چه کسی راه گفتوگو را بسته است؟
ماجرای مرحوم مهسا امینی و موج خشمی که پس از آن کشور را فراگرفته، منتهی به جریانات اعتراضی در شهرهای مختلف کشور شد و امروز، این ماجرا ابعاد گستردهتری پیدا کرده است.
ماجرای مرحوم مهسا امینی و موج خشمی که پس از آن کشور را فراگرفته، منتهی به جریانات اعتراضی در شهرهای مختلف کشور شد و امروز، این ماجرا ابعاد گستردهتری پیدا کرده است. رسانههای محلی، ظرفیت و تأثیرگذاری مناسب برای پرداختن به چنین موضوعی با چنین ابعادی را ندارند، اما دغدغۀ اول بسیاری از مخاطبان جغرافیای ما نیز، این روزها مرتبط به همین موضوعات است.
این روزها سطح حساسیت به شکلی بالا رفته است که هنوز هم برای نوشتن هر جمله و هر خط، دهها بار آن را از زاویۀ بار حقوقی و امنیتی بررسی میکنیم تا هزینهای برای کسی ایجاد نکند. حال که مقام معظم رهبری از افراد و گروهها دعوت کردند نظر و تحلیل خود را از موضوع بیان کنند، ما نیز از زاویهدید خودمان به آنچه این روزها بر وطنمان میگذرد خواهیم پرداخت و به نظر میرسد که این نظرات هرچند با عقیده و رویکرد بعضی گروههای صاحب قدرت و نفوذ سازگار نیست، اما حداقل تحمل خواهد شد.
دغدغۀ امنیت و تمامیت ارضی، بیتردید مورد حساسیت همۀ ماست و انتقادی که داریم را به شکلی مطرح خواهیم کرد که این دو خط قرمز اصلی، مورد تعرض قرار نگیرند. متأسفانه اخبار تلخ اتفاقاتی که در کردستان و سیستان بلوچستان یا دیگر شهرها افتاده، با بروز و ظهور شعارهای تفرقهانگیز، تلختر نیز شده است. از یک طرف نباید با آنانی که این خطوط قرمز را رد کردهاند در یک صف قرار بگیریم، از طرف دیگر، نمیتوانیم دائم با ترس از این سواستفادهها، از گفتن مطالبات مردمی سر باز بزنیم.
تردیدی نیست که التهابات اجتماعی از سال ۹۶ تا سال جاری، به تعداد بیشتری نسبت به همیشه به عرصۀ خیابان کشیده شدهاند و لحن شعارها و خطابشان، تندتر از همیشه شدهاند. تقلیل این اتفاقات به یک موضوع اقتصادی یا یک حادثه، بیتردید کاری است اشتباه و اول از همه باید آگاه باشیم که هرآنچه در این ابعاد وسیع دارد اتفاق میافتد، معلول صدها و شاید هزاران عامل است که البته بعضی از آنها اصلیتر هستند و برای حل بحران، نیاز است این عوامل اصلی را کنترل کنیم.
