کد خبر : 9518
دیدگاه‌ها برای چرا مصدق حذف نشد؟ بسته هستند
تاریخ انتشار : چهارشنبه 28 مرداد 1394 - 15:03
-

چرا مصدق حذف نشد؟

روزنامه آفتاب یزد: در مردگان خویش نظر می‌بندیم با طرح خنده ای و نوبت خویش را انتظار می‌کشیم بی هیچ خنده ای! (ا.بامداد) کودتای ۲۸ مرداد، نقطه عطفی در تاریخ مدرن سیاسی ایران بود. کودتا پایانی بر سیاست جمع گرائی و پویندگی اجتماعی بود؛ گرچه این دوره همراه با هرج و مرج بود ولی تاثیر خود

روزنامه آفتاب یزد: در مردگان خویش نظر می‌بندیم با طرح خنده ای
و نوبت خویش را انتظار می‌کشیم بی هیچ خنده ای! (ا.بامداد)

کودتای ۲۸ مرداد، نقطه عطفی در تاریخ مدرن سیاسی ایران بود. کودتا پایانی بر سیاست جمع گرائی و پویندگی اجتماعی بود؛ گرچه این دوره همراه با هرج و مرج بود ولی تاثیر خود را بر آگاهی سیاسی ملت ایران گذاشت. شاه در جامعه ایرانی باقی ماند که آرزویش، مرکزیت بخشیدن به قدرت در دستان خود بود. اما اصل کودتا و سقوط دولت محمد مصدق، چونان لکه ننگی بر نامشروع بودن حکومت و بر افق سیاسی آن سایه افکند. ایرانیان ممکن است فراموش کنند و یا این که دیگران را به خاطر سقوط محمد مصدق سرزنش کنند-شاه هم در پی آن بود تا شخصیت مصدق را از حافظه رسمی تاریخ حذف کند-اما واقعیت چیز دیگری بود؛ پدید آمدن یک اسطوره شفاهی جدید که در آن «شاه» علت همه «گرفتاری ها» بود.

پس از ۱۳۳۲ دربار سلطنتی کوشش‌های مستمری در جهت از میان بردن وضعیت پراکندگی منابع قدرت سیاسی و ایجاد کنترل متمرکز بر آنها انجام داد. در این فرآیند گروه‌های قدرتی که در نتیجه فروپاشی ساخت قدرت مطلقه رضا شاه آزاد شده بودند، یکی پس از دیگری منکوب و منقاد گردیدند. پس از کودتا دربار فرماندهی نیروهای مسلح را بار دیگر به دست آورد و اراضی سلطنتی بار دیگر به دربار برگردانده شد. در دهه نخست پس از کودتا منازعه‌ای میان دربار و روحانیون به وجود نیامد و به قولی حمله به محافل بهائیان در سال ۱۳۳۴ ه ش به وسیله ارتش در جهت جلب نظر مساعد و حمایت علما صورت گرفت. شاه این سال‌ها تاکید کرده بود که قول دهد دین اسلام را گسترش دهد. در سفری بسیار رسانه‌ای به زیارت امام رضا(ع) در مشهد رفت. در سال ۱۳۳۴ه ش بهائیان رسما از برگزاری اجتماعات منع شدند و معبد آنها را در تهران در ملاء عام ویران کردند. این اقدامات شاه در واقع جایگزینی ستون حمایتی خویش از قشر تکنوکرات و سکولار به قشر مذهبی و روحانیت بود.

شاه در دهه نخست پس از کودتا، قدرت خویش را تثبیت کرد و رهبران کودتا را به مناصب کلیدی گمارد؛ سرلشگر زاهدی، نخست‌وزیر؛ سرلشگر بختیار، فرماندار نظامی تهران و سرهنگ هدایت رئیس ستاد ارتش. از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۶ کمک مالی فوق‌العاده‌ای به ارزش ۱۴۵ میلیون دلار از ایالات متحده دریافت کرد تا دولت را از ورشکستگی نجات دهد، روحیه سلطنت‌طلبان را بالا ببرد و به جامعه تجاری کشور اعتبار و اطمینان ببخشد.

