کد خبر : 6575
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 اسفند 1393 - 9:10
-

کلیدر را ده‌روزه خواندم…

سبزواریان – فرهاد ترابی: چراغ‌ها یکی‌یکی روشن می‌شوند و تیتراژ پایانی آرام‌آرام محو می‌شود. نای بلند شدن ندارم. خیلی‌ها چون من، در صندلی سینما فرورفته‌اند. دلم را در روستای مصر جاگذاشته‌ام. در میان سکوت و سراب کویر، حیران مانده‌ام. ملودی زیبای محمدرضا علیقلی در گوشم زنگ می‌زند. مبهوت این‌همه عظمت و شکوهم. می‌خواهم یک‌بار دیگر

farhad-torabi02سبزواریان – فرهاد ترابی: چراغ‌ها یکی‌یکی روشن می‌شوند و تیتراژ پایانی آرام‌آرام محو می‌شود. نای بلند شدن ندارم.

خیلی‌ها چون من، در صندلی سینما فرورفته‌اند. دلم را در روستای مصر جاگذاشته‌ام. در میان سکوت و سراب کویر، حیران مانده‌ام. ملودی زیبای محمدرضا علیقلی در گوشم زنگ می‌زند.

مبهوت این‌همه عظمت و شکوهم. می‌خواهم یک‌بار دیگر «خیلی دور، خیلی نزدیک» را ببینم. بار اول در دنیای فیلم خودم را رها کردم و همراه با دکتر عالم، از ازدحام سرسام‌آور پایتخت به آرامش اساطیری کویر پناه بردم و این بار می‌خواهم راه رفته را با کشف و شهود همراه سازم و رمزگشایی کنم از زبان استعاری تنیده شده، در تاروپود فیلم.

بار دوم که چراغ‌های سینما روشن می‌شود؛ دلم می‌خواهد برخیزم و در چشمان خیره مانده بر پرده بگویم: خانم‌ها، آقایان یکی از دو خالق این سمفونی بی‌نظیر، همشهری من است. باور کنید او متولد اول خرداد ۱۳۴۹ سبزوار است.

او از تبار بیهقی‌ها و شریعتی‌ها و دولت‌آبادی‌هاست… او فیلم‌نامه‌نویس محجوب و نازنین سینمای ایران است…

او که در کلکسیون افتخاراتش از سیمرغ بلورین و تندیس زرین گرفته تا فیل نقره‌ای هندوستان را برای فیلم‌نامه «کودک و فرشته» دارد؛ محمدرضا گوهری است، دردانه‌ای از اقیانوس بی‌انتهای ادب و فرهنگ و هنر سبزوار بزرگ…

mohammad-reza-govhari-01

[divider]

so-close-so-far01

خیلی دور، خیلی نزدیک – کارگردان رضا میرکریمی – سال ۱۳۸۳

*جناب آقای گوهری خیلی ممنون از وقتی‌که در اختیار ما گذاشتید. برای اولین سؤال به انجمن سینمای جوان سبزوار برویم و حال و هوای آن سال‌ها. از اساتید خودتان در انجمن بگویید و تأثیری که انجمن در شکل‌گیری علاقه‌ی شما به سینما داشت؟ از هم‌دوره‌ای‌های آن دوران؟

سلام… تاریخ‌ها را شاید به‌درستی نگویم، اما اگر اشتباه نکنم ورودی سال ۱۳۶۷ انجمن سینمای جوان سبزوار هستم. دو ترم باید می‌خواندیم که من یک ترم خواندم و ترم دوم را نتوانستم ادامه دهم؛ چون همان سال دانشکده سینما تئاتر در رشته سینما قبول شدم. از اساتید آن زمان استاد عزیز جناب آقای میرقطبی هستند؛ که از محضر ایشان بهره‌ها بردم. اولین بار نام کتاب «فن شعر» ارسطو را از زبان ایشان شنیدم و می‌دانید که «فن شعر» کتاب مرجع فیلم‌نامه نویسان است. از دوستان سبزواری که به سینما علاقه‌مند بودند و در فلکه کوچک میدان مخابرات می‌نشستیم و دراین‌باره حرف می‌زدیم؛ آقایان سرپوشی و اقبالی هستند. آقای قاسم رباط سرپوشی به گمانم همچنان در انجمن فعالیت می‌کنند و آقای حسین اقبالی را گاه‌گداری در تهران می‌بینم.