عرصۀ خیابان، منازعه و خشونت به دنبال دارد و آنانی که به «اغتشاش» معترضند، موضع به حقی دارند، اما سؤال اصلی اینجاست که منتقدان یا معترضان چه عرصۀ دیگری برای اعلام اعتراض خود دارند؟ از ابتدای دهۀ هشتاد که تشکلهای دانشجویی و مؤسسات مردمنهاد، احزاب و انجمنها، یکی پس از دیگری تضعیف و منحل شدند، مگر تحلیلگران هشدار چنین روزهایی را نداده بودند؟ وقتی آزادی رسانهها به رسمیت شناخته نمیشود و دست و پای خبرنگار برای صدای مردم بودن بسته باشد طبیعی نیست که مرجعیت رسانه به خارج از مرزها برود و حالا هرچه ما فریاد بزنیم که فلان ماجرا دروغ است کسی از مردم فریادمان را به رسمیت نشناسد؟
بارها تحلیلگران به بحران ناکارآمدی در سطح مدیریتی کشور تأکید کردهاند و در مورد عاقبت آن هشدار دادهاند، اما توجهی نشد و غیرمتخصصها که با برچسب انقلابی و مانند آن بر مصادر مدیریتی نشستند، مدام بر این بحرانها افزودند. کلا مدل گزینش سختگیرانه، استعلامهای متعدد و رویکرد تأیید صلاحیتها، در حال حاضر مدیران بدون جسارت و محافظهکار را بر مسندها مینشاند. از سطح وزیر تا سطح مدیران شهرستانی، چنان بروکراسی ناکارآمدی ایجاد کردهاند که امروز حتی برای یک کار اداری ساده، روزها باید بدویم! حال چطور از این ادارهها و وزارتخانههای ناکارآمد، توقع حل معضلات محیطزیستی، اجتماعی و اقتصادی داشته باشیم؟ با اصرار بر همین رویه، توقع داریم مردم صرفاً تحمل کنند و زندگیشان روز به روز سختتر شود؟
انباشت بحرانها در این چند سال و وقوع واقعه پشت واقعه بدون پاسخگویی و توضیح قانعکننده، آستانۀ تحمل اجتماع را در نوردیده است. از بحران آب گرفته تا بحران اقتصادی و عدم ارتباط جهانی برای رفع مشکلات کشور، همگی بدون رفع شدن، معلق ماندهاند. نظام مدیریتی کشور در تصمیمهای سخت ناتوان است و مدام تصمیمها را به تعویق میاندازد. هر فاجعهای که به عنوان نماد یک بحران، بروز میکند، بدون پاسخ مناسب و متقاعد کننده از طرف مسئولان همینطور رها میشود تا زمانی که مشکل بعدی باز به این انباشت بحرانها افزوده شود. از سانچی و پلاسکو گرفته تا متروپل و هواپیما، از ندا آقاسلطان و ستار بهشتی گرفته تا سحر خدایاری و نوید افکاری، حالا هم از مهسا امینی گرفته تا نیکا شاکرمی، همه عناوین اتفاقاتی هستند که مردم بابتشان توضیح و شفافسازی قانعکننده دریافت نکردهاند.
سطح بیاعتمادی عمومی به سخن مسئولان، برخلاف آنچه برای مدیران بالادستی روایت میشود، اصلاً وضعیت مناسبی ندارد و مردم روایتهای رسمی را در بحرانهایی که نام بردیم، نپذیرفتهاند. با بالا رفتن سطح نزاع و قطبی شدن جامعه، با انتقال مرجعیت رسانه از داخل به خارج، همیشه روایتهای ترسناکتر، تلختر و نفرتزا، از طرف بخش زیادی از جامعه پذیرفته شده است ولو آنکه نشانههای مناسبی برای این روایتها وجود نداشته باشد. این چرخۀ تولید خشمی است که در خیابان، عرصه ظهور یافته است.
یکی از کلیدواژههای مهم التهابات و اعتراضات اخیر، تقاضای نسل جدید از «یک زندگی معمولی» است. دهه هشتادیها نه از ناامیدی به آینده و نه از هیچ مطالبه آرمانی سخن نگفتهاند، آنها دلشکستۀ نداشتن یک زندگی معمولی هستند و توقع به رسمیت شناخته شدن دارند. حالا باید از خودمان بپرسیم کدام تصمیمهای کدام یک از ما، این زندگی معمولی را تا این حد از آنها دریغ کرده که اینقدر عصبانی شدهاند و تا این حد معترضند؟ پاسخ مطلب در کلیشههایی مانند تأثیر شبکههای معاند و ابتذال فضای مجازی نیست. جواب آن را در همین شهر سبزوار و پارک بعثتی که کویت نیست میتوانیم بیابیم. پیدا کردن پاسخ، فقط بینش و انصاف لازم دارد.