همچنین از همکاری‌های فنی سازمان اطلاعاتی موساد اسرائیل، سیا و اف.بی.آی برای تشکیل پلیس مخفی جدید در سال ۱۳۳۶ با عنوان سازمان اطلاعات و امنیت کشور استفاده کرد. ساواک گوش‌ها و چشم‌ها و مشت آهنین شاه شد. ساواک قدرت تحت نظر گرفتن همه ایرانیان از قبیل افسران عالی رتبه ارتش را داشت و نیز وظیفه سانسور رسانه‌های جمعی، تحت نظر داشتن متقاضیان مشاغل دولتی و حتی منصوبین دانشگاهی را به عهده داشت. ساواک در لابی تمام هتل ها، ادارات، سازمان‌ها، دانشگاه‌ها و کلاس‌ها مامور داشت. از دیگر سازمان‌های امنیتی، “بازرسی شاهنشاهی” بود. این سازمان در سال ۱۳۳۷ تاسیس شد و حسین فردوست، دوست دوران کودکی شاه، آن را اداره می‌کرد. مهم‌ترین کار ویژه آن، نظارت بر ساواک، جلوگیری از دسیسه‌های نظامی و ارائه گزارش‌هایی درباره فعالیت‌های مالی خانواده‌های ثروتمند بود. سازمان دیگری در سال ۱۳۴۲ و به تقلید از اداره دوم فرانسه تاسیس شد با عنوان “رکن ۲ ارتش”. این سازمان به عنوان بخشی از تشکیلات نیروهای مسلح نه تنها اطلاعات سری نظامی را گردآوری می‌کرد بلکه دو سازمان ساواک و بازرسی شاهنشاهی را از نزدیک زیر نظر داشت.

پایان یافتن دعوای نفت با انگلیس به سود شاه بود. او با کنار گذاشتن پافشاری مصدق درباره جزئیات ملی کردن صنعت نفت، اصل تقسیم بالمناصفه سود را پذیرفت و با کنسرسیومی متشکل از شرکت بریتیش پترولیوم انگلیس و هشت شرکت نفتی اروپایی و آمریکایی قرارداد بست. در نتیجه این قرارداد جدید، درآمدهای نفتی ایران در سال ۱۳۳۳، سی و چهار میلیون دلار بود، در سال ۱۳۳۵ به ۱۸۱، در سال ۱۳۳۹ به ۳۵۸ و در سال ۱۳۴۱ به ۴۳۷ میلیون دلار می‌رسد. شاه با این درآمدها میزان بودجه نظامی از ۸۰ میلیون دلار در سال ۱۳۳۳ به ۱۸۳ میلیون دلار در سال ۱۳۴۲ رساند.

شاه در سال ۱۳۳۳ سفری چند ماهه به آمریکا کرد و تنها چند هفته پس از بازگشت سعی داشت که زاهدی را از نخست وزیری خلع کند. اختلاف آنان بر سر انتصاب ابوالحسن ابتهاج به مدیریت سازمان برنامه بود. زاهدی هنگام بازگشت شاه از آمریکا به ایران در نامه‌ای خطاب به شاه نوشت: “یا باید ابتهاج برود یا او[زاهدی] استعفا می‌کند. ابتهاج تحت حمایت شاه بود و زاهدی هم در برابر کمونیست‌ها تحت حمایت شاه بود. شاه در نهایت با دستاویز قرار دادن بهانه‌های زیر و با استفاده از قدرت و نفوذ خویش توانست زاهدی را در دوره فترت مجلس از نخست وزیری خلع کند: فساد دستگاه زاهدی، در روز استقبال از شاه به هنگام بازگشت از آمریکا، زاهدی دچار حمله نقرسی شده بود و تا رسیدن شاه و ملکه در پاویلیون سلطنتی فرودگاه منتظر مانده بود و نیز به دلیل نگارش همان نامه‌ای که در بالا ذکر شد. با برکناری زاهدی، حسین علا نخست وزیر شد.

طبق گزارش سفارت بریتانیا، حسین علا سازش پذیرترین مهره ممکن بود و به شاه این اجازه را خواهد داد تا در اداره کشور نقشی اساسی و مستقیم داشته باشد. در این دوره[نخست وزیری علا]، مدیریت و اداره مملکت در دستان شاه و اسدالله علم بود و به قول بریتانیا اسدالله علم شاگرد شاه بود؛ علا در این دوره به طور کلی مسئولیت و یا هیچ قدرتی نداشت.

