آقای رئیس! چه کسی خجالت بکشد؟

آقای رئیس! چه کسی خجالت بکشد؟

حرف‌های دیگری را می‌خواستم بزنم؛ اما ماجرا، چنان غم و بغضی را روی دلم تلنبار کرد که از نوشتن هر چیز دیگری جز این پشیمان شدم! یادم هست درجایی، مسئولان شهرستان همراه آقای فرماندار آمده بودند در مسجدی و به خواسته‌های مردم پاسخ می‌دانند. فردی از روی ناآگاهی و عدم تسلط روی آنچه می‌گوید، نکته‌ای

همیشه برای نماز اول وقت، کلاسم را تعطیل می‌کنم

همیشه برای نماز اول وقت، کلاسم را تعطیل می‌کنم

هنوز وارد ششتمد نشده، دورتر از جاده، چوپانی را دیدم که کار غریبی می‌کرد! گوسفندان مشغول بودند و او هم روی تخته‌سنگی نشسته بود. چوب چوپانی به یک دست داشت و کتابی به دست دیگرش. نزدیک‌تر که شدم، شناختمش؛ معلم و استادم در دانشگاه، دکتر ولی‌الله ملکوتی‌فر. مزاحم خلوتش نشدم اما آرزویی به دلم آمد.