حیاط خلوت

حیاط خلوت

گزارشی از وضعیت ابارش و فاجعه‌ای که در انتظار این منطقه زیبا و ارزشمند است

افتخارم به شاگردی شهید مطهری است و مفتح و دکتر حائری یزدی و حلال آشتیانی

افتخارم به شاگردی شهید مطهری است و مفتح و دکتر حائری یزدی و حلال آشتیانی

مانند کلاس درسشان آرام حرف می‌زدند. شمرده. حرف کشیدن از ایشان کار دشواری بود. پیشنهاد می‌کنم آنان که کم رو و خجالتی تشریف دارند به کار روزنامه‌نگاری بپردازند. آدم را مجبور می‌کند روی کم را کنار بگذارد و حرفش را بزند! دانشگاه خدمتشان رسیدم. همان توی کلاس درس بساط چایشان به راه بود. با روی

صبوری‌های همسرم، شرمنده‌ام می‌کند…

صبوری‌های همسرم، شرمنده‌ام می‌کند…

سخت قبول کرد که بنشیند و حرف بزند. می‌گفت وقتی فایده‌ای ندارد، چرا حرف بزنم. اصرار که کردم، به لطف پذیرفت. یک آدم کاملاً دوست‌داشتنی. خانه و خانواده و فامیل دوست. کار با سنگ را اولین و آخرین بار در سبزوار از ایشان دیدم. کارهایی بسیار زیبا که جای دیگر ندیده‌ام. عکاس خبره‌ای است و

آمدم؛ دیدم دنیا جای بدی نیست؛ ماندم!

آمدم؛ دیدم دنیا جای بدی نیست؛ ماندم!

از آن جوان‌های خونگرم و باحال قدیمی است. الآن ریشی سفید کرده و مویی اما دلش و خودش پر اند از شور و انرژی. خیلی صمیمانه توی مغازه‌اش نشستیم به حرف زدن. هم خودش و هم آلبوم عکس‌هایش دنیایی هستند. یک آرشیو بسیار عالی از عکس دارد و فیلم. جزو اولین هندبالیست‌های سبزوار بوده و

زنده شور خانه

زنده شور خانه

صرف دیدن و خواندن کاریکلماتورهایش، گرمت می‌کند. هر جور خواستم برای عکس گرفتن انرژی گذاشت و ژست گرفت. خیلی راحت پذیرفت که چنددقیقه‌ای با او باشیم. می‌گفت: شوخی پیر شدیم و جدی می‌میریم! سوگخندی بالاتر از این؟ می‌گفت: فرزند سومم که به دنیا آمد چهارپایه تابوتم کامل شد! می‌گفت: بعضی از مدیران با طناب ارزشیابی

کاش اقلاً می‌دانستیم که چقدر نمی‌دانیم!

کاش اقلاً می‌دانستیم که چقدر نمی‌دانیم!

دکتر شریعتی معتقد است که شیعه، مذهب مسئولیت است و اگر شیعیان به مسئولیت‌های خودشان آگاه باشند، امروز «اوقات فراغت» ترکیبی بود بی‌معنا! در باب پیدایش تشیع در اسلام، دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد؛ عده‌ای می‌گویند تشیع عارضه‌ای بوده بر جامعه اسلامی. برخی معتقدند عبدا… بن سبأ و فعالیت‌های سیاسی او موجب پدید آمدن تشیع شده

بنویس عمرش را برای سبزوار گذاشت و چیزی برای خودش نخواست!

بنویس عمرش را برای سبزوار گذاشت و چیزی برای خودش نخواست!

  شاید اگر بگویم همه شهر او را می‌شناسند، دروغ نگفته باشم. از آن آدم‌ها که بودن با او خسته‌ات نمی‌کند. اهل تکلف و تعارف نیست و خیلی راحت حرف می‌زند. پشت تریبون هم که می‌رود لهجه‌اش عوض نمی‌شود. فرهنگ سبزوار را دوست دارد و شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی را به لهجه سبزواری برگردانده؛ خودش

موسیقی؛ شعر؛ زندگی…

موسیقی؛ شعر؛ زندگی…

الداغی شعر را می‌شناسد و می‌تواند ایهام بیافریند و از استعاره و تشبیه استفاده کند اما انگار حوصله این‌جور کارها را ندارد. مستقیم می‌رود سر اصل مطلب. بی‌پرده و بی‌چتر زیر باران می‌رود؛ راحت! خیلی جاها حرف‌هایش آن‌قدر بی‌ریا است که انگار بدون استفاده از زبان شعر دارد با تو حرف می‌زند: به گمانت که

همیشه خودم را سرباز می‌دانم!

همیشه خودم را سرباز می‌دانم!

سبزواریان – حمید ابارشی: روزی که اتوبوس پشت اتوبوس از جاده مشهد به سمت سبزوار می‌آمد را یادم هست. چه چهره‌هایی! سیاه و لاغر و آب رفته! من دنبال دیدن یکی از دوستانم بودم. اسم هم می‌برم. جابر استیری! فوتبالیست بود و شر و شوری داشت. الآن هم که دبیر ورزش است و مربی فوتبال و