پس از سوءقصد نافرجام حسین علا در آذر ماه ۱۳۳۴، شاه، فدائیان اسلام را مسئول آن سوءقصد دانست و فعالان و رهبران اصلی آن از قبیل آیت الله کاشانی، نواب صفوی و خلیل طهماسبی را دستگیر کردند. طبق گفته شاه مهمترین موضوع پس از سرکوب اسلام‌گرایان، عدم تشکیل هرگونه اعتراض عمومی به بازداشت آیت‌الله کاشانی بود. نواب صفوی و خلیل طهماسبی دی ماه همان سال ۱۳۳۴ اعدام شدند.

اقدامات محمدرضا شاه در خلع سرلشگر زاهدی و بازداشت آیت الله کاشانی و خلیل طهماسبی و نواب صفوی نشان از تک روی و تندروی او در مونوپولی کردن قدرت و اختیارات در دست خود بود. وی به نوعی “شاه سازان” و یا “تاج بخشان” را از صحنه سیاست بیرون کرد و اختیارات و قدرت شاهی و تاریخی شاه را به رخ آنها و مردم کشاند. او در سفر خود به آمریکا و صحبت با آیزنهاور در پی قدرتمندتر‌کردن ارتش خود بود که هزینه آن نیز بر دوش مردم سنگینی می‌کرد و این موضوع اخطاری بود که از جانب آیزنهاور به شاه داده شد. ما شاهد هستیم که حتی بعد از بازداشت آیت الله کاشانی حرکتی اعتراضی به این اقدام شاه در جامعه شکل نگرفت و شخص شاه هم به چنین نکته‌ای اشاره کرد و آن بدین دلیل است که شاه‌سازان و حامیان شاه در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مشروعیت و محبوبیت خود را در جامعه پس از آن رخداد از دست دادند و نکته قابل تامل در این است که اگر بازداشت کاشانی در سال ۱۳۳۲ و پیش از کودتا یا حتی قبل‌تر از آن صورت می‌گرفت چه غوغایی که در ایران به‌پا نمی‌خاست. حامیان کودتا و شاه، با خلع مصدق از مسند نخست‌وزیری و تبعید و زندانی و اعدام کردن حامیان و وزرای مصدق پس از کودتا، در واقع راه خود را از مردم جدا کردند و مردم نیز آنها را از حکومت دیدند نه از ملت. شاید بتوان گفت که کودتا “دولت” و “ملت” را از هم جدا کرد.

جدایی “دولت” از “ملت” در واقع بازگشت به دوران استبداد پیش از انقلاب مشروطه بود. طبق گفته ماشاالله آجودانی در کتاب مشروطه ایرانی، «بدبختانه دولت ایران به‌واسطه فاجعه استبداد، عبارت بود از دو نفر شاه و صدر اعظم و ملت هم عبارت بود از روسا و علما که به هر وسیله اسم و شهرتی پیدا نموده و ملجا شده بودند.» «عوام و عموم مردم از حقوق خود آگاه نبودند و سرنوشت آنان در دست دیگران بود.»

حکومت با کودتا همه حقوق را در انحصار خود قرار داد و در نتیجه تمام وظایف بر عهده دولت قرار گرفت. با چنین تفسیری مردم اصولا حقی نداشتند و در برابر دولت برای خود وظیفه‌ای قائل نبودند که این امر یعنی بیگانگی مردم و دولت که در آن مردم، دولت را از خود نمی‌دانند و به همین دلیل هنگام ضعف و تزلزل دولت را در صورت امکان می‌کوبند و از آن دفاع نمی‌کنند.

در همین دوران بود که محمدرضا شاه نام وزارت دفاع را به وزارت جنگ تغییر داد و به تمام غیر نظامیان نشان داد که هیچ جایگاهی در امور نظامی ندارند. ایران جزء یکی از معدود کشورهایی بود که در عوض وزارت دفاع، وزارت جنگ داشت. بین سال‌های ۱۹۵۴م/۱۳۳۳ ه ش تا ۱۹۷۷م/۱۳۵۶ه ش، بودجه نظامی دوازده برابر شد. بودجه نظامی از ۶۰ میلیون دلار در سال ۱۳۳۳ به ۵.۵ میلیارد دلار در سال ۱۳۵۲ رسید. ایران بالاترین میزان خرید ادوات نظامی را در جهان داشت.

