کاندیدا می‌شوم؛ پس هستم

کاندیدا می‌شوم؛ پس هستم

سبزواریان – فرهاد ترابی: می‌توان مثل مسعود فراستی مدام علم مخالفت با هر فیلمی را برافراشت و هر اثر جدیدی در سینمای ایران را مقوایی و بی‌روح و مبتذل نامید و به کارگردان‌ها تاخت که سینما نمی‌دانند و کمدی نمی‌شناسند و… این نوع نگاه به سینما از آن آدمی است که نمی‌تواند از سینما لذت

نوبت عاشقی‎

نوبت عاشقی‎

روزگار غریبی است نازنین. تا به خود آمدیم که برای “چند متر مکعب عشق” معرفی بنویسیم؛ خبر رسید که قرار است این عاشقانهی نجیب شهرمان را آرام ترک کند. درست مانند خود عشق که تا بجنبی، ویرانت می‌کند و می‌رود. آنقدر سرمان به سیاست و اخبار زمخت سیاسی گرم است که عشق را لحظه لحظه در

آتش بس … نیاز امروز جهان ملتهب‎

آتش بس … نیاز امروز جهان ملتهب‎

تهمینه میلانی کار در سینمای ایران را با دستیاری مسعود کیمیایی در فیلم خط قرمز آغاز کرد و با بچه های طلاق وارد سینمای حرفه ای شد. بچه های طلاق حاصل تجربیات خود میلانی در سالهایی بود که به عنوان معلم خصوصی به خانه های مردم می رفت. بعدها با ساخت دو زن، نیمه ی پنهان

سلام سینما

سلام سینما

سبزواریان.کام: بیست و یکم شهریور هر سال روز ملی سینما است. فردا روز مردم و مسئولین محترمی است که دل در گرو فرهنگ و هنر شهرشان دارند. برای تجدید خاطره و رفتن به دورانی که صدای خنده هایمان در فضای سینما بهمن می پیچید و بغض های فرو خورده ی ما مجال رهایی می یافت.

شهر موش هایم آرزوست‎

شهر موش هایم آرزوست‎

وقتی سالن تاریک می شود و نور بر قلب پرده ی جادویی سینما می تابد، ما در میان ابرها هستیم و آرام آرام همراه دوربین مرضیه ی برومند پایین می آییم و به شهر سر سبز و با شکوهی در دامنه ی یک کوه زیبا می رسیم و اینجا شهر موش هاست. شهری که حدود

کلاشینکف : معرفی فیلم با چاشنی آخرت

کلاشینکف : معرفی فیلم با چاشنی آخرت

آقا بیا به کلاشینکف! بیا نترس خطری نداره این کلاشینکف! تِمِش اجتماعی و لحنش کمدی! بیا ببین قیصر مدرن چطوری واسه آبجی کوچیکه کلاشینکف به دست می گیره تا شهر رو بهم بریزه! آخرین فیلم سهید سهیلی، بچه ی تربت حیدریه که از فیلم جنگی مردی شبیه باران رسید به چارچنگولی و ازدواج در وقت اضافه

معرفی فیلم: رد کارپت

معرفی فیلم: رد کارپت

این روزها خیلی ها با دیدن سریال های آبکی ماه رمضان می گویند: سریال هم اگه بود سریال های رضا عطاران! یادش بخیر چقدر دور هم می خندیدیم با خانه به دوش و آقا ماشالله و سفر به مالزی و فصل درخشان پخش گفتگوهای زن و شوهر از بلندگوی وانت قراضه ی آقا ماشالله؛ یا