*چطور شد که در دانشکده گرایش فیلم‌نامه را انتخاب کردید؟ از اساتید و هم‌دوره‌ای‌هایتان در دانشکده بگویید؟

قبل از ورود به دانشکده در کنار علاقه‌مندی به سینما، علاقه زیادی به ادبیات داشتم. شاید ترکیب این دو من را به‌سوی فیلم‌نامه‌نویسی کشاند. از چهره‌هایی که بعدها در عرصه سینما حضور پررنگی داشتند و هم‌دوره بودیم می‌توان از محمدعلی باشه‌آهنگر، ابراهیم حاتمی کیا، مرحوم ابراهیم اصغر زاده، بیژن میرباقری، بایرام فضلی (فیلم‌بردار) نام برد و از اساتید هم مرحوم هوشنگ طاهری، مرحوم هدی نیا، مرحوم هوشنگ کاووسی، ناصر زراعتی، مسعود اوحدی، جمال میرصادقی و منصور براهیمی …

*یک فیلم‌نامه‌نویس قاعدتاً یک رمان‌خوان حرفه‌ای است. از رمان‌ها و داستان‌های موردعلاقه‌ی خودتان بگویید؟ از رمان‌ها و نویسندگانی که از آن‌ها الهام گرفته‌اید؟ از محمود دولت‌آبادی همشهری بزرگمان بگویید؟ با کدام اثر ایشان لحظات خوشی را تجربه کرده‌اید؟

رمان که زیاد خوانده‌ام. از شانزده‌سالگی تا هم‌اکنون رمان خوانده‌ام و می‌خوانم و اسامی زیادی است؛ اما برای من هر دوره از زندگی‌ام یک رمان‌نویس شاخص بوده… در یک دوره مارکز… گراهام گرین… داستایوسکی… کوندرا… صادق هدایت… گلشیری…
عادت دارم تمام آثار یک نویسنده را پشت سر هم بخوانم؛ برای همین هر سال برایم سال یک نویسنده است. در کنار رمان‌های دیگری که می‌خوانم. سال گذشته مخصوص موراکامی بود… سال قبل اورهان پاموک… امسال اروین یالوم و امیدوارم صدسال دیگر هم عمر کنم و همین‌طور رمان بخوانم و اما دولت‌آبادی بزرگ…
خوب خاطرم هست تابستان سال دوم دانشکده، یک ماهی زودتر به تهران آمدم و شروع کردم به خواندن آثار استاد… کلیدر را ده‌روزه خواندم… دقیقاً روزی یک جلد… و بقیه آثار ایشان… آن تابستان متعلق به دولت‌آبادی بود. دو سه سال پیش جای خالی سلوچ را دوباره خواندم و الآن خیلی دوست دارم کلیدر را یک‌بار دیگر بخوانم، که متأسفانه فرصتش پیش نمی‌آید. حقیقت این است که من از دوباره خواندن رمان‌ها بیشتر درس می‌گیرم؛ بخصوص اگر از خواندن دفعه اول چند سالی گذشته باشد.

*شما هم به این گفته اعتقاد دارید که دیگر موضوع جدیدی برای قصه‌ها نمانده و این پرداخت یک فیلم‌نامه است که می‌تواند آن را از قصه‌ای مشابه، متمایز کند؟

اگر اشتباه نکنم در کتاب مرحوم سید حسینی «مکتب‌های ادبی» یکی از کلاسیک‌ها می‌گوید: «نکته مهم در زندگی بشر این است که همه‌چیز گفته‌شده، حال شیوه گفتن مهم است.» این جمله را نقل به مضمون گفتم، اما حقیقت این است که شیوه گفتن جدای ازآنچه می‌خواهیم بگوییم نیست؛ پس اگر شیوه و محتوا را از هم جدا ندانیم، همه حرف‌ها تازه است.