برای شاه، امنیت و بقای خانواده سلطنتی بستگی به میزان وفاداری ارتش داشت. دو سال آخر دهه ۱۳۳۰ ه ش، بسیار حائز اهمیت بود چرا که در سال ۱۹۵۸ م انقلابی در عراق واقع شدو خانواده سلطنتی عراق در آن انقلاب قتل عام شدند و نیز در سال ۱۹۶۰ م در ترکیه علیه “مندرس” کودتایی اتفاق افتاد و همه اذهان را در ایران متوجه میزان ثبات رژیم شاه کرد. زیرا یک دهه پیش از آن، شاه متوجه جایگاه بی ثبات و لرزان خود در ایران شده بود و او درباره میزان وفاداری ارتش نسبت خود نگران بود و در لیستی بلند بالا، افسران ارتش را ترفیع داد تا بدین شکل وفاداری آنها را نیز خریده باشد. شاه نسبت به وضعیت معیشتی افسران ارتش بسیار حساسیت به خرج داد و آنها را غرق حقوق‌های سخاوتمندانه، مستمری و مزایای شغلی از قبیل مسکن، سفر دائم به خارج از کشور، پاداش‌های دوره‌ای، امکانات پزشکی مدرن، تخفیف از فروشگاه‌های بزرگ و املاک و… می‌کرد.

از تمام هفت افسر بلند پایه اطلاعاتی ارتش، (بختیار، پاکروان، نصیری و ناصرمقدم از رئسیان ساواک؛ فردوست و علوی‌کیا از معاونین روسای ساواک و قرنی هم رئیس اطلاعات ارتش) حداقل پنج نفر (بختیار، علوی کیا، مقدم، فردوست و قرنی) یک یا چند بار به توطئه علیه شاه متهم شده بودند. شاه امور مملکتی را در یونیفرم نظامی انجام می‌داد و افسران بلند پایه را به مناصب مهم مدیریتی مملکت می‌گمارد . رسیدگی شاه به ارتش و افسران آن به شکلی افراطی نشان از عدم وجود احساس امنیت برای شاه و سلطنتش بود. کودتای نافرجام سپهبد قرنی در سال ۱۹۵۸م/۱۳۳۷ه ش (تنها پنج سال بعد از کودتا ۲۸ مرداد) اخطاری دال بر وجود خطرات داخلی علیه حکومت شاه بود و این موضوع چندان تعجب برانگیز نبود. او با این اقدامات سعی داشت تا ارتش را همیشه نسبت به خود وفادار نگه دارد و انقلاب و کودتا در عراق و ترکیه هم به نگرانی‌های شاه نسبت به ثبات تاج و تختش افزود. او در سال ۱۳۳۲ با استفاده از ارتش و افسران وفادار به خود توانسته بود حکومت دموکرات و منتخب از جانب مجلس محمد مصدق را سرنگون کند و در سالیان پس از کودتا بیم آن را داشت که ارتش ادعای تاج بخشی و نگهبانی تخت طاووس را داشته باشد؛ لذا وی سعی داشت با تامین آنها، سودای خیانت را از ارتش دور کند؛ ارتشی که یک بار در مرداد ۱۳۳۲ نشان داد که می‌تواند حکومت را در ایران با طرح و نقشه جابجا کند.

در آن روزها برخی از منابع خبری شوروی شاه را مورد تمسخر قرار می‌دادند که “در صورتی که انقلاب عراق در ایران صورت پذیرد، شاه هواپیمایی جهت فرار آماده کرده”. انقلاب عراق به نوعی اخطاری خصوصی به شاه بود. در همان دوران بود که دو تن از پادشاهان مسلمان و دوست شاه سرنگون شده بودند؛ همان طور که ذکر آن شد پادشاه عراق و دیگری “فاروغ پادشاه مصر” و برادر همسر سابق شاه. تمام این اتفاقات نشان از تغییر و تحولات در منطقه و رقابت بر سر کسب قدرت در آن کشورها بود. در سال ۱۹۵۸م/۱۳۳۷ ه ش شاه توانست همه قدرت حکومت را در دستان خود داشته باشدو وزرا تماما موظف بودند مستقیما به خود شاه گزارش دهند و نخست وزیر، منوچهر اقبال را نادیده بگیرند. کسب قدرت بی حد و مرز بقای سلطنت را در دراز مدت به خطر می‌انداخت.

