کد خبر : 4407
دیدگاه‌ها برای کیست این پنهان مرا در جان و تن بسته هستند
تاریخ انتشار : شنبه 22 آذر 1393 - 20:04
-

کیست این پنهان مرا در جان و تن

یاهو کیست این پنهان مرا در جان و تن؟  //  کز زبان من همی گوید سخن این که گوید از لب من راز کیست  //  بنگر این صاحب آواز کیست؟ در من این سان خودنمائی می کند  //  ادّعای آشنائی می کند کیست این گویا وشنوا در تنم؟  //  باورم یا رب! نیاید کاین منم

یاهو

karbalaکیست این پنهان مرا در جان و تن؟  //  کز زبان من همی گوید سخن

این که گوید از لب من راز کیست  //  بنگر این صاحب آواز کیست؟

در من این سان خودنمائی می کند  //  ادّعای آشنائی می کند

کیست این گویا وشنوا در تنم؟  //  باورم یا رب! نیاید کاین منم

متصل تر با همه دوری به من  //  از نگه با چشم و از لب با سخن

خوش پریشان با منش گفتارهاست  //  در پریشان گویی اش، اسرارهاست

***

باز ساقی گفت تا چند انتظار  //  ای حریف لاابالی! سر برار

ای قدح پیما! برآ، هویی بزن  //  گوی چوگانت، سرم، گویی بزن

چون به موقع، ساقی اش درخواست کرد  //  پیر میخواران زجا، قد راست کرد

زینت افزای بساط نشأتین  //  سرور و سرخیل مخموران حسین (ع)

گفت: آن کس که می جویی منم  //  باده خواری را که می گویی، منم

شرط هایش را یکایک گوش کرد  //  ساغر می را تمامی، نوش کرد

باز گفت: از این شراب خوش گوار  //  دیگر گر هست، یک ساغر بیار

***

روی در میدان این دفتر کنم  //  شرح میدان رفتن شه کنم

چون که خود را یکّه وتنها بدید  //  خویش را دور از تن ها بدید

قد برای رفتن از جا راست کرد  //  هر تدارک خاطرش می خواست کرد

خواهرش برسینه و برسر زنان  //  رفت تا  گیرد برادر را عنان

در قفای شاه رفتی هر زمان  //  بانگ مهلا مهلااش بر آسمان

کای سوار سرگران! کم کن شتاب  //  جان من! لختی سبک‌تر زن، رکاب

پس ز جان بر خواهر استقبال کرد  //  تا رُخَش بوسد، الف  را دال کرد

هم چو جان خود، در آغوشش کشید //  این سخن آهسته بر گوشش کشید

کای عنان گیر من! آیا زینبی؟  //  یا که آه دردمندان در شبی؟

پیش پای شوق، زنجیری مکن  //  راه عشق است این، عنان گیری مکن

جان خواهر در غمم زاری مکن  //  با صدا بَهرَم عزاداری مکن

هست بر  من ناگوار و ناپسند  //  از تو زینب گر صدا گردد بلند

هر چه باشد تو علی (ع) را دختری  //  ماده شیرا!! کی کم از شیر نری؟

با زبان زینبی شاه آن چه گفت  //  با حسینی گوش، زینب می شنفت

با زبانِ دیگر، این آواز نیست //  گوشِ دیگر، مَحرم  این راز نیست

گفت زینب در جواب آن شاه  را //  کای فروزان کرده مهر و ماه را!

عشق را، از یک مَشِمیه زاده ایم  //  لب به لب یک پستان غم، بنها ده ایم

تا کنیم این راه را مستانه طی  //  هر دو از یک جام،خوردَستیم مِی

تو شهادت جُستی ای سبط رسول  //  من اسیری را به جان کردم قبول

گنجینه الاسرار – عمان سامانی  (ارسال : احمد گلباز)

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بسته شده است.