*شما یک طرح کلی برای کارهایتان دارید و بر مبنای آن جلو می‌روید، یا نه در طول کار این آدم‌ها و قصه هستند که شمارا جلو می‌برند؟ منظورم این است که شما با خودتان قرار می‌گذارید که باید در این فیلم‌نامه این حرف‌ها را بزنم، یا اینکه می‌گذارید قصه راه خودش را برود؟

هر دو…ابتدا یک طرح کلی، اما در ادامه جزییات در طول راه پدید می‌آید.

so-close-so-far02

خیلی دور، خیلی نزدیک – کارگردان رضا میرکریمی – سال ۱۳۸۳

*«خیلی دور خیلی نزدیک» را چند بار دیده‌ام و همیشه به نبوغ نویسنده‌اش آفرین گفته‌ام. نقدی هم در صفحه نقد خوانندگان ماه‌نامه فیلم همان سال نوشتم، با عنوان «حادثه‌ای به نام خودآگاهی» جزئیات فیلم و آن فضای کویری و آدم‌ها و بچه‌ی مریض و مرد بنزین‌فروش و زیرخاک کردن آن بنز لوکس، از کجای ذهن و ضمیر شما آمده بودند؟ چند درصد جزئیات در اجرا شکل‌گرفته و چند درصد در هنگام نوشتن خلق‌شده بود؟ مثلاً جراحی که با تلسکوپ به‌جای دیدن ستاره‌ها، مردم کوچه و خیابان را نگاه می‌کند؟

پدر مرحومم کامیون‌دار بود و البته راننده کامیون. تابستان‌ها با او هم‌سفر می‌شدم. مسیری که او در بیشتر موارد طی می‌کرد کویر لوت و نمک بود. از معدنی در نزدیک بیرجند مواد معدنی بار می‌زدیم و به بندرعباس می‌بردیم و این مسیر را از دل کویر عبور می‌کردیم. صبح زود از معدن راه می‌افتادیم و با سرعت ۳۰ کیلومتر در ساعت، کویر را به سمت جنوب می‌رفتیم تا خود را به جاده راور به کرمان می‌رساندیم.
طی این مسیر، یک روز تا غروب طول می‌کشید. در تمام این مدت نه یک آدم می‌دیدم و نه یک ماشین… فقط سکوت کویر… من هم از پنجره به بیرون خیره می‌شدم و خیال‌پردازی می‌کردم. حتماً این‌ها در نوشتن «خیلی دور خیلی نزدیک» مؤثر بوده است.
در فیلم‌نامه تقریباً به همه جزییات اشاره می‌کنم و آن صحنه نگاه کردن به مردم از تلسکوپ هم در فیلم‌نامه آمده بود.

*شما کارهای شاخصی مثل «یه حبه قند» و «خیلی دور خیلی نزدیک» را با رضا میرکریمی کارکرده‌اید! این زبان مشترک از کجا می‌آید؟ ایده‌ها را ایشان می‌دهد یا پیشنهاد خود شماست؟ از اول نوشتن فیلم‌نامه، ایشان هم درگیر کار می‌شود؛ یا فیلم‌نامه نهایی را به او می‌دهید؟

در هر دو مورد ایده اولیه متعلق به میرکریمی بود، اما نگارش در مراحل بعد مشترک صورت می‌گرفت.

Farzande-Khak-01

فرزند خاک – کارگردان محمدعلی باشه‌آهنگر – سال ۱۳۸۶

*دوستی با محمدعلی باشه‌آهنگر، شما را به سمت سینمای دفاع مقدس کشاند؛ یا یک علاقه‌ی شخصی؟!

