تاریخ انتشار : جمعه 17 بهمن 1393 - 19:34
-

پارادوکس عرب‌ستیزی ما ایرانیان

سبزواریان – مهران صولتی: در چند ماهی که وارد فضای وایبر شده ام، شاهد نوعی اشتیاق فزاینده به ایران گرایی و به تبع آن عرب‌ستیزی بوده‌ام که اکنون می‌کوشم برخی از پیامدهای آن را به عنوان یک پدیده‌ی اجتماعی مورد بررسی قرار دهم. بررسی این پدیده در فضای حاکم بر برنامه وایبر نیز از آن رو

مهران صولتی

دانشجوی دکتری جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبایی

سبزواریان – مهران صولتی: در چند ماهی که وارد فضای وایبر شده ام، شاهد نوعی اشتیاق فزاینده به ایران گرایی و به تبع آن عرب‌ستیزی بوده‌ام که اکنون می‌کوشم برخی از پیامدهای آن را به عنوان یک پدیده‌ی اجتماعی مورد بررسی قرار دهم.

بررسی این پدیده در فضای حاکم بر برنامه وایبر نیز از آن رو سودمند است که ترجمان خودِ واقعی مشترکان محسوب می شود ( افراد به دلیل عدم الزام به افشای هویت واقعی خود کمتر به خودسانسوری می پردازند ). کلید واژه‌ی تمام این مطالب هم، عبارت از تمجید بل تفاخر به کوروش و به تبع آن تحقیر اعراب، به خاطر نحوه‌ی زیست، تفکر و عملکردشان می‌باشد. البته این اواخر شاهد پُست‌هایی هم بوده‌ام که در نهایت تاسف شیوه‌ی غذا خوردن اعراب با حیوانات مقایسه شده است!

در این مدت به سهم خود کوشیده‌ام تا نادرستی این مقایسه را به برخی دوستان یادآوری کنم، ولی در این زمینه به توفیقی دست نیافته‌ام؛ لذا می‌کوشم در این مجال به پارادوکسی بپردازم که از پس اهداف ظاهراً ملی‌گرایانه و میهن‌پرستانه‌ی ایرانیان خود را متجلی می‌سازد:

یکم؛ ناسیونالیسم یا ملی‌گرایی جزء لاینفک حیات و زیست اجتماعی محسوب می‌شود. البته رونق جهانی شدن در سالیان اخیر چه بسا موجد این تصور بوده است که عصر هویت‌های ملی و قومی به سر آمده و ما لاجرم به سوی مشارکت در نوعی هویت جهان‌وطن پیش می‌رویم. اما و هزار اما، شتاب گرفتن رشد منازعات قومی در دو دهه اخیر نشان می‌دهد که حذف و محو هویت‌های قومی از عرصه‌ی زیست اجتماعی و جهانی تنها یک خیال خام و پندار باطل بوده است. حتی برخی برای توجیه چرایی حضور آن نقبی به روان و ناخوداگاه آدمی زده و از دانش جذاب روان‌کاوی بهره جسته‌اند. بنابراین اگرچه تفاخر نسبت به بزرگانی همچون کوروش امری ارزشمند است ولی باید مراقب بود که جنبه‌ی تخدیر و غفلت‌آمیز پیدا نکند. واقعیت این است که ایرانِ امروز از نارسایی‌های فراوانی در زمینه‌های فرهنگی–اجتماعی رنج می‌برد که اصلاح آن‌ها پیش از هر چیز در گرو شهامت در اذعان به وجودشان می‌باشد .

arabsetizi01نارسایی‌هایی که موجب عدم توفیق کشور در سایر عرصه‌ها شده و ما را از جایگاه بایسته در سطح جهانی دور کرده است. بنابراین به نظر می‌رسد که نمی‌توان برای همیشه پشت کوروش قایم شد و از تفاخر به تمدن غنی ایرانی جهت دور زدن این نقصان ها بهره گرفت!

دوم؛ آن‌چنان که من فهمیده‌ام ما ایرانیان سعی می‌کنیم با تحقیر اعراب نشان دهیم که از جایگاه سترگی در جهان گذشته برخوردار بوده‌ایم ولی به واسطه تهاجم تازیان از آن دور افتاده‌ایم. به فرض که چنین باشد، آیا با گذشت بیش از هزار سال می‌توان همچنان از این ادعا توجیهی برای کم‌کاری‌ها و کوتاهی های امروزمان بیرون کشید؟

به نظر می‌رسد که این کلیشه مدت‌هاست که نخ‌نما شده است. وانگهی در این مجال قصد آن دارم که با بهره‌گیری از دیالکتیک مشهور هگل موسوم به خدایگان و بنده نشان دهم که نتیجه این تلاش، عکسِ چیزی است که در پی آن هستیم.