شاه تمام مسئولیت‌ها را در دستان خود نگه داشته بود و در نتیجه آن ایران به یک “خودکامگی برهنه” و محض تبدیل می‌شد. شاه با چنین تدابیری تفاوتی بین خود و دولت نخست وزیر قائل نشد. بسیاری از ناظران بین المللی و داخلی اعتقاد داشتند که شاه باید بین رژیم، که شاه سمبل و نماد آن بود و دولت، که نخست وزیر مظهر آن بود، تفاوتی آشکار قائل شود.به شاه گفته شده بود که در نبود چنین تفاوتی، هرگونه اختلاف با دولت نتیجه‌ای جز تغییر رژیم نخواهد داشت؛ اگر شاه مسئولیت واعتبار هرآنچه در ایران اتفاق می‌افتاد را به عهده داشت، او را به دلیل هر کمی و کاستی و شکستی سرزنش می‌کردند. شاه بارها این اخطارها را نادیده گرفت و یا آنها را مورد تمسخر قرار داده بود. شاه بارها اذعان داشته بود که مردم ایران پادشاهی را دوست دارند چرا که پادشاهی یک “قانون طبیعی” است. در جایی گفته بود: “دیکتاتوری پدرم[رضا شاه] لازم بود و اقتدار امروز من هم لازم و ضروری است”.

از کودتای ۲۸ مرداد به بعد، شاه در روندی نرم، قدرت، اقتدار، اختیارات و مسئولیت‌های خود را افزایش داد و دقیقا شاه نه “پادشاه مشروطه” که تبدیل به پادشاه قدر قدرت، همایون شاه، شاهنشاه آریامهر شد. او خود را مسئول تام الاختیار همه امور در کشور قرار داد. اقدام شاه در این باب و اخطارهایی که به شاه داده می‌شد، همگی یادآور نامه نگاری “خواجه نظام الملک” به “ملک شاه سلجوقی” است؛ خواجه به ملک شاه سلجوقی اخطار داده بود که: “آنچه باعث لرزش حکومت‌ها می‌شود، بیدادگری شاه است که به موجب آن لشگر هم بیدادگر می‌شود…و به مردم ظلم می‌کنند” (استعلامی، ۱۳۹۰). شاه تا قبل کودتا می‌توانست کاستی و اقدامات خود را به پای دیگران تمام کند و همانطور که سابق ذکر شد، می‌توانست خود را از اشتباهات و تقصیرها بری کند و منزه جلوه کند ولی با مونوپولی کردن قدرت و اختیارات، شاه خود را در مرکز انتقادات جامعه و منتقدین و ناظران قرار داد؛ او دیگر نمی‌توانست دیگران را مسئول اشتباهات دولت یا حکومت نشان دهد.

او قانون را کنار گذاشت و بنا به طبع ملوکانه حکومت را بعد از سرنگونی مصدق آغاز کرد. او عملا قانون مشروطه را نادیده انگاشت و چون پدرش حکومتی خودکامه و خودسر را ترجیح داد؛ خودسر از این بابت که با تصمیم شخصی شاه و اراده او در آن واحد هر کاری لازم الاجرا می‌شد و قانون و مجلس و نخست وزیر عملا محلی از اعراب نداشتند. محمد مصدق در زمان صدارت خویش برای اقدامات خود از مجلس و نمایندگان و قانون اساسی کمک می‌طلبید و با چانه زنی و مباحثه در پی تصویب برخی لوایح و کسب اختیارات بود ولی شاه پس از او مجلس و قانون را زیر پا نهاد و این شاه بود که برای آنها تعیین تکلیف می‌کرد و دیگر عصر کسب اجازه و تکلیف از مجلس را به پایان رساند و مجلسیان نیز دیگر نمایندگان مردم نبودند که فرمانبرداران شاه بودند و برای تعیین تکلیف خود یا در “سعدآباد” بودند یا “نیاوران”. شاه چنان کرد که می‌شد در آن زمان این مثال دوران باستان ایران را در حقش روا داشت: “چه فرمان یزدان چه فرمان شاه”.

