بابا – آب – نداریم…
سبزواریان – فرهاد ترابی: وقتی قرار شد در مورد آب یادداشتی بنویسم از خودم خجالت کشیدم. شرم کردم از وجود بیمانندی که من و ما هیچوقت هوایش را نداشتهایم. یاد زمانی افتادم که در همین سبزوار کویری و تشنه وقتی زیر دوش آب میرفتیم، میزدیم زیر آواز و ابوعطا میخواندیم و آب هم مویهکنان میرفت