هگل در دیالکتیک مشهور خود می‌گوید که فرد جهت اثبات هویت و استقلال خود نیاز به دیگری دارد که او را تایید کند. همان دیگری که فرد با او به منازعه برمی‌خیزد؛ ولی در مرز میان مرگ و زندگی او را حذف نمی‌کند تا بتواند همچنان تایید کننده او باشد. فرد که بر حریف فایق آمده است تبدیل به خدایگانی می‌شود که حریف را فقط به عنوان بنده تلقی می‌کند، حریفی که اکنون منزلتی بسیار پایین تر دارد و تایید او نمی‌تواند برای خدایگان رضایت بخش باشد.

پارادوکس زمانی رخ می‌دهد که فرد باید در انتها منزلتی برابر به حریف بخشد تا بتواند از این رابطه احساس رضایت کند. هوشیار باشیم که حتی اگر در انتهای این تنازع میان ایرانی و عرب، ما به مرتبه خدایگانی دست یابیم و آن ها به منزلت بندگی قناعت نمایند، باز هم ناچار خواهیم بود به صورت برابر با یکدیگر زندگی کنیم. بنابراین منطقاً نیازی به این همه صرف انرژی برای عرب ستیزی نیست.

سوم؛ ایران مدرن پس از مشروطیت صحنه‌ی رویارویی سه فرهنگ ایرانی، اسلامی و غربی بوده است. در دوران پهلوی اول و دوم تلاش شد تا فرهنگ اسلامی به نفع فرهنگ ایرانی مصادره و از صحنه حذف شود. تلاش نافرجامی که به افزایش حساسیت اقشار مذهبی و سپس سست شدن پایه‌های این دو حکومت انجامید. اما در اوایلِ دورانِ پس از انقلاب، شاهد فرایند معکوسی در این زمینه بوده ایم. در این دوران برخی کوشیدند فرهنگ ایرانی را در فرهنگ اسلامی منحل و سپس از عرصه حذف کنند.

البته طنز ماجرا این جاست که هر دوی این تلاش‌ها با بازخورد منفی جامعه مواجه شد. افزایش نام‌گذاری‌های مذهبی و ایرانی بر فرزندان در دوران پیش و پس از انقلاب می‌تواند گواه و نشانه‌ی مناسبی از بازخورد این سیاست نزد مردم باشد.

اما در روزگارِ کنونی روشنفکران باید در اندیشه ایجاد سنتزی میان این دوراه رفته‌ی بی‌سرانجام باشند.

انقلاب شکوهمند سالِ ۵۷، فرصتی در اختیار اندیشمندان نهاد که یکبار برای همیشه از سیکل معیوب مصادره‌ی یک فرهنگ به نفع سایر فرهنگ‌ها، خارج و به تلفیقی هم‌افزا و کارامد میان سه فرهنگ ایرانی، اسلامی و غربی بیاندیشند. سنتزی که از منازعات بی پایان و فرسایشی فرهنگ‌های مزبور بکاهد و پاسخگوی پرسش‌های برآمده از جهان پرفراز و نشیب کنونی باشد.

امری که می تواند فصلی نوین در تاریخ ایران اسلامی رقم زند.

به امید آن روز…

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 3 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۳
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ناشناس شنبه , ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۳

ای خدا پدرتو بیامرزه
مردیم از بس شنیدیم و خوندیم:اگه خون پاک آریایی داری بفرست و لایک کن و فلان

فرهاد شنبه , ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۸:۴۵

چه بخواهیم چه نخواهیم ادبیات فارسی با عربی و سبک عراقی ممزوج شده چطور می توان حافظ و سعدی و مولانا را بدون لغت عرب در نظر آورد…..درد ما اعراب نیستند درد ما تفکر مغولی است که در ما نهادینه شده و کتاب سوزی و کتاب نخواندن را پیشه کرده ایم….

shabani یکشنبه , ۲۶ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۳:۳۶

جناب دکتر بخواهیم ونخواهیم دوران ناسیونالسیم به پایان خود رسیده است واین فریاد های جان کندن طبیعی است.

نظرات بسته شده است.