از زمان سقوط دولت محمد مصدق، تهران تحت فرماندهی نظامی بختیار بود. حکومت نظامی در تهران در نهایت در سال ۱۹۵۷/۱۳۳۶ ه ش به پایان رسید و جای آن “ساواک با ریاست خود سرلشگر بختیار آغاز به کار کرد.

دراین سال ها، اعتماد به نفس شاه به جایی رسیده که اجازه تاسیس دو حزب ظاهرا رقیب سیاسی را صادر کرد، حزب “مردم” و حزب “ملیون” بر مبنای الگویی از احزاب به ترتیب “کارگر” و “محافظه کار” بودند. ایرانیان این موضوع را مورد تمسخر قرار می‌دادند و به آنها احزاب “بله قربان” و “چشم قربان” می‌گفتند. منوچهر اقبال که با افتخار خود را “نوکر” شاه معرفی می‌کرد، رهبر حزب ملیون بود و اسدالله علم دوست دوران کودکی شاه و زمین دار بزرگ منطقه بیرجند، هدایت حزب مردم را به عهده داشت. شاه تا سال ۱۳۴۲ از نظام سیاسی دو حزبی خویش خرسند بود و تنها دگرگونی عمده، جایگزینی ناگهانی حزب “ایران نوین” با حزب “ملیون” پیشین بود.

اصلاحیه‌های قانون اساسی، از یک سو با پایین آوردن میزان حدنصاب لازم برای رای گیری، احتمال هرگونه مخالفت آتی را در مجلس کاهش داد؛ از سوی دیگر، با دادن حق وتودر مصوبه‌های مالی به شاه او را تقویت کردو شمار نمایندگان مجلس از ۱۳۶ نفر به ۲۰۰نفر و دوره آن از دو سال به چهار سال افزایش یافت. افزایش تعداد نمایندگان مجلس به معنی احتمال افزایش افراد با نفوذ از دربار در مجلس بود و افزایش تعداد سال‌های نمایندگی نیز به معنی حضور مستمر همان نمایندگان در مجلس در راستای تحقق بخشیدن به اهداف و نظرات شاه در اداره مملکت بود. همان‌طور‌که سابق ذکر شد، نمایندگان برای حفظ بقای خود در مجلس و صحنه سیاست ایران دائما در پی جلب رضایت شاه و انجام اوامر وی بودند چرا که آنها نیز مشروعیت لازم و کافی برای نمایندگی مجلس را نداشتند و مانند شاه و سلطنتش، بعد از کودتا ۲۸ مرداد آنها نیز مشروعیت سیاسی خود را در مجلس از دست داده بودند.

ساواک رفته رفته شبکه‌های خود را گسترش داد، به واسطه وزرات کار، اتحادیه هایی ایجاد کرد و امکان یافت تا اشخاصی را که به دانشگاه، ادارات و کارخانه‌های عظیم دولتی وارد می شدند و با دقت بررسی و تفتیش کند. در نتیجه، شمار اعتصابات عمده در مراکز صنعتی که در سال ۱۳۳۲، ۷۹ مورد بود در سال ۱۳۳۳ به هفت مورد و در سال‌های ۱۳۳۶-۱۳۳۴ به سه مورد رسید. برخورد شاه با طبقه روشنفکر و سرکوبگرانه بود و در ارتباط با خانواده‌های بزرگ زمین دار و طبقه متوسط بازار جانب احتیاط را رعایت می‌کرد. او در برخورد با طبقه متوسط سنتی هم محتاط بود.