گروهی که امروز دم از گفتوگو میزنند و بخشی از جامعه را به دلیل اغتشاش و اعتراض خشونتآمیز محکوم میکنند، باید از خود بپرسند که چه زمانی و توسط چه کسانی راههای گفتوگو یا اعلام اعتراض مسالمتآمیز بسته شد؟ چه کسی روزنامه توقیف کرد و خبرنگار بازداشت کرد؟ چه کسی در انتخابات راههای بروز و ظهور صداهای متفاوت را بست؟ در همین شهر و روستای خودمان، در انتخابات شوراها، در همین حوزه انتخابیه خودمان برای انتخابات مجلس، چه کسانی باعث شدند نماینده ما کسی باشد که معروفترین حادثه مجلس را رقم بزند؟ این مسئله در تمام سطوح قابل بررسی است و خلاصۀ آن به این پرسش میرسد که چه کسی راه گفتوگو رو بسته است؟
باشیم و ببینیم همین نوشتهها را چقدر تاب میآورند و در هفتهها و ماههای پیش رو در مقابل برنامههای گفتوگومحور چه واکنشی نشان میدهند؟ ما که یادمان نرفته چه کسانی مراسم سخنرانی فلان فعال سیاسی را در سبزوار یا فلان مناظره را در دانشگاه، به هم میزدند و چه کسانی حتی بنر کتاب فلان نویسنده را (که نه به خیابان فرامیخواند نه سطلی را آتش زده بود) آتش زدند و پاره کردند.
هیچ آدم عاقلی از منازعه و خشونت حمایت نمیکند و چرخۀ نزاع، برای همه ما مردم، بدبختی و رنج به بار میآورد. خطر دخالت خارجی و تجزیهطلبی را هم همه میشناسیم و میدانیم ایران باید قوی باشد تا در مقابل این آفات مقاومت کند، ولی لازم است مطالبات و خواستههای مردم و به خصوص نسلهای آیندهساز با رواداری شنیده شود و نمیتوان توقع داشت که در شرایط بحرانی، هیچ التهابی ایجاد نشود. بحران را پیش از وقوع حل کنیم و مردم و خواستههایشان را به رسمیت بشناسیم تا در کنار هم ایرانی قوی بسازیم و مستقل.
هرچند ریشه و عامل اصلی ناآرامیهای اخیر، مسائل متعدد اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است اما شروع اتفاقات این بار نه حول یک فراخوان یا اقدام یک تشکیلات، که بر اثر اوجگیری احساسات حاصل از یک مرگ تأثربرانگیز شکل گرفت. دختران و پسران جوان که مرگشان هر چند روز یک بار به تیتر اخبار تبدیل میشود، صورت و رفتارهایی شبیه جوانانی دارند که در هر خانهای پیدا میشوند. آنان انسانهایی زیبا و پر از شوق زندگی هستند که حالا یکباره خاموش شدهاند! جامعه به شدت از این مسأله رنجیده است و خاموش شدن این همه شور و شوق جوانی را ناعادلانه میبیند. بیاعتمادی به مسئولان نیز باعث شده توضیحاتی که به شکل رسمی ارائه میشود مورد پذیرش قرار نگیرد و در این میان بعضی تندروهای حامی حاکمیت، با حرفهای ایدیولوژیک، بنزین بر آتش این خرمن خشک میریزند.
یکی از مهمترین معضلاتی که در این ایام بیشتر از همیشه به چشم آمد، مسأله عدم سازماندهی جامعه بود. تشکلها، انجمنها یا سازمانهایی که بتوانند با جامعه در این شرایط صحبت کنند و التهاب را آرام کنند، وجود نداشتند. چه قدر عجیب که این اتفاق را تحلیلگران از ابتدای دهه هشتاد که تشکلها و انجمنها تعطیل میشدند یا محدود، پیشبینی کرده بودند و هشدارش را داده بودند! در سالهای جاری اثر آن تصمیمهای غلط، در مورد سازمانها و نهادهای مردمی، به شکل محسوس و ملموس در حال بروز و ظهور است.