هر دو… در دوران دبیرستان سه تن از همکلاسی‌هایم به نام‌های محمود فتاحی، جعفر تشکری و مشتاقی شهید شدند. در فاصله سالهای سوم و چهارم دبیرستان… محمود پسر شیطان و بازیگوشی بود. یک‌بار شیر بخاری کلاس را طوری تنظیم کرد که با ورود معلم ناگهان گر بگیرد. جعفر آرام و مؤدب که همیشه مراقب بود، لباس‌هایش تمیز باشد و واکس کفش‌هایش فراموش نمی‌شد. اولین بار ست کردن رنگ لباس‌ها را از او به خاطر دارم. مشتاقی هم مظلوم و آرام با لبخندی همیشه بر لب…
روزی که محمود فتاحی با چند تن از دوستان می‌خواستند به جبهه اعزام شوند؛ همه دور فلکه زند جمع شده بودیم. برادر بزرگ‌تر محمود تازه شهید شده بود. حواسم به محمود بود. سوار موتور یکی از بچه‌ها شد و دوری در شهر زد و مجدداً کنار ما نزدیک میدان پیاده شد. شاید می‌دانست که دیگر سبزوار را نمی‌بیند.
پایان‌نامه فارغ‌التحصیلی‌ام را با موضوع «فیلم‌نامه در سینمای دفاع مقدس» به شهید محمود فتاحی تقدیم کردم.

*با «فرزند خاک» سیمرغ بلورین و تندیس زرین گرفتید. از طعم سیمرغ بگویید؟ بعضی وقت‌ها سیمرغ گرفتن هنرمند را محتاط می‌کند، شما چطور با این قضیه کنارمی‌آیید؟!

طعم خاصی ندارد، اما اینکه فیلم مورد استقبال منتقدین و مردم قرار بگیرد لذت‌بخش است و خستگی از تن آدم بیرون می‌رود.

*ایده‌ی زنبورهای عسلی که نیش می‌زنند و می‌میرند؛ در طول نوشتن ملکه مطرح شد؛ یا از اول قرارتان این بود که روی این موضوع مانور بدهید؟

از ابتدا قرار بر این بود.

* خیلی‌ها که مخصوصاً در حوزه‌ی فیلم کوتاه کار می‌کنند، این تصور را دارند که با یک ایده‌ی بکر می‌شود یک شاهکار ساخت، اما در عمل همیشه این‌طور نیست. به نظر شما چرا یک ایده‌ی ناب نمی‌تواند یک اثر ممتاز خلق کند، ولی در مقابل یک ایده‌ی نه‌چندان درخشان مانند یک حبه قند می‌تواند یک شاهکار خلق کند؟

البته مورد فیلم کوتاه و فیلم سینمایی باهم فرق می‌کند…ایده در فیلم کوتاه نسبت به فیلم سینمایی می‌تواند برگ برنده مؤثرتری باشد. در فیلم کوتاه با یک ایده خوب شاید بتوان گفت؛ یک‌سوم راه را رفته‌اید، اما در فیلم سینمایی تازه اول راهید!

ye-habbe-qand-01

یه حبه قند – کارگردان رضا میرکریمی – سال ۱۳۸۹

*در «یه حبه قند»، ما با یک مینیاتور ظریف روبه‌رو هستیم؛ که هر چیز سر جای خود قرارگرفته است. از فضای خانه و حیاط گرفته تا آدم‌ها و بچه‌ها و حتی سوراخ در دستشویی. این‌همه جزئیات را در هنگام اجرا به فیلم‌نامه اضافه می‌کنید، یا در هنگام نوشتن؟ به نظرمی رسد آن دکور و فضاست که این جزئیات را ایجاب می‌کند!

فقط همین‌قدر بگویم که بعضی‌ها گمان می‌کردند، بازیگران سر صحنه بداهه کارکرده‌اند، درصورتی‌که تمام جزییات حتی مسیری که گربه باید حرکت می‌کرد هم در فیلم‌نامه نوشته‌شده بود.

*اگر گفته شود آثار محمدرضا گوهری را می‌توان در حوزه سینمای معناگرا دسته‌بندی نمود، شما آن را می‌پذیرید؟

نه…اصطلاح سینمای معناگرا را دوست ندارم.

*از نون نوشتن بگویید! دستمزد یک فیلم‌نامه‌نویس در سینمای ایران، اصلاً قابل قیاس با کشورهای دیگر نیست، به نظر شما چرا همیشه عرصه قلم و نوشتن در این سرزمین نادیده گرفته می‌شود؟

نمی‌دانم…از مسئولین فرهنگی باید پرسید.

