داستان کوتاه: بعد از مردن

داستان کوتاه: بعد از مردن

سبزواریان – اعظم اسراری: یک ردیف جلوتر، دختربچه از بین دو صندلی، سرش را برگردانده بود طرف او و نگاهش می‌کرد. سرش را چرخاند و از شیشه‌ی کنارش بیرون را نگاه کرد، اما با توقف اتوبوس دوباره، بدون خواست خودش به دختربچه زل زد. دخترک همان‌طور که در بغل مرد دور می‌شد برگشت و تا