در نتیجه بحران اقتصادی دولت، بین سال‌های ۱۳۴۰-۱۳۳۶ تعداد اعتصابات بزرگ به بیش از ۲۰ مورد رسید. انتخابات مجلس بیستم که از خرداد سال ۱۳۳۹ همچون مسابقه‌ای مهار شده میان دو حزب سلطنت طلب آغاز شده بود به صورت کشمکش شدیدی در آمده بود. شاه برای خشنودی واشنگتن اجازه داد تا نامزدهای مستقل و جبهه ملی هم در این انتخابات شرکت کنند. در این انتخابات شاه به تقلب و فریبکاری متهم شد و انتخابات را متوقف و شریف امامی را به جای اقبال به نخست وزیری تعیین کرد. انتخابات مجلس بیستم تبدیل به شکستی مفتضحانه برای شاه شد و در بسیاری از برگه‌های رای گیری که باطل اعلام شده بودند، نام‌های متفاوت به چشم می‌خورد. در سال ۱۳۴۰ به موجب فرمانی از جانب شاه، مجلس شورا را منحل و به مدت دو سال و نیم تعطیل باقی ماند و در طی این مدت دربار در جهت تجدید ساخت دولت مطلقه با نیروهای سیاسی مختلف درگیر شد و با استفاده از ارتش و از طریق حکومت به موجب فرمان، آنها را شکست داد و رژیم سیاسی جدیدی ایجاد کرد. پس از شکست مجلس، نوبت به ارتش و دستگاه اداری رسید. مقامات برجسته نظامی و غیرنظامی در معرض اتهام فساد قرار گرفتند. بسیاری از افسران ارتش که از نظر سیاسی مهم و یا خطرناک تشخیص داده می‌شدند، بازداشت شدند. به‌علاوه ۳۳سرلشگر و ۲۷۰ سرهنگ به دستور دولت بازنشسته شدند.

شاه هر چند ساختار اجتماعی-اقتصادی را نوسازی کرد، برای توسعه نظام سیاسی-اجازه شکل گیری گروه‌های فشار، ایجاد فضای باز سیاسی برای نیروهای مختلف اجتماعی، ایجاد پیوند میان رژیم و طبقات جدید، حفظ حلقه‌های ارتباطی موجود میان رژیم و طبقات قدیمی و گسترش پایگاه اجتماعی سلطنت که عمدتا به علت کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ همچنان پابرجا مانده بود-تلاش چندانی نکرد(آبراهامیان،۱۳۸۰: ۵۳۵). او به جای نوسازی نظام سیاسی، قدرتش را همانند پدرش روی سه ستون نیروهای مسلح، شبکه حمایتی دربار و دیوان سالاری گسترده دولتی قرار داد(همو ص ۵۳۵).

از دهه ۱۹۶۰م/۱۳۴۰ه ش، تمام ادارات و فروشگاه‌ها مجبور بودند عکس شاه را در محل کار خود نصب کنند. در سینما‌ها نیز قبل از شروع هر فیلم، عکسی بزرگ از شاه بر صفحه سینما به همراه سرود ملی پخش می‌شد و همه تماشاگران مجبور بودند بایستند. شاه در آذرماه ۱۳۴۲ حسنعلی منصور، دبیر کل حزب ایران نوین، را به نخست وزیری انتصاب کرد و با توجه به سابقه کاری‌اش، سلطنت‌طلبی تمام عیار بود. منصور در بهمن ۱۳۴۳ به دست یکی از اعضای «هیئت موتلفه اسلامی» کشته شدو شاه پس از او با نخست وزیری امیر عباس هویدا موافقت کرد که تا سال ۱۳۵۶ به طول انجامید و نخست وزیری او طولانی‌ترین دوره صدارت در تاریخ معاصر ایران بود. شاه از انتصاب امیرعباس هویدا تا سال ۱۳۵۳ اغلب به مخالفان سلطنت اطمینان می‌داد که به هیچ وجه قصد ایجاد نظام تک‌حزبی را ندارد!