این هفتهها در کشورهای مختلف جهان، شخصیتهای سیاسی و هنری با مردم ایران در این غم همراهی کردند و حتی سعی کردند در کنار مطالبات این مردم بایستدند. سلبریتیهای دیگر کشورها، قابل دستگیر کردن نبودند و بدون هیچ هزینهای موجی معنوی در حمایت از اعتراضات مردمی ایجاد کردهاند.
متأسفانه افراد زیادی در دهههای اخیر از ایران به دیگر کشورها مهاجرت کردهاند و بخش زیادی از این مهاجرتها، نه در پی مطامع اقتصادی و سیاسی بلکه برای جستجوی یک «زندگی معمولی» بود. بخشی از این مهاجران امروز به ناچار برای تأمین معاش خود، کارمند دولتهای دشمن ایران شدهاند و سعی میکنند هرگونه حرکت اعتراضی در ایران را به سمت منازعۀ بزرگ هدایت و آن را به خیال خود به انقلابی برای تغییر حکومت تبدیل کنند. شرایط اعتراضات فعلی، با وجود همه مسائل آن، از این جنس نیست و حتی در میان اکثر لایههای اجتماعی، مسائلی چون امنیت و تمامیت ارضی چنان اولویت دارد که با گذشت زمان و فروکش کردن پروپوگاندای رسانههای خارجنشین، قاعدتاً این هیجانات نیز فروکش میکند. اما در این اتفاق، چیزی در جامعه ترک برداشته که به این راحتی طرفین آن به هم نمیآید! فرهنگ اجتماعی ما طی این سالها به شدت متفاوت شده و هرچند بعضی زمامداران سعی میکردند این تغییر را انکار کنند، اما دیگر این تغییر به صحنه ظهور و بروز رسیده است.
به نظر میرسد دامنۀ تبعات این اتفاق در دانشگاهها، مدارس، بازار، ادارات و هر عرصۀ اجتماعی دیگری باقی خواهد ماند و قطبی شدن جامعه، حتی محیطهای خانوادگی را نیز قطبی میکند. جسارت بالاتری در مقابل برخوردهای نظامی و امنیتی شکل گرفته و مسئولان باید برای تصمیمگیری سخت آماده باشند. تصمیمهایی که بتوانند مطالبات اصلی این جامعۀ عصبانی را تحقق بخشند. فحاشی و اتهامزنی به معترضان، تحلیلهای داییجان ناپلئونی از اتفاقات و بحرانها و احضار جوانان به دادگاه یا فلان نهاد خاص با هدف تشکیل پرونده، احضار فلان کارمند به حراست اداره، زندانی شدن خبرنگار و استفاده از این پروندهها در زمان گزینشها و رد صلاحیت، دیگر مثل قدیم اثرگذار نیست. زمانی یک نسل از این خطرها میترسید که به آیندهاش امیدوار بود و فکر میکرد اگر نامش در فلان لیست باشد، گزینش و استخدامی را از دست خواهد داد، نسل جدید اما دغدغههای دیگری دارد. درصدی از آن فقط به فکر مهاجرت است و درصدی دیگر اصلاً مفهوم «آینده» را در ذهن خود کشته است.
راهکارهای اصلی بارها گفته شدهاند و نمیتوان چیز زیادی در مورد آنها افزود: به رسمیت شناختن مطالبات، اجازه برای زندگی معمولی تمام شهروندان این ملت، انتخابات و رسانه آزاد، اصلاح ساختار بروکراسی، ارتباط مؤثر و تعاملی با جهان. چارهای هم برای ساختن کشورمان نداریم جز اینکه با همه اختلاف نظرها، کنار هم قرار بگیریم. اگر تصمیمگیران، تصمیمات سخت بگیرند، تردید نکنید همه گروههایی که «ایران» و مردم این سرزمین برایشان اهمیت دارند، پای این تصمیمها کمک خواهند کرد و فرصتهای عملی برای ساختن آیندهای درخشان خواهیم داشت.
برچسب ها :ایران ، تحلیل ، سبزوار ، مهسا امینی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