
رسانهای به نام تاکسی
بعد از مدتها سوار تاکسی شدم، پیرزنی داخل تاکسی بود که مسیرش به یکی از بانکهای سطح شهر ختم میشد. به راننده تاکسی گفت: مادر بانک را رد نکنی، راننده تاکسی گفت: نه مادرم حواسم هست. در طول مسیر این جمله را چندین بار تکرار کرد. به بانک مقصد رسیدیم پیرزن خواست از تاکسی پیاده