در سال ۱۳۵۳، شاه با انحلال دو حزب نام برده، حزب “رستاخیز” را تشکیل داد و اعلام کرد که در آینده یک دولت تک حزبی خواهد داشت. او اظهار داشت آنهایی که به این حزب نمی‌پیوندند باید «هواداران حزب توده» باشند. این خائنان یا باید به زندان بروند یا این که «همین فردا کشور را ترک کنند.» هنگامی که روزنامه نگاران خارجی اشاره کردند که چنین بیانی با پشتیبانی وی از نظام دو حزبی به شدت مغایر است، شاه پاسخ داد: «آزادی اندیشه! آزادی اندیشه! دموکراسی، دموکراسی! با پنج سال اعتصاب و راهپیمایی‌های خیابانی پشت هم!…دموکراسی؟ آزادی؟ این حرفها یعنی چه؟ ما هیچ کدام از آنها را نمی‌خواهیم.»حزب رستاخیز در این زمان پنج روزنامه منتشر ساخت: رستاخیز، رستاخیز کارگران، رستاخیز کشاورزان، رستاخیز جوان و اندیشه‌های رستاخیز. حزب رستاخیز فعالیت‌های خود را افزایش داد و توانست حدود پنج میلیون نفر را در شعبه‌های محلی خود به عضویت بپذیرد. رستاخیز به کمک ساواک نظارت بر علوم و آموزش عالی را افزایش داد و ضربه بر پیکره بخش چاپ و انتشار نیز بسیار ناگهانی بود. عناوین منتشر شده در هر سال از بیش از ۴۲۰۰ عنوان به کمتر از ۱۳۰۰ عنوان رسید. در اواخر سال ۱۳۵۴، بیست و دو شاعر، داستان نویس، استاد دانشگاه، کارگردان تئاتر و فیلمساز برجسته، به خاطر انتقاد از رژیم در بازداشت بودند.

حزب رستاخیز فاصله میان مردم و حکومت را افزایش داد و وجود این حزب و عضویت در آن و عدم عضویت در آن به معنای بودن با حکومت و یا علیه با حکومت بود. حزب رستاخیز جامعه را به دودسته بزرگ تقسیم کرد؛ آنهایی که با حکومت بودند و آنهایی که علیه حکومت. رستاخیز به همراه ساواک با نظارت بر سازمان‌ها و شرکت‌ها توانست زندگی قشر متوسط جامعه را تحت نظر داشته باشد و بر آن تاثیر بگذارد. نبود اقتصاد مستقل از دولت و وابستگی اقتصادی جامعه با اقتصاد دولتی کار را برای حزب رستاخیز برای پیشبرد کارهای خود آسان ساخت.

چنانکه سابق ذکر شد، نبود استقلال مالی و قضایی از دولت از دلایل وابستگی به حکومت است و در شرایط تک حزبی بودن کشور، حکومت می‌تواند همه وابستگان به خود را تحت تاثیر بگذارد چرا که از آنها می‌خواهند در انتخابات شرکت کنند و در صورت عدم شرکت در فعالیت‌های سیاسی حکومت، عرصه برای فعالیت‌های اجتماعی، تجاری، سیاسی و…برای این افراد تنگ می‌شود، چرا که حضور آنها در فعالیت‌های سیاسی هدایت شده از جانب حکومت به معنای حفظ موقعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی. در چنین شرایطی، نه تنها ارگان‌های نظارتی بلکه خود افراد شاغل در سازمان‌ها بعضا به طور ناخواسته در حکم ماموران بی مزد و مواجب ساواک و رکن دوم عمل می‌کردند و آن هم گزارش غیبت همکاران و دوستان خود در انتخابات و دیگر برنامه‌های سیاسی حکومت بود. آنها با این کار خود در پی خراب‌کردن دیگری برای ترفیع خود بودند تا جای ممکن خود را وفادار به حکومت نشان می‌دادند و در پی نزدیکی هر چه بیشتر به حکومت و سیاسیون آن بودند. سیاسیون و رجالی که جز تایید شاه و پیروی از فرامین وی کاری دیگر ندارند و نمی‌کنند. جامعه‌ای که از نظر سیاسی جایی برای مخالفان و منتقدان باقی نگذاشته و ناراضیان را به انواع اتهام‌ها محکوم می‌کنند و راه ترک کشور را تنها راه ایجاد رضایت برای آنها باز می‌گذارد.

در نخستین سال‌های پس از کودتا، حکومت ابتدا گروه‌های منسجم مخالف را سرکوب کرد-مانند حزب توده-و سال‌های بعد از کودتا -عمدتا از سال ۱۳۴۲ به بعد-تمرکز حکومت از گروه‌ها و احزاب مخالف به سوی مردم گرایش پیدا کرد. چنانکه اشاره شد، در چهار سال نخست بعد از کودتا اکثر اعضای جبهه ملی آزاد شدند و طی یک دهه اکثر اعضای حزب توده نیز به نحوی از میان برداشته شدند و با امضای “ندامت نامه”هایی آزادی خود را به دست آوردند.

منابع مطلب فوق در دفتر روزنامه موجود است.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بسته شده است.