*در کدام محله سبزوار بزرگ شده‌اید؟ تابه‌حال شده در فیلم‌نامه‌هایتان از فضا و اتمسفر سبزوار استفاده کنید؟

در سه محله… تا ابتدای مدرسه در فلکه زند، از مدرسه تا راهنمایی، چهارراه عظیمیان، از راهنمایی تا پایان دبیرستان خیابان دکتر فاطمی.
تابه‌حال نه… اما طرح فیلم‌نامه سینمایی نوشته‌ام با نام «پدران» که کار اول کارگردان است و قصه‌اش در یکی از شهرهای خراسان می‌گذرد. به او توصیه کرده‌ام سری به سبزوار بزند، اما خودش قوچان و درگز را بیشتر می‌پسندد.

*از سینما بهمن سبزوار بگویید، از فیلم‌های خوب دهه شصت، سینما زیاد می‌رفتید؟ دوغ‌فروش جلو سینما را یادتان هست؟!

بله سینما می‌رفتیم. «یتی غول قرن بیستم» و فیلم‌های بروسلی و فیلم‌های اولیه مخملباف. راستش دوغ‌فروش را نه… اما آنکه داخل سالن راه می‌رفت و آجیل می‌فروخت را به خاطر دارم.

*به‌عنوان یک سبزواری تا حالا شده به فکر اقتباسی از داستان‌های تاریخ بیهقی بیفتید؟

راستش دروغ چرا… نه!

rokh-divane-01

رخ دیوانه – کارگردان ابوالحسن داوودی – سال ۱۳۹۳

*بحث مفصل در مورد «رخ دیوانه» پدیده امسال جشنواره فیلم فجر را به‌وقت اکران این فیلم موکول می‌کنیم و همین‌جا هم قول آن را از شما می‌گیریم. اما سؤالم در مورد این فیلم این است که چرا رخ دیوانه؟ در مورد وجه‌تسمیه‌ی این اثر اگر امکان دارد توضیح دهید؟ رخ یا همان قلعه در شطرنج می‌تواند مساوی یا کیش‌ومات را در لحظات آخر رقم بزند، آیا همین موضوع مدنظر شما بوده است؟ رابطه این اسم را با دنیای مجازی در چه می‌بینید؟

بله. رخ دیوانه… یا همان رخ فداکار…
در انتهای بازی حالتی پیش می‌آید که فقط رخ و شاه می‌مانند و شاه در موقعیتی قرار دارد که اگر مهره دیگری در زمین نباشد؛ بازی مساوی می‌شود؛ بنابراین رخ خود را در موقعیتی قرار می‌دهد که حریف او را بزند… فداکاری می‌کند؛ اما من معنی دیوانه‌وار بودن این حرکت در نظرم بود.

*الآن مشغول چه‌کاری هستید؟

فعلاً هیچی…

**عذر می‌خواهم خسته شدید. صحبت کردن با فیلم‌نامه‌نویسی که چندین اثر درخشان در کارنامه دارد، در این مجال اندک میسر نمی‌شود، اما «آب دریا را اگر نتوان کشید…هم به‌قدر تشنگی باید چشید»، در پایان اگر حرف و کلامی هست که دلتان می‌خواهد به همشهریان سبزواری بگویید بفرمایید!

مخلص شما و همه همشهری‌های عزیزم… حرفی نیست. سلام به همشهری‌ها برسانید. فرصتی بود که یاد گذشته کنیم!

[divider]

به کمند گفتگو افکندن فیلم‌نامه‌نویس کم‌گوی و گزیده گوی سینمای ایران که ترجیح می‌دهد به‌جای گفتگو، در خلوت خود رمان بخواند و شاهکار خلق کند؛ فقط با نام سبزوار و سبزواریان ممکن بود. نامی که او را سوار بر کامیون پدر مرحومش به دوران خوش کودکی برد و دیداری تازه کرد با همکلاسی‌های شهیدش: محمود فتاحی، جعفر تشکری و مشتاقی…

بدیهی‌ست اگر این مصاحبه، حضوری بود؛ با سوال و جواب‌های چالشی پربارتر می‌شد، که این نقیصه را بر ما ببخشایید.

