حیاط خلوت
گزارشی از وضعیت ابارش و فاجعهای که در انتظار این منطقه زیبا و ارزشمند است
گزارشی از وضعیت ابارش و فاجعهای که در انتظار این منطقه زیبا و ارزشمند است
مانند کلاس درسشان آرام حرف میزدند. شمرده. حرف کشیدن از ایشان کار دشواری بود. پیشنهاد میکنم آنان که کم رو و خجالتی تشریف دارند به کار روزنامهنگاری بپردازند. آدم را مجبور میکند روی کم را کنار بگذارد و حرفش را بزند! دانشگاه خدمتشان رسیدم. همان توی کلاس درس بساط چایشان به راه بود. با روی
سخت قبول کرد که بنشیند و حرف بزند. میگفت وقتی فایدهای ندارد، چرا حرف بزنم. اصرار که کردم، به لطف پذیرفت. یک آدم کاملاً دوستداشتنی. خانه و خانواده و فامیل دوست. کار با سنگ را اولین و آخرین بار در سبزوار از ایشان دیدم. کارهایی بسیار زیبا که جای دیگر ندیدهام. عکاس خبرهای است و
از آن جوانهای خونگرم و باحال قدیمی است. الآن ریشی سفید کرده و مویی اما دلش و خودش پر اند از شور و انرژی. خیلی صمیمانه توی مغازهاش نشستیم به حرف زدن. هم خودش و هم آلبوم عکسهایش دنیایی هستند. یک آرشیو بسیار عالی از عکس دارد و فیلم. جزو اولین هندبالیستهای سبزوار بوده و
صرف دیدن و خواندن کاریکلماتورهایش، گرمت میکند. هر جور خواستم برای عکس گرفتن انرژی گذاشت و ژست گرفت. خیلی راحت پذیرفت که چنددقیقهای با او باشیم. میگفت: شوخی پیر شدیم و جدی میمیریم! سوگخندی بالاتر از این؟ میگفت: فرزند سومم که به دنیا آمد چهارپایه تابوتم کامل شد! میگفت: بعضی از مدیران با طناب ارزشیابی
دکتر شریعتی معتقد است که شیعه، مذهب مسئولیت است و اگر شیعیان به مسئولیتهای خودشان آگاه باشند، امروز «اوقات فراغت» ترکیبی بود بیمعنا! در باب پیدایش تشیع در اسلام، دیدگاههای مختلفی وجود دارد؛ عدهای میگویند تشیع عارضهای بوده بر جامعه اسلامی. برخی معتقدند عبدا… بن سبأ و فعالیتهای سیاسی او موجب پدید آمدن تشیع شده
شاید اگر بگویم همه شهر او را میشناسند، دروغ نگفته باشم. از آن آدمها که بودن با او خستهات نمیکند. اهل تکلف و تعارف نیست و خیلی راحت حرف میزند. پشت تریبون هم که میرود لهجهاش عوض نمیشود. فرهنگ سبزوار را دوست دارد و شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی را به لهجه سبزواری برگردانده؛ خودش
الداغی شعر را میشناسد و میتواند ایهام بیافریند و از استعاره و تشبیه استفاده کند اما انگار حوصله اینجور کارها را ندارد. مستقیم میرود سر اصل مطلب. بیپرده و بیچتر زیر باران میرود؛ راحت! خیلی جاها حرفهایش آنقدر بیریا است که انگار بدون استفاده از زبان شعر دارد با تو حرف میزند: به گمانت که
سبزواریان – حمید ابارشی: روزی که اتوبوس پشت اتوبوس از جاده مشهد به سمت سبزوار میآمد را یادم هست. چه چهرههایی! سیاه و لاغر و آب رفته! من دنبال دیدن یکی از دوستانم بودم. اسم هم میبرم. جابر استیری! فوتبالیست بود و شر و شوری داشت. الآن هم که دبیر ورزش است و مربی فوتبال و