را با بازگشت به سه ضلع گمشده تمدن اسلامی، یعنی «علم» و «مسئولیت» و «حرکت» فرامیخواند. بخش نخست؛ ترسیم نظام معقول، عادلانه و کمالگرایانه علمی در مکتب اسلام، بخش دوم نقش مسئولانه اجتهاد و مجتهد به عنوان مغز متفکر و پوینده جهان اسلام و به عنوان عنصر همیشه زنده مکتب و آخرین و سومین بخش، نقش روشنفکر مسئول و متعهد برای آگاهیبخشی، حرکتبخشی و نقد درون ساختاری نظام علمی حاضر و دفاع از این جامعه علمی و آن روحانی راستین، حتی به قیمت تهمتها و بدخواهیها. و خلاصه آنکه؛ چهبخواهیم و چهنخواهیم، «درباره روحانیت» اعلامیهایست ناخواسته در دفاع از شریعتی و آراء و عقاید بد فهمیده شده او در باب روحانیت و نیز اعلامیهای در دفاع از روحانیت راستین.
برچسب ها :آیت الله خامنه ای ، روحانیت ، شریعتی ، کویر
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