خالق فیلم‌نامه‌های «خیلی دور خیلی نزدیک»«ملکه»«فرزند خاک»«یه حبه قند»«رخ دیوانه»«کودک و فرشته» و… فضای این گفتگوی مکتوب را معطر کرد به نام مردان مردی که آبروی سبزوار و سبزواریان هستند. ما هم این مصاحبه را با افتخار تقدیم می‌کنیم به ارواح مطهر این سه شهید والامقام و شهدای سرافراز سبزوار بزرگ…

آقای نویسنده چقدر خوشبختیم که در شهر و زمانه‌ای نفس می‌کشیم که گوهرهایی چون تو دارد. محمدرضا گوهری نازنین! ما به تو می‌بالیم… صدسال عمر کن و رمان بخوان و برایمان بنویس و بنویس…

«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد…وجود نازکت آزرده گزند مباد»

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 12 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۱۲
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ناشناس سه شنبه , ۱۹ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۳:۵۸

سلام
– خیلی عالی بود. دست آقای ترابی درد نکند که این مصاحبه های خوب را می گیرد. و دستش درد نکند که سبزواری ها را کشف می کند و معرفی می کند.
– فقط یه از این افراد که بخواهید و تلاش کنید که ارتباط این سبزواری ها را با سبزوار برقرار کنید. مثلا از آنها بخواهید به سبزوار بیایند و برای بچه ها صحبت کنند و نشست گپ و گفتی بذارند. برای بچه های سبزوار خیلی خوبه و موجب رشد بچه ها می شود

ناشناس سه شنبه , ۱۹ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۱:۳۸

آفرین.سبزواریان همین جوری ادامه بده.

رضایی چهارشنبه , ۲۰ اسفند ۱۳۹۳ - ۸:۴۳

درود بر سبزوار و این دردانه های بی نظیرش

سبزواری چهارشنبه , ۲۰ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۳:۳۹

ممنون از آقای ترابی عزیز با این دوتا مصاحبه خوبشون
من واقعا نمیدونستم این دو تا عزیز سبزواری هستن و باعث فخر ما هستن
کاش به بقیه اقشار هم توجه بشه. ما سبزواریهای زیادی داریم که در بالاترین سطوح فعالیت دارن
نویسنده روزنامه نگار عکاس سیاستمدارو …..

سبزواری2 چهارشنبه , ۲۰ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۶:۱۳

مصاحبه عالی……عکس های انتخابی عالی…..سبزواریان متعالی

غلامی پنجشنبه , ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۲:۲۷

خداییش چطوری ده روزه خونده کلیدر رو؟
این اقای گوهری اینقدر کاردسته چزا یه فیلم درست حسابی نمیاره سبزوار
مثلاً فیلمنامه نویسه که

ناشناس پنجشنبه , ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۶:۵۵

فیلمنامه نویسه. کارگردان یا تهیه کننده که نیستن

قاسم پنجشنبه , ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۷:۴۳

وقتی میتونه ده روزه بخونه سیمرغ بلورین و فیل نقره ای می گیره وگرنه چرا به من و تو نمیدن غلامی جون….در ضمن یه فیلم خوب به سبزوار نمیاره باز چه صیغه ایه مگه مدیر سینما بهمنه!!!!!در ضمن این همه فیلم خوب میاد و میره بیست نفر توی سبزوار متوجه نمیشن…..

غلامی جمعه , ۲۲ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۳:۲۰

میگم چرا یه فیلم خوب نمیاره تو سبزوار بسازن

ناشناس جمعه , ۲۲ اسفند ۱۳۹۳ - ۷:۱۲

آقا شما که ارتباط تان با سبزواری ها برقرار شده لطفا این ارتباطات را قطع نکنید.
و به آنها هم بگید که ارتباطشان را با سبزوار قطع نکنند. مثلا چرا همین دوستان سالی یکی دو بار به شهرشان نمی آیند. اگر این دوستان سالی یکی دو بار به سبزوار بیان و مثلا برای بچه های انجمن سینمای جوان و کلا برای بچه های فرهنگی شهر جلسه و نشست بگذارند خیلی خوبه و موجب رشد بچه ها و شهر می شود. شما این کار را بکنید

شهرام شنبه , ۲۳ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۴:۳۷

دمتون گرم…..

سبزواری چهارشنبه , ۱۲ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۶

رخ دیوانه هم خوب داره میفروشه
بیارین واسه سبزوار

نظرات بسته شده است.